#زاویه_دید
روزی مرد ثروتمندی با پسربچه کوچکش به روستا رفت تا به او نشان دهد مردمی که در آنجا زندگی می کنند چقدر فقیر هستند.
در راه برگشت، مرد از فرزندش پرسید:
- خب سفر خوبی بود پسرم؟
ـ خیلی خوب و عالی!
ـ دیدی وضع زندگیشون رو؟
ـ اره!
ـ از این سفر چی یاد گرفتی پسرم؟
پسر کمی مکث کرد و پاسخ داد:
ـ فهمیدم ما در حیاط یک فواره داریم و آنها رودخانه ای که انتها ندارد، ما فانوس های تزیینی داریم و آنها ستاره، حیاط ما به دیوارهایش محدود می شود اما باغ آنها بی انتهاست!
با شنیدن حرفها، پدر سکوت کرد و بعد پسر اضافه کرد:
ـ ممنونم پدر تو به من نشان دادی که ما چقدر فقیر هستیم.
📌روابط عمومی و امور بین الملل
✍️ کوثر بلاگ، صبح انتظار
#حوزه_های_علمیه_خواهران
🆔 @kowsarnews
🌐 news.whc.ir