#غزل_عاشقانه
من حوض پر از ماهی، با موجِ فراوانم
تو ماه نجیبی که افتاده به چشمانم
از دشت پر از لاله دل کنده نسیم انگار
بو برده به عطر تو از گوشه ی دامانم
باغ غزلم با شوق سرشار شود ازسیب
لبخند تو را هر بار در شعر بگنجانم
پروانه ی بسیاری دور سر من رقصید
تا دست کشیدی باز بر موی پریشانم
بی تابی و می آیی با شانه ی مردانه
هر بار که می بینی ابری تر از آبانم
خورشید به شوق تو از مزرعه ی گندم
با دسته ی گنجشکان برگشته به ایوانم
#فرزانه_قربانی
https://eitaa.com/kotahyepayizrabayadbebakhshi
#غزل_عاشقانه
باید پریشان ومکدر رفته باشد
بادی که با موهای تو ور رفته باشد
باور ندارم زخم این پاییز جانسوز
از خاطرِگلهای پرپر رفته باشد
بد پیله ایی آنقدر که امکان ندارد
پروانه ای از مشت تو در رفته باشد
می ترسم از بی مهری تو ،اشک این کوه
چون آبشار از دره ها سر رفته باشد
با گریه درمی آورد اشک جهان را
ابری که از پیش تو مضطر رفته باشد
یک روز می آیی به خود وقتی جوانه
از شاخه ی خشک صنوبر رفته باشد
#فرزانه_قربانی
https://eitaa.com/kotahyepayizrabayadbebakhshi
#غزل_عاشقانه
اسیر غربت خویشم،نگو که خوش سفرم
میان حجم قفس ها نمی شود بپَرم
برای بدرقه اشکی بریز ابر بهار
مگر که شسته شود حرفهای پشت سرم
برای موی بلندم ستاره خواهم چید
اگر دوباره بیفتد به آسمان گذرم
سری نمی زنی ای غم به آنِ شاعریم
به گریه های زیادم، به شوق مختصرم
مرا شبیه درختی بکش که فصل بهار
فقط پرنده بروید به شاخه های ترم
شمیم تازه بیاور نسیم شالیزار
که از هوای دیارم دوباره بی خبرم
#فرزانه_قربانی
#غزل_جدید
https://eitaa.com/kotahyepayizrabayadbebakhshi