#تربیت_نسل_مهدوی
♨️نکات مهم برای حضور کودکان در عزاداری امام حسین علیه السلام(بخش دوم)
🔘در ماه محرم به کودکان مسئولیت دهید...
🔸 برای اینکه شوق عزاداری برای امام حسین علیه السلام را در فرزندان خود ایجاد کنید، بهتر است مسئولیت هایی را به کودکتان بدهید که توانایی انجام آن را دارد .
بطور مثال مرتب کردن کفش های مهمانان مجالس روضه یا همچنین پذیرایی کردن ،شوق کودکان را در این مجالس دوچندان می کند.
در واقع این مسئولیت پذیری در هیاتها گرههای محکمی میان ما و فرهنگ محرم می زند و بهانهای می شود برای آشنایی هر چه بهتر ما با محرم و عزاداریهای این ماه .
🔘بچه ها را به هیئت های کودکانه ببرید...
🔸 گاهی ممکن است برخی از کودکان تحمل هئیت های بزرگسالان را نداشته باشند.
اگر فرزندتان تحمل نشستن در هیات را ندارند، بد نیست که او را به هیاتهایی ببرید که به آنها خوش بگذرد.
هیاتهایی که مهد کودک دارند؛ یا هیاتهایی که فضایی باز برای بچهها دارند و آنها مجبور نیستند که یکی دو ساعت در گرما و شلوغی بنشینند.
توجه داشته باشید به هیچ عنوان نباید کاری کنید که از مراسم عزاداری خاطره ای بد در ذهن کودکان نقش ببندد.
🔘از تربیت دینی و عاطفی کودکان در این ماه غافل نشوید...
🔸شما می توانید به بهانه این ماه و با حضور در مجالس عزاداری با کودکان خود درباره موضوعاتی مثل فداکاری، ظلم ستیزی، یاری مظلومان و... صحبت کنید و فرزندتان را با نماز و دعا آشنا نمایید.
🔸ماه محرم یکی از زمان های مناسب برای تربیت دینی و عاطفی کودکان می باشد. در واقع شرکت در عزاداری های امام حسین علیه السلام فرصت مناسب برای کسب تجربه و ساخت هویت دینی را فراهم می کند.
🔸در این ماه می توانید عاطفه و محبت به اهلبیت را به کودکان خود منتقل کنید.
همانگونه که عشق و علاقه به ائمه اطهار را با پوشیدن لباس مشکی و شرکت در مراسمهای مذهبی در ماه محرم به کودکان منتقل میکنید، درسهای تربیتی قیام امام حسین را هم به آنها در قالبهای مختلف آموزش دهید.
💔|↫ #محرم
♥️|↫ #امام_حسین
•✾▪️🍂🥀🍂▪️✾•
ߊَܠܠّܣُــܩَّ ࡃَܥܼـِّـܠܙ ܠِࡐَܠࡅِّ࡙ــܭَ ߊܠܦَــــܝَܥܼܢ🌤
ܠܢࡅ࡙ܭ ࡅ࡙احܢܚࡅ࡙ࡍ߭🏴 ܠܢࡅ࡙ܭ ࡅ࡙اܩܣܥܨ🚩
@labeik_mahdyjan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 قافله شد وارد کرببلا....
🙏 اللهم عجل لولیک الفرج بحق الحسین علیه السلام
💔|↫ #محرم
♥️|↫ #امام_حسین
•✾▪️🍂🥀🍂▪️✾•
ߊَܠܠّܣُــܩَّ ࡃَܥܼـِّـܠܙ ܠِࡐَܠࡅِّ࡙ــܭَ ߊܠܦَــــܝَܥܼܢ🌤
ܠܢࡅ࡙ܭ ࡅ࡙احܢܚࡅ࡙ࡍ߭🏴 ܠܢࡅ࡙ܭ ࡅ࡙اܩܣܥܨ🚩
@labeik_mahdyjan
گلهای اهل بیت به گلزار می رسند
موعودیان به موعد دیدار می رسند
این کاروان به قافله سالاریِ حسین
دارند با امیر و علمدار می رسند
#محرم
•✾▪️🍂🥀🍂▪️✾•
ߊَܠܠّܣُــܩَّ ࡃَܥܼـِّـܠܙ ܠِࡐَܠࡅِّ࡙ــܭَ ߊܠܦَــــܝَܥܼܢ🌤
ܠܢࡅ࡙ܭ ࡅ࡙احܢܚࡅ࡙ࡍ߭🏴 ܠܢࡅ࡙ܭ ࡅ࡙اܩܣܥܨ🚩
@labeik_mahdyjan
#روزنامه_مجازی_محرم_شماره 2️⃣
✍ به گزارش سربازان نفوذی عبیدالله: حر بن یزید ریاحی، فرمانده ارشد نظامیِ عبیدالله، نماز ظهر را به امامت حسین بن علی خواند؛ جای تعجب است که این فرمانده لشکر اینگونه به دشمن ارادت دارد.
#اَیْنَ_طّالِبُ_بِدَمِ_الْمَقْتُولِ_بِکَرْبَلاءَ
※ مجموعه داستان #همه_نمیرسند ۱
| ماجرای کسانی که به عاشورا نرسیدند، شاید شبیه ما |
روز اول | عُبَیْدُالله بْن حُرّ جُعْفی
※ عبیدالله ابتدا در کوفه ساکن بود؛ اما پس از قتل عثمان به شام نزد معاویه رفت و پس از چندی دوباره به کوفه بازگشت. او پس از شهادت امام حسین(ع)، از عدم پذیرش دعوت امام پشیمان شد. در قیام مختار ابتدا به قیامکنندگان پیوست؛ اما پس از مدتی از صف یاران مختار جدا شد و جزء سپاهیان مصعب بن زبیر در مقابل مختار قرار گرفت.
✘ پس از مرگ معاویه در سال ۶۰ هجری و تصمیم امام حسین(ع) برای آمدن به کوفه، عبیدالله از کوفه بیرون آمد تا با امام مواجه نشود. اما در نزدیکی کربلا با وی مواجه شد.
نقل است که امام حسین(ع) وقتی به منزلگاهی به نام قصر بنی مقاتل یا به روایتی «قطقطانیه» در چند فرسخی کربلا رسید، خیمهای دید و پرسید که آن از کیست؟
گفتند از آن عبیدالله بن حر جعفی.
امام(ع) کسی را نزد او فرستاد، تا او را به یاری اردوی امام(ع) دعوت کند، ولی او بهانه آورد و گفت: «من از کوفه بیرون نیامدم مگر از ترس اینکه حسین(ع) به آنجا آید و من نتوانم یاریش کنم.» فرستاده امام بازگشت و پاسخ عبیدالله را به امام(ع) رساند.
پس از آن امام حسین(ع) خود نیز به خیمه عبیدالله رفت و نشست و خدا را سپاس گفت، و گفت: «ای مرد، در گذشته خطا بسیار کردی و خداوند تو را به اعمالت مؤاخذه میکند، آیا نمیخواهی در این ساعت سوی او بازگردی و مرا یاری کنی تا جد من روز قیامت، نزد خدا شفیع تو باشد؟» گفت: «یابن رسول الله، اگر به یاری تو آیم، همان اول کار، پیش روی تو کشته میشوم، و نفس من به مرگ راضی نیست، ولی این اسب مرا بگیر، به خدا قسم تاکنون هیچ سواری با آن در طلب چیزی نرفته مگر اینکه به آن رسیده و هیچکس در طلب من نیامده مگر اینکه از او سبقت گرفته و نجات یافتهام.»
✘ امام (ع) از او روی برگرداند و فرمود: «نه حاجت به تو دارم و نه به اسب تو.» و سپس این آیه از سوره کهف را خواند:
«و ما کنت متخذ المضلین عضدا؛ ما گمراهان را به یاری خود نمیطلبیم.»
اما از اینجا بگریز و برو! نه با ما باش و نه بر ما! زیرا اگر کسی صدای استغاثه ما را بشنود و اجابت نکند، خداوند او را به رو در آتش جهنم میاندازد و هلاک میشود.
ــــــــــــــــــ پ. ن :
داشتم به خودم فکر میکردم:
از روزی که فهمیدم باری بر زمین هست، که باید بروم و بلندش کنم که یقیناً جمعیتی را به امامشان میرساند،
تا روزی که این تصمیم عملی شود، یکسال طول کشید و من مصمم بودم که عملی نشود !
یکسال من " عُبَیْدُالله بْن حُرّ جُعْفی " بودم،
و این بار بزرگ، کم و بیش بر زمین ماند، تا ...
امروز میفهمم رحم خدا را و منّت امام را،
که نگفت برو، احتیاجی به تو و خودکارت ندارم!
※ چشمانش را بست و ۳۶۵ روز بعد راهم داد!
※ مجموعه داستان #همه_نمیرسند ۲
|ماجرای کسانی که به عاشورا نرسیدند، شاید شبیه ما |
روز دوم | عبدالله بن مطیع
پرده اول :
※ وقتی امام(علیهالسّلام) به عبدالله رسید، او امام خواست از آب چاهش نوشیده، دعایی کند تا چاه، آبدار شود. امام نیز خواسته او را اجابت کرد.
آن گاه عبدالله از امام پرسید: قصد کجا را دارید؟ امام فرمود: در حال حاضر به مکه میروم. عبدالله گفت: خداوند برایت خیر قرار دهد.
اما من نیز رای و نظری دارم که دلم میخواهد برای شما بازگو کنم. امام فرمود: نظر تو چیست؟
عبدالله گفت: پس از ورود به مکه وقتی خواستی از آنجا به شهر دیگری بروی، به کوفه نزدیک نشو، زیرا کوفه شهری شوم و محنت زاست. در کوفه پدرت کشته و برادرت تنها رها شد، و ضربه مهلکی بر او وارد شد. از مکه جدا نشو؛ زیرا شما سرور و آقای عرب هستید
و به خدا قسم اگر کشته شوید خاندان شما نیز هلاک میشوند.
پرده دوم:
امام از جاده اصلی به سوی مکه متوجه شد... و در راه از کنار عبدالله بن مطیع که در ملک خود و کنار چاه آبش اقامت کرده بود، گذر کرد و در آنجا فرود آمد.
عبدالله به امام حسین علیهالسّلام گفت: ای اباعبدالله؛ خدا بعد از تو آب گوارایی را برای ما ننوشانَد؛ به کجا میروی؟
امام (علیهالسّلام) گفت: به سوی عراق، عبدالله گفت: سبحان الله چرا؟ ایشان پاسخ داد: معاویه مرده و بیش از یک بارشتر، نامه از مردم عراق برای من آمده است.
عبدالله گفت: یا اباعبدالله! این کار را انجام نده، به خدا سوگند آنان حرمت پدرت را حفظ نکردند؛ در حالی که بهتر از تو بود؛ پس چگونه حرمت تو را حفظ خواهند کرد؟ به خدا سوگند اگر تو کشته شوی بعد از تو حرمتی باقی نخواهد ماند.
هنگامی که امام به مکه رسید این آیه را تلاوت کرد: ولما توجه تلقاء مدین قال عسی ربی ان یهدینی سواء السبیل«و چون (موسی پس از خروج از مصر) رو به سوی مدین نهاد، گفت : باشد که پروردگارم مرا به راه راست راهنمایی کند».
ـــــــــــــــــــــــ پ. ن :
※ عبدالله بن مطیع دوبار امام را در مسیر دید !
و دوبار فقط او بود که امام را نصیحت میکرد! گویی او امام بود و حسین علیهالسلام مأموم.
ازسویی عبدالله انگار، بالاتر از چاهِ آبش همّی نداشت!
و دغدغهای بالاتر از پر آب شدنش!
داشتم با خودم فکر میکردم، آدم امام را هم که به چشم ببیند، باز از پنجرهی فهم خودش میبیند، از پنجرهی آرزوها و دغدغههایش.
دارم یکی یکی ورق میزنم روزهایی را که حالِ خوش دعایی دست داد و من همه چیز خواستم جز همراهیِ امام را !
همان " فمعکم معکم، لا مع غیرکم " را !
همان " فقط تو و دیگر هیچ " را!
✘ من قطعاً اگر به چشم سر هم امام را میدیدم، همان را میخواستم که پادشاهِ قلب و ذهنم بود.
چقدر "عبدالله بن مطیع"هایی در درون من جریان دارد و نمیشناختمش!