#شبنامه
سرباز عراقی همینطور ناله و التماس میکرد، میگفت: تو رو خدا منو نخور!
کمی عربی بلد بودم، تعجب کردم و گفتم: چی داری میگی؟
سرباز عراقی آرام که شد به شاهرخ اشاره کرد و گفت:
"فرماندهان ما قبلا مشخصات این آقا را دادهاند، به همه ما هم گفتهاند اگر اسیر او شوید شما را میخورد!
برای همین نیروهای ما از این منطقه و این آقا میترسند."
خیلی خندیدیم...
#کتاب_خوب_بخونیم📚🌱
#شاهرخ