eitaa logo
کوثر ولایت kosarvaliyt 🕊
63 دنبال‌کننده
735 عکس
286 ویدیو
40 فایل
ا✍️﷽ کوثر ولایت @kosarvaliyt 🕊 🕊 کانالی برای #اهل_علم_و_معرفت #یا_اباصالح_المهدی_ادرکنا به باغ خانه تو کوثرے بهشتےبود که بر ولاےتو دلبسته بودصبح الست ارسال هرپیام،قطره ای از دریای محاسن ومعارف قرآن و اهلبیت«ع»است.🍏 خادم؛پیشنهادے؛سخنـے؛انتقادے↙ @MSafad
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🍃﷽ا🌸🍃 💐🌻🍏🏵️ از تصميم و كمك قابل توجّه يكى از نوه هاى امام موسى كاظم عليه السلام به نام محمّد حكايت كند: در روزگارى ، زندگى بر ما سخت شد و به جهت تنگ دستى ديگر توان تمين هزينه هاى لازم زندگى را نداشتم . در يكى از روزها پدرم علىّ بن ابراهيم - كه فرزند موسى بن جعفر عليه السلام است - اظهار داشت : به شهر سامراء برويم ، نزد عسكرى عليه السلام تا شايد به ما كمكى نمايد؛ و در نتيجه بتوانيم زندگى عادى خود را سپرى نمائيم . گفتم : آيا آن حضرت را مى شناسى ؟ پدرم در جواب گفت : خير، او را نديده ام و نمى شناسم ؛ بلكه فقط اوصاف او را شنيده ام . در هر صورت با توكّل به خداوند متعال حركت كرديم ؛ در مسير راه ، پدرم گفت : 🌼چقدر خوب است كه حضرت مقدار پانصد درهم به ما عطا نمايد تا دويست درهم آن را لباس و پوشاك خريدارى كنيم و دويست درهم براى آرد و آذوقه و يكصد دينار بقيّه اش را جهت ديگر هزينه هاى زندگى خود و خانواده مان باشد. پس از صحبت پدرم ، من نيز در فكر و ذهن خويش گذراندم كه اى كاش ‍ سيصد دينار هم به من عطا نمايد تا الاغى را براى سوارى ، خريدارى نموده و نيز مقدارى لباس تهيّه كنم و مقدارى هم براى ديگر مخارج و مايحتاج زندگى باشد. وقتى وارد شهر سامراء شديم ، به سمت منزل امام حسن عسكرى عليه السلام رفتيم ؛ و چون جلوى منزل حضرت رسيديم ، جمعيّت انبوهى جهت ملاقات و ديدار آن حضرت اجتماع كرده بودند. متحيّر بوديم كه با آن جمعيّت چگونه مى توان با امام عليه السلام ملاقات كرد، در اين افكار بوديم كه ناگهان درب منزل حضرت باز شد و شخصى بيرون آمد و اظهار داشت : علىّ بن ابراهيم و فرزندش محمّد وارد منزل حضرت شوند. همين كه داخل منزل رفتيم ، امام عليه السلام را ديديم كه در گوشه اى نشسته است ، پس سلام كرديم و در روبروى حضرت نشستيم . پس از آن كه حضرت جواب سلام داد، به پدرم ، فرمود: اى علىّ بن ابراهيم ! چرا تاكنون نزد ما نيامده اى ؟ پدرم عرضه داشت : دوست نداشتيم مزاحم شما بشويم ، مخصوصاً در اين موقعيّت حسّاسى كه به سر مى بريد. و چون مقدارى در خدمت امام عليه السلام نشستيم ، پس از صحبت هائى كه انجام گرفت ، بلند شديم و خداحافظى كرديم و از محضر مبارك حضرت بيرون رفتيم . بعد از آن كه از مجلس خارج شديم ، بلافاصله غلام حضرت ما را صدا كرد و يك كيسه تحويل پدرم داد و گفت : 🌼اين پانصد درهم كه براى لباس و آرد و آذوقه و ديگر هزينه هاى زندگى خود و خانواده ات ، كه مى خواستى و آرزو كرده بودى . و سپس يك كيسه كوچك تر هم به من داد و گفت : 🌺 اين سيصد درهم نيز براى خريد الاغ و لباس و مخارج منزل تو است . و بعد از آن افزود: به همين زودى خيراتى به تو مى رسد. پس از گذشت مدّتى كوتاه ، به بركت امام عليه السلام ، همسر خوبى گرفتم و در يك معامله نيز هزار دينار سود بردم . 1️⃣اصول كافى : ج 1، ص 506، ح 3 2️⃣ارشاد شيخ مفيد: ص 341 3️⃣إثبات الهداة : ج 3، ص 400، ح 4 4️⃣مدينة المعاجز: ح 7، ص 540، ح 2521. 🌹الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم ❀🕊💓🕊❀   http://eitaa.com/kosarvaliyt 🕊 🕊🕊 🕊🕊