eitaa logo
پایگاه خبری مدیریت حوزه علمیه خواهران استان لرستان
506 دنبال‌کننده
21.2هزار عکس
2هزار ویدیو
752 فایل
۱-اخبار مرکز مدیریت حوزه علمیه خواهران ۲-اخبار مدیریت حوزه علمیه خواهران استان ۳-اخبار مدارس سطح استان
مشاهده در ایتا
دانلود
🏴 از هم‌اکنون در اردوگاه او هستید، اگر... 🔆 به علیه السلام عرض می‌کنند که در چه کنیم و تکلیف ما چیست؟! امام علیه السلام می‌گویند: با دو دست، به بچسبید و رها نکنید، بورزید. می‌پرسند: دیگر چه؟ می‌فرماید: خط دوستی‌ها و دشمنی‌های مکتبی را حفظ کنید. دوستی‌ها و دشمنی‌هاتان به‌خاطر و نباشد، برای عقایدتان و در مسیر حق و عدل باشد، و مکتبی، همان و است. یعنی خط را حفظ کنید و مدام از خدا بخواهید که تا او نیامده: «ثبّت قلبی علی دینک» دل مرا بر دین خود استوار بدار و مگذار من بلغزم و شک کنم و مسیرم عوض شود. 🔆 سپس امام فرمود: اگر آنچه را گفتم انجام دادید، شما از هم‌اکنون در اردوگاه او هستید. 👤 استاد رحيم پور ازغدي 📚 برگرفته از کتاب «مهدی(عج)، ده انقلاب در یک انقلاب»📖 ص ۶۶
🌿☁️⃟🌸჻﷽࿐✰ 🧊🧓 بچه که بودم آرزو داشتم خیلی پولدار شم و اولین چیزی هم که دلم میخواست بخرم یه یخچال برای ننه نخودی بود... 👵ننه‌ نخودی پیرزنِ محل ما بود که هیچ وقت بچه‌دار نشده بود... می‌گفتند در جوانی شاداب و سرحال بود و برای بقیه نخود می‌ریخت و فال می‌گرفت؛ پیر که شد، دیگه نخود برای کسی نریخت اما "نخودی" مانده بود تهِ اسمش. زمستان و تابستان آب‌ یخ می‌خورد ولی یخچال نداشت.🍶 🧊 ننه، شبها می‌آمد درِ خانه‌ ما و یک قالب بزرگ یخ می‌گرفت. 🥣توی جایخیِ یخچال‌مان، یک کاسه داشتیم که اسمش "کاسه‌ ننه‌ نخودی" بود. ننه با خانه‌ ما ندار بود.😌 درِ خانه اگر باز بود، بدون در زدن می‌آمد تو،و اگر سرِ شام بودیم یه بشقاب هم می‌آوردیم برای او.🍽 ننه با بابا رفیق بود!😁 برایش شال‌گردن و جوراب پشمی می‌بافت و در حین صحبت با پدر توی هر جمله‌اش یک "" می‌گفت. 🌒یک شب تابستان که مهمان داشتیم و توی حیاط جمع بودیم ؛ ننه ، پرده را کنار زد و وارد حیاط شد. بچه‌ فامیل که از دیدن یک پیرزن کوچولوی موحنایی ترسیده بود جیغ زد و گریه کرد.😰 ننه بهش آبنبات🍭 داد ولی نگرفت و بیشتر جیغ زد.😱 بچه‌ را آرام کردیم و کاسه‌ ننه نخودی را از جا‌یخی برایش آوردیم.🥣🧊 بابا وقتی قالب یخ را توی زنبیل ننه انداخت آرام بهش گفت:🧺"ننه! از این به‌ بعد در بزن!"🚪 ننه کرد و به بابا کرد؛ به ما نگاه کرد و بعد رفت... بعد از آن، دیگر پیِ یخ نیامد. 🥣کاسه‌ ننه‌ نخودی مدت‌ها توی جایخی یخچال مان ماند و روی یخ‌اش یک لایه برفک نشسته بود..🌗یک شب، کاسه را برداشتم و با بابا رفتیم درِ خانه‌ی ننه... در را باز کرد. به بابا نگاه کرد. گفت: "دیگه آبِ یخ نمی‌خورم، !" قهر نکرده بود ولی نگاهش به بابا شده بود. او توی خانه‌ ما کاسه🥣 داشت، بشقاب🍽 داشت و یک "پسر".👱‍♂️ 🛡یک در، یک درِ آهنی ناقابل، یک در نزدن و حرف پدر.... 👩‍🦳ننه را برد به و این واقعیت تلخ را یادش آورده بود که "پسرش" پسرش نبوده! 😔ننه‌ نخودی یک روز داغ تابستان از رفت... ⚰️توی تشییع جنازه‌اش کاسۀ یخ ننه را انداختیم توی کلمن و بابا قدِ یک اشک ریخت و مدام آب یخ خورد.😭 ✍️ یک حرف، یک نگاه، یک عکس العمل... چقدر آثار تلخی به همراه دارد.... کاسه یخ‌؛ انگار عشق و مهربانی بود... ‼️خدا می‌دونه کاسه یخ هر کدوم از ما کی؟ کجا؟ در یخچال دل چه کسانی هزار بار برفک گرفت و شکست و خورد شد و دیده نشد... 👌حواس‌مان به یکدیگر باشد. 🌀در پیچ و خم این روزگار، هوای همدیگر را داشته باشیم و محبت و مهربانی را به بوته فراموشی نسپاریم. نگذاریم ، پشت در نامهربانی پژمرده شود... یکدیگر را دوست بداریم... چون عمر و زندگی اون چیزی که فکر می کنیم نیست و خیلی کوتاه است... http://paziresh.whc.ir ✍️ باماهمراه‌باشید🔰 ┄┄┅┅•➰🍃🌸🍃➰•┅┅┄┄ @farhangi_whc_lorestan ┄┄┅┅•➰🍃🌸🍃➰•┅┅┄. .