#خانه_مادری
#دلنوشته✍🏻
شهر مدینه در سکوت شب خفته بود ؛ در یک خانه اما ، خواب گویی معنا نداشت .خانه خانه ی مادرم زهرا(س) بود .همو که روزی آیات کوثر در شان مقامش نازل گشته بود .....🥀
درب این خانه روزی به دست ملائک مقرب خدا ، در نهایت احترام کوفته شده بود وحالا از این درب ، جز چند تکه چوب سوخته و میخ و مسماری آغشته به خون چیزی باقی نمانده بود ....💔
تار و پود به جا مانده از یک چادر خاکی به روی میخ در ، از آنچه رخ داده بود شهادت میداد ؛ شهادتی جگر سوز و بی صدا .....🕊
در هجوم سکوت کوچه های تنگ مدینه ، صدای گریه های یک مادرفضا را پر کرده بود و این صدا چقدر به گوش مردم شهر آشنا بود....🥀
صدا صدای زهرا (س) بود ؛ نور چشمان رسول الله (ص) ؛ مادر حسنین (ع) ،همسر علی (ع )
مادری که روزی به جای دعا بر اهل خانه خود ، نخست به حال همسایگان دعا میکرد و در راه رضای خدا ، طعامش را به نیازمندان میبخشید و همواره مشغول دعا و راز و نیاز با پرودگار جهانیان بود .🥀
اکنون ولی به رسم بی رسم روزگار در بستر افتاده و چشمانش تار و دستانش کبود و بی رمق شده بود ...
و آیا این بود سزای آن همه خوبی !؟💔
نه این پایان آن همه محبت نیست!! چون من هستم ؛ هستم تا نام مادرم را در گوش تاریخ فریاد بزنم ...
من و هزاران دختر از جنس حیا
مادرم اکنون که تو با سرخی خونت به من آموختی چگونه از حق دفاع کنم ، برایم دعا کن ...
دعا کن تا همچون تو با سیاهی چادرم دشمنان را روسیاه کنم و با دفاع از حق در برابر ناحق ، ادامه دهنده ی راه تو باشم ....
میدانم که راه دشوار است و توان من محدود؛ اما من دل خوش کردم به بزرگی خدا و دعای شما...
هرگاه از سختی راه به تنگ آیم با چشمان بارانی به دامان شما پناه می آورم تا دست محبت خویش را بر سر این فرزند کوچک خود بکشید ؛ باشد تا باز بال و پر شکسته ام در آسمان خوبی به پرواز در آید ....🕯🕯🕯
#حوزه_علمیه_حضرت_ام_البنین_س
#مدیریت_فرهنگی
#اُمنا_یا_زهرا_س
#تولید_محتوا
#فاطمیه_خط_مقدم_ماست🏴