غروب و دلتنگی 💔
يا صاحب الزمان ♥️
آقاي مـن !
مــولاي مـن !♥️
از قـديــم گفته انـد :
" خلايـــق هــرچه لايــق "بي راه نگفـته اند .
اقرار مـــي ڪنيم هنوز ليـــاقت حضور در
محـــضر شما را پيدا نڪرده ايــــم😔
ڪه اگرغيـــر از اين بـــود هم اينـــک در زمان ظهـور و در حـــضور شما به سرمي برديـــم .
از ماســت ڪه برماســــت "😭
آري، ما مـــستحق بلــــاي غيبـــتيـم ؛
سزاوار چنــيـن سرنوشــتي هستـــيم ؛
تــو را نخواســته ايم ؛ به بي امامـــي
"عـادت "کرده ايم ؛ 😔
هنــوز باورمان نـشــده......
تا نيايي گره از ڪـار بشر وا نــشــود😔😭
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ 🤲
بامن همراه باش👇👇
https://eitaa.com/kulbeye_aramesh
خواهرم♥️
چادر مشکی تو.....
برایت امنیت می آورد....🥰
خیالت راحت....
گرگ ها ....
به دنبال شنل قرمزی هستند🙃...
عشقم....زینبی ام فاطمی ام♥️
#حجاب
#عفت
همسفر شو👇
https://eitaa.com/kulbeye_aramesh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ترکیب رنگها رو ببینید و یاد بگیرید...🧐😳
همسفر شو👇
https://eitaa.com/kulbeye_aramesh
#امام_جواد_علیه_السلام
◼️ فهرست لینکدارِ مقاتل و مصائب مرتبط با امام جواد علیهالسلام
➖ لعنت به شمر و امّالفضل که نگذاشتند جرعه آبی به یک لبتشنه در گودالِ قتلگاه و یک لبتشنه در کنج حجرهٔ بغداد،برسد...
➖ زهر، در بدن مبارک إمام جواد علیهالسلام چه کرد... / آخرین جمله امام جواد علیهالسلام: السّلامُ علیکَ یٰا أباعَبدالله...
➖ به نالههای «واعطشاه» غریب گودال قتلگاه و غریب کنج حجرهٔ بغداد چگونه جواب دادند...
➖ امّالفضل ملعونه، کنیزانی را جمع کرد که هلهله کنند و کف بزنند تا کسی صدای نالههای جوادالائمه علیهالسلام را نشنود...
➖ به مادر پسرت علی (علیهالسلام) بکو تا برایت آب بیاورد...
➖ خواستند جنازه مطهر امام جواد علیهالسلام را به زیر نور آفتاب گذارند؛ اما کبوترها سایبان آن جسم مطهر شدند...
➖ جنازه مطهر امام جواد علیهالسلام را از بالای پشت بام به روی زمین انداختند و پیشانیِ آن حضرت شکست...
➖ ارادت خاص امام جواد علیهالسلام به صدیقه کبری سلاماللّهعلیها ...
➖ سفارش إمام جواد علیهالسلام به یک روضهخوان: «هم برای من روضه بخوان هم برای پدرم»
➖ العیاذ باللّه، تهمت نوشیدن شراب به إمام جواد علیهالسلام زدند / گریز به مجلس شراب یزید...
➖ در حضور إمام جواد علیهالسلام ساز و دُهُل زدند... / گریز به مصیبت ورود اسراء به شهر شام...
➖ وقتی که امام رضا علیهالسلام به یاد مصائب جگر گوشهاش میافتد ...
@Maghaatel2
یا جواد الأئمة ادرکنی
📝تو خود مبارکی و رزق بی حساب ،جواد !
ندیده است شبیه تو را تراب ، جواد !
برای وارث جود رضا شدن بی شک
نشد به جز تو کس دیگر انتخاب ، جواد !
مگر به جز تو در این شهر هست خورشیدی
تن تو سوخت چرا زیر آفتاب ، جواد؟
سه روز چشم فلک روی بام بیدار است
دیار کفر خودش را زده به خواب ، جواد !
به زخم های دلت ام فضل می خندد
نمک زده است دلت را کند کباب ، جواد !
اگر چه کل جهان بر سرت خراب شدست
سرت ندیده به خود مجلس شراب ، جواد !
هزارشکر که بعد از شهادتت دیگر
نبود صحبتی از معجر و نقاب ، جواد !
@maghaatel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دوگنج زندگی .....🌹
#پدرومادر
همسفر شو👇
https://eitaa.com/kulbeye_aramesh
✿✵✨🍃🌸<❈﷽❈>🌸🍃✨✵✿
هـر شــ🌙ــب
🍃🍂داستــــانهـــای
پنـــــدآمــــــوز🍃🍂
┄┅═✼✿✵✿✵✿✼═┅┄
امام صادق علیه السلام فرمود:
در زمانهای گذشته در میان بنی اسرائیل
عابری زندگی میکرد که از امور دنیا محروم بود
و در وضع بسیار دشواری زندگی میکرد
همسرش آنچه داروندار داشت در تأمین
زندگی مصرف کرد و دیگر آهی در بساط نماند
و عابد و همسرش روزهائی را با گرسنگی
بسر بردند
تا اینکه همسرش مقداری نخ را که ریشه بود
پیدا کرد و به شوهرش داد تا به بازار ببرد
و با فروش آن غذائی تهیه کند
عابد آن را به بازار برد وقتی به بازار رسید
دید بازار تعطیل است و خریدارها جمع
شدهاند و مأیوس برمیگردند
عابد با خود گفت دریا نزدیک است
بروم در آنجا وضو بگیرم و دست و صورتم
را بشویم تا بلکه راه نجاتی پیدا شود
کنار دریا آمد دید صیادی تور به دریا
میاندازد و ماهی میگیرد
اتفاقاً تورش را به دریا انداخت و کشید
و تنها یک ماهی پلاسیده و بی ارزشی
در میان تور افتاده بود!
عابد به صیاد گفت این بسته نخ را
به این ماهی میفروشم
صیاد با کمال میل قبول کرد
عابد آن ماهی را برداشت و به خانه آمد
و جریان را به همسرش گفت
همسر ماهی را گرفت و مشغول پاک کردن
و بریدن آن شده تا برای پختن آماده کند
ناگهان در شکم ماهی مرواریدی گرانبها یافت
شوهرش را خبر کرد شوهر آن مروارید
را به بازار برد و آن را به بیست هزار درهم
فروخت و سپس آن پول کلان را که
در دو کیسه بود به منزل آورد
در همین لحظه فقیری به در خانه آمد
و تقاضای کمک کرد عابد به فقیر گفت:
بیا و این یک کیسه را بردار و ببر
فقیر خوشحال شد و یک کیسه را برداشت و برد
همسر عابد گفت: سبحان الله ما خودمان
در حالی که در سختی و دشواری فقر
به سر میبریم نصف سرمایه ما رفت
چند لحظه نگذشت که فقیر دیگری آمد
و تقاضای کمک کرد عابد به او اجازه
ورود داد تا به او نیز کمک کند
او وارد خانه شد و همان کیسه درهم را
که فقیر قبلی برده بود آورد و در جای خود
نهاد و به عابد گفت: «کُل هَنیا مَریئا»
از این روزی بخور گوارا و نوش جانت باد
من فرشتهای از فرشتگان خدا هستم
پروردگار تو خواست به وسیله من تو را
امتحان کند و تو را شاکر و سپاسگزار یافت
↲داستان دوستان، جلد ۳
✍ محمد محمدی اشتهاردی
همسفر شو👇
https://eitaa.com/kulbeye_aramesh
شب شهادت امام جواد الائمه علیه السلام در حرم امام رضا علیه السلام دعاگوی همه ی عزیزان هستم