«دختر جوانی با سر برهنه و موهای کاملا بلند در پیاده رو در حال حرکت بود که درآن روزها یک امر طبیعی بود. در پیاده رو یک پاسبان شهربانی به او جسارتی کرد. این عمل زشت او در روز عاشورا برآشفتهام کرد. بدون توجه به عواقب آن تصمیم به برخورد با او گرفتم.
پاسبان شهربانی به سمت دوستش رفت که پاسبان راهنمایی بود و در چهارراه که جنب شهربانی مستقر بود. به سرعت با دوستم از پله های هتل پایین آمدم. آن قدر عصبانی بودم که عواقب این حمله هیچ اهمیتی نداشت. دو پلیس مشغول گفت وگو با هم شدند. برق آسا به آن ها رسیدم. با چند ضربه کاراته او را نقش بر زمین کردم. خون از بینیاش فوران زد. پلیس راهنمایی سوت زد. چون نزدیک شهربانی بود. دو پاسبان به سمت ما دویدند با همان سرعت فرار کردم و به ساختمان هتل پناه بردم. زیر یکی از تختهها دراز کشیدم. تعداد زیادی پاسبان به هتل هجوم آوردند که...
...زدن پاسبان شهربانی مغرورم کرده بود. حالا دیگر از چیزی نمیترسیدم.»
#معرفی_کتاب
📖 کتاب «از چیزی نمی ترسیدم»
✍️ این کتاب، زندگینامه خودنوشت #سردار_سلیمانی است که توسط انتشارات مکتب حاج قاسم منتشر شده است و شامل دستنوشتههای شخصی شهید سلیمانی از دوران کودکی و زندگی در روستای قنات ملک کرمان تا میانهٔ مبارزات انقلابی در سال ۵۷ است.
#موسسه_آموزش_عالی_حضرت_آمنه
#معاونت_پژوهش
#کتابخانه
🔰@hawzah_khaharan_qom
مدیریت حوزه علمیه خواهران استان قم