تا اون روز یعنی سن بیست و یک سالگی فکر کنم یک بار رفته بودم مسجد جمکران اون هم انقدر بچه بودم که یادم نمیومد. یکی از دوستام که یه روز بهم گفت بابام چهل تا سه شنبه نذر کرده بوده بره جمکران میای باهم بریم منم همون طوری با همون شکل و ظاهر (بی حجاب یا شایدم بدحجاب) گفتم باشه بریم. اتفاقا داخل مسجدم نرفتم تو حیاط مسجد نشستم تا دوستم برگرده (اون هم چادری و محبه نبود اصلا از منم بدتر بود) دیدم چه حس خوبی داره اینجا (جمکران) وقتی برگشتیم حالم چقد خوب بود. هفته بعد خودم تنها رفتم اتفاقا مهمونی هم دعوت بودم اما گفتم:نه، اونجا (جمکران) بیشتر خوش میگذره.
دوباره تنها رفتم حدود یکسال خودم رفتم (باهمون ظاهر😢) دیگه همه خادم ها منو میشناختن خیلی وقتا هم بادوستام میرفتم (ظاهر اونا هم ازمن بدتر) ی روز که چادر مجبوری رو سرم بود تو مسجد ی دختر بچه بهم یه کاغذ داد و رفت. کاغذ باز کردم نوشته بود....
خواهر چادر تو
تلافی غروبی است
که در آن روز به زور
چادر از سر زنان حرم « حسین (ع) » کشیدند
چادر تو
به بهای شکسته شدن پهلوی « مـادر » مانگار شد
چادر تو
بوی « محسن (ع) » می دهد
چادر همان حجابی بود که پشت در سوخت اما از سرفاطمه سلام الله علیها نیوفتاد.. .
چادر تو
میراث خون دلهای خیمه نشینان ظهر « عاشوراست »
چادر تو
به همین ساگی
انتقام « کربلاست » . . .
😭😢
من دیگه هیچ شدم از خود بی خود شدم...
#ادامه-دارد
#حجاب
#حیا
#عفاف
هفته عفاف وحجاب مبارک
دل نوشته یک طلبه
#مدرسهعلمیهمعصومیه
#روابطعمومیحوزهعلمیهخواهرانالبرز
@hawzah_khaharan_alborz