روز آدینه دلم
خوش به همین تک بیت است:
رفته سردار، نفس تازه کند برگردد
چون ظهور گل نرگس
به خدا نزدیک است...
#مخلصیم_سردار
#خاطره_شهید
#شهدا
🇮🇷🌹🇮🇷🌹
@kosarnet
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دستش را محکم گرفتم و گفتم باید به من بگی راهکار این قضیه (شهادت) چیه؟
چرا من شهید نمیشم؟!
یه نگاهی کرد و گفت:
راهکارش اشکِ اشک...
#مخلصیم_سردار
#خاطره_شهید
#امام_زمان
🇮🇷🌹🇮🇷🌹
@kosarnet
❇️سه ماه از شهادت ابر مردی
می گذرد که تاریخ معاصر مثل او را کمتر دیده است.
پولاد مردی به قامت یک پاسدار، آنان که در روایت قُلوبُهم کَزُبر الحَدید هستند، در مقابل دشمنان سخت تر از اَشداء عَلی الکُفار و برای نزدیکان رُحَماءَ بَینَهُم...
در این سه ماه چه ها که بر ما و بر عالم نگذشته است...
خدایا به حرمت و آبروی خون این شهید این روزهای سخت را تبدیل به سلامت و امنیت کن...
آمین یارب العالمین
#مخلصیم_سردار
#خاطره_شهید
#امام_زمان
🇮🇷🌹🇮🇷🌹
@kosarnet
بسم رب الشهدا و الصدیقین
🌷#مـعـرفـی_شــهــدا
شهید محمود مراد اسکندری
نام پدر :احمد
ولادت: 1366/1/3
شهادت: 1394/11/12
محل شهادت : سوریه عملیات نصر2
🌷#خــاطـره_شــهــیـــد
زمین سنگلاخ سوریه
وقتی وارد سوریه شدیم برای عرض ادب به بارگاه حضرت زینب سلام الله و حضرت رقیه سلام الله رفتیم. وقتی حسابی دلمان ابری و دیدگانمان بارانی شد عهد کردیم که تا جان در بدن داریم نگذاریم حریم آلالله ذرهای غبار شرک داعشی بگیرد.
بعد از آن رفتیم و در گردان و دسته خود مستقر شدیم. فردا صبح برای شناسایی محیط پیرامون حرکت کردیم، هنوز چند قدمی نرفته بودیم که دیدم محمود پوتینهایش را از پا درآورد و با پای برهنه به راه افتاد...
محمود بدون پوتین و ما با پوتین و مدام میپرسیدیم چرا این کارو میکنی آقا محمود؟
هنوز چند متری بیشتر نرفته بودیم که دیدیم محمود نشست و شروع به گریه کرد، هر چی اصرار میکردیم بلند نمیشد، چند نفری زیر بغلش و گرفتیم و بلندش کردیم… بلند بلند گریه میکرد و میگفت؛ خدایا حضرت زینب سلام الله چطور این مسیر سنگلاخی رو با پای پیاده با بچههای کوچک راه رفته آن وقت من چندمتر بیشتر نمیتوانم راه بروم
🌷#وصــیـــت_نـــامـــه
محمود وصیت کرده بود او را در کنار عمویم به خاک بسپاریم تا شفاعت او شامل حالش شود، سنگ مزار عمو هم بعد از ۳۴ سال آسیب دیده بود برای همین آن را تعویض کردیم و سنگی مانند سنگ مزار برادرم برای آن تهیه کردیم و هر دو مزار شبیه به هم و با یک نام مانند دو قطعه یک پلاک در کنار هم قرار گرفتند.
🌼شـادی روح پــاک هــمـه شهیدان
و شهید محمود مراد اسکندری صـلوات🌼
#رسانه_انقلاب_باشیم
بسم رب الشهدا و الصدیقین
🌷#مـعـرفـی_شــهــدا
شهید احمدرضا احدی
تولد: 1345/8/25
محل تولد :اهواز
شهادت : 1365/12/12
محل شهادت :عملیات کربلای پنج
#خـــاطـــره_شـــهــیـــد
مادرش میگوید:
.یکی از دوستان احمدرضا از شمال با منزل همسایه مان تماس گرفت، احمدرضا رفت و بعد از چند دقیقه برگشت.
.
پرسیدم احمدرضا که بود؟! گفت: یکی از دوستانم بود. پرسیدم: چکار داشت؟!
گفت: هیچی، خبر قبول شدنم را در#دانشگاه داد!
گفتم: چی؟؟ گفت: می گوید #رتبه_اول #کنکور راکسب کرده ای.
.
من و پدرش با #ذوق_زدگی گفتیم : رتبه اول؟؟ پس چرا #خوشحال نیستی؟؟!!
.
احمدرضا گفت: اتفاق خاصی نیفتاده است که بخواهم خوشحال شوم!
.در همان حال آستین ها را بالا زد وضو گرفت و رفت #مسجد !!!....
.
یادم هست با اینکه دانشگاه قبول شده بود، همراه عمو بزرگش می رفت بنّایی، می گفتم احمدرضا تو الان #پزشکی قبول شده ای، چه احتیاجی هست که به بنّایی بروی؟!
می گفت : می خواهم ببینم کارگرها چقدر زحمت می کشند!
می خواهم سختی کارشان را لمس کنم!...
🌷#وصــیـــت_نـــامـــه
متن تنها وصيت نامه به جا مانده از شهيد احمدرضا احدي به اين شرح است :
بسم الله الرحمن الرحيم
فقط، نگذاريد حرف امام به زمين بماند همين
حدود يك ماه روزه قرض دارم تا برايم بگيريد و برايم از همگي حلالي بخواهيد
والسلام
كوچكترين سرباز امام زمان(عج)
احمدرضا احدی
🌼شـادی روح پــاک هــمـه شهیدان
و شهید احمد رضا احدی صـلوات🌼
https://eitaa.com/joinchat/1460207616C8e140b4bdf
بسم رب الشهدا و الصدیقین
#مـعـرفـی_شــهــدا.🌷
شهید مدافع حرم علی اصغر کریمی
تاریخ تولد : 1360/06/16
محل تولد : تهران
تاریخ شهادت : 1395/12/07
محل شهادت : موصل - عراق
وضعیت تاهل : متاهل
محل مزار شهید : تهران - بهشت زهرا (س)
#خـــاطـــره_شـــهــیـــد 🌷
از من بپذیر علی اصغرم را ( مادر شهید )
در قاب چشمانت بانویی استوار میبینی. درسهایش را در مکتب امالبنین آموخته و بانو رباب، همدم لحظات بیقراریاش شده. آن لحظه که علیاصغرش را، نه با صورت و دست ها و پاهایش بلکه با خالی که گوشه کمرش به یادگار مانده، شناسایی میکند
سه روز قبل از شهادتش خواب دیدم که علی در یک باغ بزرگ است.
او با دوستش رفته بود.
علی در عالم خواب به من گفت که: "زهرا، او را فعلاً بعثیها گرفتهاند و در زندان است،
او ناکام است و هنوز ازدواج نکرده و انشاءالله دو الی سه روز دیگر آزاد میشود و برمیگردد".
و به من گفت: "زهرا، من رفتم"
شب قبل از شهادت خواب دیدم که علی به من گفت: "زهرا، آمدم تو را به پابوسی امام رضا(علیه سلام ) ببرم".
روای
همسر شهید
🌼شـادی روح پــاک هــمـه شهیدان
و شهید علی اصغر کریمی صـلوات🌼
💚
https://eitaa.com/joinchat/1460207616C8e140b4bdf