⭕️ سوتی عربی @ksn2500

⭕️ سوتی عربی زمستان سال92، با موسی کاظمی و چند نفر دیگر اعزام شدیم به ماموریتی در حومۀ دمشق. آن زمان تروریست‌ها به شدت فشار می‌آوردند و در مقطع کوتاهی که نیروهای زرهی محور مقاومت از منطقه خارج شدند، تمام مناطقی که ظرف شش ماه آزاد شده بود را در کمتر از چهل‌روز دوباره تصرف کردند. محلی که برای ما در نظر گرفته بودند، ساختمانی بود دو‌طبقه که اتاق‌های طبقۀ دومش کمتر آسیب دیده و تمیزتر بود. با مختصر امکاناتی که داشتیم، چند اتاق را تا حدودی تمیز و آماده کردیم. در باب گرمایش، فقط مقدار محدودی گازوئیل و گاهی نفت در دسترس‌مان قرار داشت و شبکۀ برق هم به کل قطع بود. به همین خاطر، باید با نایلون پنجره‌ها را می‌پوشاندیم تا هم گرما تلف نشود و هم دیدِ کمتری روی اتاق‌ها باشد. مقداری نایلون، از گوشه و کنار و خانه‌ها و مغازه‌های تخلیه شدۀ اطراف پیدا کردیم ولی برای نصب‌شان به مشکل برخوردیم. در آن منطقه و بیشتر نقاط سوریه، برای ساخت دیوارهای داخلی ساختمان، از بلوک استفاده می‌کنند و به همین خاطر، به راحتی نمی‌شود چیزی به دیوار کوبید. دوباره راه افتادیم در ساختمان‌های اطراف به جست‌وجو و توانستیم تعدادی میخ فولادی پیدا کنیم. با این میخ‌ها، نصب نایلون‌ها به سرانجام رسید و اتاق‌ها تا حدودی گرم شدند. چندروزی که گذشت، یک‌گروه از تعمیرکاران سوری به ما اضافه شدند و آمدند طبقۀ پایین همان ساختمان. قرار شد با موسی که به برقکاری ساختمان آشنایی داشت، برویم کمک‌شان و چند لامپ برایشان روشن کنیم. وقتی رفتیم و کارمان را شروع کردیم، دیدم آن‌ها هم برای پوشاندن پنجره‌ها با نایلون، به مشکل برخورده‌اند. داشتند از میخ‌های معمولی استفاده می‌کردند و میخ‌ها مرتبط کج می‌شدند. موسی که مثل خودم کلامی عربی بلد نبود، مقداری نگاه‌شان کرد و بعد تلاش کرد با حداکثر دانشی که از عربی داشت، توجیه‌شان کند. فکری کرد و همین‌طور که از ایما و اشاره برای انتقال بهتر مطلب استفاده می‌کرد، گفت: «حاجی! دیوار، بتن! میخ، لا فرو!» این‌را که گفت، از خنده ترکیدم. رویم را برگرداندم طرف دیگری و طوری که سوری‌ها نبینند، شروع کردم به خندیدن. موسی فهمید. سُقُلمه‌ای به پهلویم زد و گفت: «چه مرگته؟! چرو می‌خندی؟!» گفتم: «تو اصلاً فهمیدی چی گفتی به این بندگان خدا!؟ توی این جمله فقط یک لا را عربی گفتی!» تا مدتی این سوتی را برای موسی دست گرفته بودیم و می‌خندیدیم. 📌به روایت یکی از همرزمان شهید «با استفاده از منابع کنگره شهدای نجف آباد» 🆔@ksn2500 🆔 aparat.com/ksn2500

⭕️ پاسدار شهید مدافع حرم موسی کاظمی، نیروی لشکر8نجف ‌اشرف، اول شهریور 93 در 36سالگی در حومه دمشق به شهادت رسید و در گلزار شهدای یزدانشهر به خاک سپرده شد. @ksn2500

⭕️ مصاحبه ابراهیم دادخواه از تیران. رزمنده واحد ادوات لشکر 8 نجف اشرف. 18(یا 19) تیر 65. خط پدافندی شبه جزیره فاو عراق. @ksn2500

⭕️ مصاحبه ابراهیم شریفی از زرین شهر. رزمنده واحد ادوات لشکر 8 نجف اشرف. 18 (یا 19) تیر 65. خط پدافندی شبه جزیره فاو عراق. @ksn2500

⭕️ مصاحبه ابراهیم قدیری از لنجان سفلی. رزمنده واحد ادوات لشکر 8 نجف اشرف. 18 (یا 19) تیر 65. خط پدافندی شبه جزیره فاو عراق. این رزمنده، برادر شهید است. @ksn2500

⭕️ مصاحبه اسماعیل پاشایی از قم. رزمنده واحد ادوات لشکر 8 نجف اشرف. 18 (یا 19) تیر 65. خط پدافندی شبه جزیره فاو عراق. @ksn2500

⭕️ مصاحبه حسین مُتَّقی از زنجان. رزمنده واحد ادوات لشکر 8 نجف اشرف. 18 (یا 19) تیر 65. خط پدافندی شبه جزیره فاو عراق. @ksn2500

⭕️ مصاحبه خیرالله عباسیان از کاشان. رزمنده واحد ادوات لشکر 8 نجف اشرف. 18 (یا 19) تیر 65. خط پدافندی شبه جزیره فاو عراق. @ksn2500

⭕️ شهید سید حسام ابطحی فرزند سید علی. نفر سوم از چپ در ردیف نشسته ها. 10 اردیبهشت 61 در 20 سالگی طی عملیات الی بیت المقدس در جاده اهواز به خرمشهر به شهادت رسید و در قطعه یک، ردیف دهم گلزار شهدای نجف آباد به خاک سپرده شد. @ksn2500

⭕️ تصویری از آلبوم سیف الله رشید زاده، نفر دوم از چپ. رشیدزاده که نیروی واحد زرهی لشکر8نجف اشرف محسوب می شد، در فاصله سال 91 تا 1401 فرماندهی این یگان را بر عهده داشت. @ksn2500

⭕️ سیف الله رشید زاده. 8 آبان 1400. مصاحبه با مهدی همایونفر از مرکز اسناد دفاع مقدس. از آرشیو ستاد تدوین عملکرد رزمندگان لشکر 8 نجف اشرف. @ksn2500