eitaa logo
کوثر ولایت( #همه‌ماخادم‌الرضائیم )
54 دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
1.3هزار ویدیو
48 فایل
حضرت امام رضا(ع): خدا رحمت كند كسى را كه امر ما را احياء كند، يكى از اصحاب سؤال كرد چگونه امر شما زنده میگردد؟ فرمود: دانش ما را میآموزد و به مردمان تعليم میدهد بدرستى اگر دانسته‏‌هاى زيباى ما را دريابند از ما پيروى میكنند. معانى الاخبار، ج 1، ص 174.
مشاهده در ایتا
دانلود
🔆 ✍ سم کشنده‌ای به نام ؛ 🔹در روزگاران قدیم دو همسایه بودند که همیشه با هم نزاع و دعوا داشتند. 🔸یک روز با هم قرار گذاشتند که هر کدام دارویی بسازد و به دیگری بدهد تا یکی بمیرد و دیگری که می‌ماند لااقل در آسایش زندگی کند! 🔹برای همین سکه‌ای به هوا انداختند و شیر و خط کردند که کدام یکی اول سم را بخورد. قرعه به نام همسایه دوم افتاد. 🔸پس همسایه اول به بازار رفت و از عطاری قوی‌ترین سمی که داشت را خرید و به همسایه‌اش داد تا بخورد. 🔹همسایه دوم سم را سرکشید و به خانه‌اش رفت. 🔸قبلا به خدمتکارانش گفته بود حوض را برایش از آب گرم پر کنند و یک ظرف دوغ پر نمک هم کنار حوض آماده بگذارند. 🔹همین که به خانه رسید، ظرف بزرگ دوغ را سر کشید و وارد حوض شد. کمی دست و پا زد و شنا کرد و هرچه خورده بود را برگرداند و پس از آنکه معده‌اش تخلیه و تمیز شد، به اتاق رفت و تخت خوابید. 🔸صبح روز بعد سالم بیدار شد و به سراغ همسایه‌اش رفت و گفت: من جان سالم به در بردم، حالا نوبت من است که سمی بسازم و طبق قرار تو آن را بخوری. 🔹او به بازار رفت و نمد بزرگی خرید و به خانه برد. خدمتکارانش را هم صدا کرد و به آن‌ها گفت: از حالا فقط کارتان این است که از صبح تا غروب این نمد را با چوب بکوبید! 🔸همسایه اول هر روز می‌شنید که مرد همسایه در تدارک تهیه سم است! از صبح تا شب مواد سم را می‌کوبد. 🔹با هر ضربه و هر صدا که می‌شنید نگرانی و ترسش بیشتر می‌شد و پیش خودش به سم مهلکی که داشتند برایش تهیه می‌کردند فکر می‌کرد. 🔸کم کم نگرانی و ترس همه وجودش را گرفت و آسایشی برایش نماند. 🔹شب‌ها ترس، خواب از چشمانش ربوده بود و روزها با هر صدایی که از خانه همسایه می‌شنید، دلهره‌اش بیشتر می‌شد و تشویش سراسر وجودش را می‌گرفت. 🔸هر چوبی که بر نمد کوبیده می‌شد برای او ضربه‌ای بود که در نظرش سم را مهلک‌تر می‌کرد. 🔹روز سوم خبر رسید که مرده است. او قبل از اینکه سمی بخورد، از مرده بود. 🔻این داستان حکایت این روزهای بعضی از ماست. مادامی که ما و سرزنده باشد یا هر بیماری دیگری نیست. خیلی‌ها استرس و می‌شوند تا خود بیماری.
🔴از نترس از گناه بترس..! ❇️ علیه السلام مردی را دید که آثار ترس و خوف در سیمایش آشکار است. 🔹از او پرسید: چرا چنین حالی به تو دست داده است؟ 🔸مرد جواب داد: من از خدا می ترسم. 🔹امام فرمود: بنده خدا! از گناهانت بترس و نیز به خاطر ظلمهایی که درباره بندگان خدا انجام داده‌ای. 🔹از خدا بترس 🔹از خدا کن و از آنچه که به صلاحت تو را نهی کرده است نافرمانی نکن، آن گاه از خدا نترس؛ زیرا او به کسی نمیکند و هیچگاه بدون گناه کسی را نمیدهد. 📕بحارالانوار، ج 67، ص 392 ◀️ما سه نوع ترس داریم: 1⃣ ترس از که برای انسانهای معمولی هست که ظاهرا روایت بالا به همین ترس اشاره میکند. 2⃣ ترس از در انجام وظیفه که برای اولیاء الهی است، در این ترس، از این میترسندکه مبادا به وظیفه خود عمل نکرده باشند و دائما خودشون رو به خدا میدانند و از این باب از خدا میترسند. 3⃣ ترس از عظمت خدا که این نیز مختص اولیاء و اهل بیت (ع) هست، در این ترس همین که از یک طرف بزرگی و رو درک میکنند و از طرف دیگه خودشون رو و کوچک می‌بینند، ناخوداگاه حالت به آنها دست میدهد.
💥امیر نگاهت باش تا اسیر گناهت نشوی💥 در بنی‌اسرائیل زنی بود، که هرکس با دیدن جمال او، به آلوده می‌شد! درب خانه‌اش به روی همه باز بود، در اطاقی نزدیک در، مشرف به بیرون نشسته بود و از این طریق مردان و جوانان را به دام می‌کشید، هرکس به نزد او می‌آمد، باید ده دینار برای انجام حاجتش به او می‌داد! عابدی از آنجا می‌گذشت، ناگهان چشمش به جمال خیره کننده زن افتاد، پول نداشت، پارچه‌ای نزدش بود فروخت، پولش را برای زن آورد و در کنار او نشست، وقتی چشم به او دوخت، آه از نهادش برآمد که‌ ای وای بر من که مولایم ناظر به وضع من است، من و عمل ، من و مخالفت با حق! با این عمل تمام خوبی‌هایم از بین خواهد رفت! رنگ از صورت عابد پرید، زن پرسید این چه وضعی است. گفت: از خداوند می‌ترسم، زن گفت: وای بر تو! بسیاری از مردم آرزو دارند به اینجایی که تو آمدی بیایند. گفت: ای زن! من از خدا می‌ترسم، مال را به تو حلال کردم مرا رها کن بروم، از نزد زن خارج شد در حالیکه بر خویش تأسف و می‌خورد و سخت می‌گریست! زن را در دل ترسی شدید عارض شد و گفت: این مرد اولین گناهی بود که می‌خواست مرتکب شود، اینگونه به وحشت افتاد؛ من سال‌هاست غرق در گناهم، همان خدایی که از عذابش او ترسید، خدای من هم هست، باید من خیلی شدیدتر از او باشد؛ در همان حال کرد و در را بست و جامه کهنه‌ای پوشید و روی به آورد و پیش خود گفت: خدا اگر این مرد را پیدا کنم، به او پیشنهاد ازدواج می‌دهم، شاید با من ازدواج کند! و من از این طریق با معالم دین و معارف حق آشنا شوم و برای عبادتم کمک باشد. بار و بنه خویش را برداشت و به قریه عابد رسید، از حال او پرسید، محلّش را نشان دادند؛ نزد عابد آمد و داستان ملاقات آن روز خود را با آن مرد الهی گفت، فریادی زد و از دنیا رفت، زن شدیداً ناراحت شد. پرسید از نزدیکان او کسی هست که نیاز به داشته باشد؟ گفتند: برادری دارد که مرد خداست ولی از شدت تنگدستی قادر به ازدواج نیست، زن حاضر شد با او ازدواج کند و خداوند بزرگ به آن مرد شایسته و زن بازگشته به حق، پنج فرزند عطا کرد که همه از تبلیغ کنندگان دین خدا شدند!! 📚برگرفته از کتاب عرفان اسلامی، جلد13 نوشته استاد حسین انصاریان
🔴از نترس از گناه بترس..! ❇️ علیه السلام مردی را دید که آثار ترس و خوف در سیمایش آشکار است. 🔹از او پرسید: چرا چنین حالی به تو دست داده است؟ 🔸مرد جواب داد: من از خدا می ترسم. 🔹امام فرمود: بنده خدا! از گناهانت بترس و نیز به خاطر ظلمهایی که درباره بندگان خدا انجام داده‌ای. 🔹از خدا بترس 🔹از خدا کن و از آنچه که به صلاحت تو را نهی کرده است نافرمانی نکن، آن گاه از خدا نترس؛ زیرا او به کسی نمیکند و هیچگاه بدون گناه کسی را نمیدهد. 📕بحارالانوار، ج 67، ص 392 ◀️ما سه نوع ترس داریم: 1⃣ ترس از که برای انسانهای معمولی هست که ظاهرا روایت بالا به همین ترس اشاره میکند. 2⃣ ترس از در انجام وظیفه که برای اولیاء الهی است، در این ترس، از این میترسندکه مبادا به وظیفه خود عمل نکرده باشند و دائما خودشون رو به خدا میدانند و از این باب از خدا میترسند. 3⃣ ترس از عظمت خدا که این نیز مختص اولیاء و اهل بیت (ع) هست، در این ترس همین که از یک طرف بزرگی و رو درک میکنند و از طرف دیگه خودشون رو و کوچک می‌بینند، ناخوداگاه حالت به آنها دست میدهد.