eitaa logo
خانه ایثار نجف آباد
2هزار دنبال‌کننده
5.4هزار عکس
1.1هزار ویدیو
9 فایل
⭕️نجف آباد، قدس غربی. ⭕️ شروع فعالیت از شهریور1399. با حمایت «شهرداری نجف آباد » و استفاده از منابع مختلف از جمله آرشیو «کنگره شهدای نجف آباد» ⭕️ شرعی و قانونی اجازه دارید حتی بدون ذکر منبع، از مطالب این کانال استفاده کنید. @njf_sakha ارتباط با ما
مشاهده در ایتا
دانلود
⭕️ تنها لباس من، پیراهنی با یک آستین و شلوارکی ریش ریش شده بود. با وجود سردی نسبی هوا، معمولاً لباس گرم نمی پوشیدیم. سنگینی لباس، محدودمان می کرد و با تحرکی که داشتیم، سرما حس نمی شد. به پوشیدن زیرپوش نیز عادت نداشتم. عبور از سرمای شب ماجرای دیگری داشت. غروب آفتاب، طلوع غصه های من بود. سایۀ عصرگاهی درختان، شدت گرما را کم میکرد ولی برای فرار از سایه، توانی نمانده بود. تا خودِ صبح دندانها مثل صدای یک کارخانه، «تِق تِق» به هم می خورد. آنقدر شدید که هر لحظه منتظر شکستن یا «دَررفتن» استخوان های فک و صورت بودم. مغزم تا مرز انفجار پیش می رفت، با دستانی که روز به روز ضعیف تر میشد، سرم را محکم می گرفتم. برای فرار از سرما، چند متری به حالت غلتیدن از آب دور شدم. جای خوابم، دست اندازهای زیادی داشت. با دست و چوب، سنگ های ریز و درشت زیرم را در آوردم. باقیماندۀ آنها، هر بار جایی از بدن را اذیت می کرد. طول شب، هر پنج دقیقه جابه جا میشدم. از خوابیدن به شکم به حالتِ «طاق باز» رسیده و یا پهلو به پهلو می شدم. فکر نکنم، الآن قادر به چنین میزانی از فعالیت باشم. حالت تب و لرز نیز پیدا کردم. حالتی که امید مرگ در دقایق پیشرو را افزایش میداد. آرزویی بزرگ داشتم؛ پاهایم را روی هم بیاندازم.گاهی در خواب، پای سالم روی کناری میرفت ولی چسبندگی چرک و خون چنان چندش آور بود که این حالت به سرعت تغییر پیدا می کرد. (بخشی از کتاب «معجزه شیلر»، روایتی از رزمنده لشکر8 نجف اشرف. کتاب را انتشارات مهر زهرا به چاپ رسانده است) @najafabadnews_ir_shahid