🛣📡 شهرستان کوهپایه؛ زادگاه حافظ 🏡
برادری به تعداد نیست! به معرفت است... چرا که یوسف(ع) یازده برادر داشت و حسین(ع) تنها عباس را...🖤 🏞
بسم رب الحسین(ع)
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ
وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
وَ عَلى اَنصار الْحُسَیْنِ
چقدر اين شعر زيباست👇
خواب بودم، خواب دیدم مُردهام
بی نهایت خسته و اَفسردهام😣
تا میان گور رفتم دل گرفت
قَبر کن سنگ لَحَد را گِل گرفت
روی من خَروارها از خاک بود
وای، قبر من چه وحشتناک بود!😰
بالش زیر سرم از سنگ بود
غرق ظلمت، سوت و کور تنگ بود
هر که آمد پیش، حرفی راند و رفت
سورهی حَمدی برایم خواند و رفت
خسته بودم هیچ کس یارم نشد
زان میان یک تن خریدارم نشد😟
نه رفیقی، نه شفیقی، نه کسی
ترس بود و وحشت و دلواپسی😨
ناله میکردم ولیکن بیجواب
تشنه بودم، در پی یک جرعه آب🥵
🏡🆔➔ t.me/kuhpayeh_031
آمدند از راه نزدم دو ملک🧚🧚♂
تیره شد در پیش چشمانم فَلک
یک ملک گفتا: بگو دین تو چیست؟
دیگری فریاد زد: رَب تو کیست؟
گر چه پرسشها به ظاهر ساده بود
لرزه بر اندام من افتاده بود😧
هر چه کردم سعی تا گویم جواب
سَدِّ نُطقم شد هراس و اضطراب😵
از سکوتم آن دو گشته خشمگین😡
رفت بالا گرزهای آتشین☄
قبر من پر گشته بود از نار و دود🔥
بار دیگر با غضب پرسش نمود:
ای گُنَهکار سیهدل، بسته پر
نام اربابان خود یک یک ببر
گوئیا لبها به هم چسبیده بود🤐
گان نشنیده بود
نامهای خوبشان از یاد رفت🤯
وای، سعی و زحمتم بر باد رفت
چهرهام از شرم میشد سرخ و زرد
بار دیگر بر سرم فریاد کرد:
در میان عمر خود کن جستجو
کارهای نیک و زشتت را بگو
هر چه می کردم به اعمالم نگاه
کوله بارم بود مَملو از گناه🤔😔
کارهای زشت من بسیار بود🤦♂🤦♀
بر زبان آوردنش دشوار بود🙊
چاره ای جز لب فرو بستن نبود🤐
گرز آتش بر سرم آمد فرود💥
عمق جانم از حرارت آب شد🥵
روحم از فرط الم بی تاب شد
چون ملائک نا امید از من شدند
حرف آخر را چنین با من زدند:
عمر خود را ای جوان کردی تباه
نامه اعمال تو باشد سیاه🤫
ما که ماموران حق داوریم
پس تو را سوی جهنم میبریم🤫
دیگر آنجا عذر خواهی دیر بود
دست و پایم بسته در زنجیر بود😢
نا امید از هرکجا و دل فکار
میکشیدندم به خِفّت سوی نار🔥
🏡🆔➔ t.me/kuhpayeh_031
💫ناگهان الطاف حق آغاز شد
از جنان درهای رحمت باز شد⭐️
💫مردی آمد از تبار آسمان
دیگران چون نجم و او چون کهکشان
🌞صورتش خورشید بود و غرق نور
جام چشمانش پر از خمر طهور
چشمهایش زندگانی میسُرود
درد را از قلب انسان میزُدود
بر سر خود شال سبزی بسته بود
بر دلم مِهرش عجب بِنشسته بود
🌹کی به زیبائی او گُل میرسید
پیش او یوسف خجالت میکشید
دو مَلَک سر را به زیر انداختند
بال خود را فرش راهش ساختند
غرق حیرت داشتند این زمزمه
آمده اینجا #حسینِفاطمه؟!🧐
صاحب روز #قیامت آمده
گوئیا بهر #شفاعت آمده
سوی من آمد مرا شرمنده کرد
مهربانانه به رویم خنده کرد
گشتم از خود بیخود زِ بوی حسین(ع)
من کجا و دیدن روی حسین(ع)🤩
گفت: آزادش کنید این بنده را
خانه آبادش کنید این بنده را
اینکه این جا این چنین تنها شده
کام او با تربت من وا شده
🏡🆔➔ t.me/kuhpayeh_031
مادرش او را به عشقم زاده است
گریه کرده بعد شیرش داده است
خویش را در سوز عشقم آب کرد
عکس من را بر دل خود قاب کرد
بارها بر من محبت کرده است
#سینهاش را وقف #هیئت کرده است
سینه چاک آلِزهرا بوده است
#چای_ریز مجلس ما بوده است
اسم من راز و نیازش بوده است
تُربتم مُهرِنمازش بوده است
🏴پرچم من را به دوشش میکشید
پا برهنه در عزایم میدوید
بهر #عباسم به تن کرده کفن
روز #تاسوعا شده سقای من
اقتدا بر خواهرم #زینب نمود
گاه میشد صورتش بهرم کبود
تا به دنیا بود از من دم زده
او #غذای روضهام را هم زده
قلب او از حب ما لبریز بود
پیش چشمش غیر ما ناچیز بود
با ادب در #مجلس ما مینشست
قلب او با روضهی من میشکست
#حرمت ما را به دنیا پاس داشت
ارتباطی تنگ با #عباس داشت
#اشک او با نام من میشد روان
#گریه در #روضه نمیدادش امان
بارها لعن امیه کرده است
خویش را نذر #رقیه کرده است
گریه کرده چون برای #اکبرم
با خود او را نزد #زهرا(س) میبَرم
هرچه باشد او برایم بنده است
او بسوزد، صاحبش شرمنده است
در مرامم نیست او تنها شود
باعث خوشحالی اعدا شود
گرچه در ظاهر گنه کار است و بد
قلب او بوی محبت میدهد
سختی جان کندن و هول جواب
بس بود بهرش به عنوان عِقاب
در قیامت عطر و بویش میدهم
پیش مردم آبرویش میدهم
آری آری، هرکه پا بست من است
نامهی اعمال او دست من است✅
🍂امید آخر دل های بی قرار حسین
🍂مرا هزار امید است و هر هزار حسین
🍂گناهکارم و در بین خلق محترمم
🍂غلامی تو به من داده اعتبار داد حسین
#بالحسین_الهی_العفو
التماس دعا🙏
🏡🆔➔ @kuhpayeh_031
هدایت شده از 🛣📡 شهرستان کوهپایه؛ زادگاه حافظ 🏡
بسم رب الحسین(ع)
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ
وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
وَ عَلى اَنصار الْحُسَیْنِ
چقدر اين شعر زيباست👇
خواب بودم، خواب دیدم مُردهام
بی نهایت خسته و اَفسردهام😣
تا میان گور رفتم دل گرفت
قَبر کن سنگ لَحَد را گِل گرفت
روی من خَروارها از خاک بود
وای، قبر من چه وحشتناک بود!😰
بالش زیر سرم از سنگ بود
غرق ظلمت، سوت و کور تنگ بود
هر که آمد پیش، حرفی راند و رفت
سورهی حَمدی برایم خواند و رفت
خسته بودم هیچ کس یارم نشد
زان میان یک تن خریدارم نشد😟
نه رفیقی، نه شفیقی، نه کسی
ترس بود و وحشت و دلواپسی😨
ناله میکردم ولیکن بیجواب
تشنه بودم، در پی یک جرعه آب🥵
🏡🆔➔ t.me/kuhpayeh_031
آمدند از راه نزدم دو ملک🧚🧚♂
تیره شد در پیش چشمانم فَلک
یک ملک گفتا: بگو دین تو چیست؟
دیگری فریاد زد: رَب تو کیست؟
گر چه پرسشها به ظاهر ساده بود
لرزه بر اندام من افتاده بود😧
هر چه کردم سعی تا گویم جواب
سَدِّ نُطقم شد هراس و اضطراب😵
از سکوتم آن دو گشته خشمگین😡
رفت بالا گرزهای آتشین☄
قبر من پر گشته بود از نار و دود🔥
بار دیگر با غضب پرسش نمود:
ای گُنَهکار سیهدل، بسته پر
نام اربابان خود یک یک ببر
گوئیا لبها به هم چسبیده بود🤐
گان نشنیده بود
نامهای خوبشان از یاد رفت🤯
وای، سعی و زحمتم بر باد رفت
چهرهام از شرم میشد سرخ و زرد
بار دیگر بر سرم فریاد کرد:
در میان عمر خود کن جستجو
کارهای نیک و زشتت را بگو
هر چه می کردم به اعمالم نگاه
کوله بارم بود مَملو از گناه🤔😔
کارهای زشت من بسیار بود🤦♂🤦♀
بر زبان آوردنش دشوار بود🙊
چاره ای جز لب فرو بستن نبود🤐
گرز آتش بر سرم آمد فرود💥
عمق جانم از حرارت آب شد🥵
روحم از فرط الم بی تاب شد
چون ملائک نا امید از من شدند
حرف آخر را چنین با من زدند:
عمر خود را ای جوان کردی تباه
نامه اعمال تو باشد سیاه🤫
ما که ماموران حق داوریم
پس تو را سوی جهنم میبریم🤫
دیگر آنجا عذر خواهی دیر بود
دست و پایم بسته در زنجیر بود😢
نا امید از هرکجا و دل فکار
میکشیدندم به خِفّت سوی نار🔥
🏡🆔➔ t.me/kuhpayeh_031
💫ناگهان الطاف حق آغاز شد
از جنان درهای رحمت باز شد⭐️
💫مردی آمد از تبار آسمان
دیگران چون نجم و او چون کهکشان
🌞صورتش خورشید بود و غرق نور
جام چشمانش پر از خمر طهور
چشمهایش زندگانی میسُرود
درد را از قلب انسان میزُدود
بر سر خود شال سبزی بسته بود
بر دلم مِهرش عجب بِنشسته بود
🌹کی به زیبائی او گُل میرسید
پیش او یوسف خجالت میکشید
دو مَلَک سر را به زیر انداختند
بال خود را فرش راهش ساختند
غرق حیرت داشتند این زمزمه
آمده اینجا #حسینِفاطمه؟!🧐
صاحب روز #قیامت آمده
گوئیا بهر #شفاعت آمده
سوی من آمد مرا شرمنده کرد
مهربانانه به رویم خنده کرد
گشتم از خود بیخود زِ بوی حسین(ع)
من کجا و دیدن روی حسین(ع)🤩
گفت: آزادش کنید این بنده را
خانه آبادش کنید این بنده را
اینکه این جا این چنین تنها شده
کام او با تربت من وا شده
🏡🆔➔ t.me/kuhpayeh_031
مادرش او را به عشقم زاده است
گریه کرده بعد شیرش داده است
خویش را در سوز عشقم آب کرد
عکس من را بر دل خود قاب کرد
بارها بر من محبت کرده است
#سینهاش را وقف #هیئت کرده است
سینه چاک آلِزهرا بوده است
#چای_ریز مجلس ما بوده است
اسم من راز و نیازش بوده است
تُربتم مُهرِنمازش بوده است
🏴پرچم من را به دوشش میکشید
پا برهنه در عزایم میدوید
بهر #عباسم به تن کرده کفن
روز #تاسوعا شده سقای من
اقتدا بر خواهرم #زینب نمود
گاه میشد صورتش بهرم کبود
تا به دنیا بود از من دم زده
او #غذای روضهام را هم زده
قلب او از حب ما لبریز بود
پیش چشمش غیر ما ناچیز بود
با ادب در #مجلس ما مینشست
قلب او با روضهی من میشکست
#حرمت ما را به دنیا پاس داشت
ارتباطی تنگ با #عباس داشت
#اشک او با نام من میشد روان
#گریه در #روضه نمیدادش امان
بارها لعن امیه کرده است
خویش را نذر #رقیه کرده است
گریه کرده چون برای #اکبرم
با خود او را نزد #زهرا(س) میبَرم
هرچه باشد او برایم بنده است
او بسوزد، صاحبش شرمنده است
در مرامم نیست او تنها شود
باعث خوشحالی اعدا شود
گرچه در ظاهر گنه کار است و بد
قلب او بوی محبت میدهد
سختی جان کندن و هول جواب
بس بود بهرش به عنوان عِقاب
در قیامت عطر و بویش میدهم
پیش مردم آبرویش میدهم
آری آری، هرکه پا بست من است
نامهی اعمال او دست من است✅
🍂امید آخر دل های بی قرار حسین
🍂مرا هزار امید است و هر هزار حسین
🍂گناهکارم و در بین خلق محترمم
🍂غلامی تو به من داده اعتبار داد حسین
#بالحسین_الهی_العفو
التماس دعا🙏
🏡🆔➔ @kuhpayeh_031