✨تازه شهيد شده بود و جنازه اش را تشييع ميکردند. پير زني كنار عكسش به شدت می گريست و مي گفت: «پسرم قربون اون قدت بشم و...» خيلی تعجب كرده بودم. آن پيرزن به من گفت: «پسرت می اومد خونَم. برام جارو ميكرد... آب از آب انبار می آورد... لباسامو میشست و... وقتی هم ازش می پرسيدم: «پسرم اسمت چيه؟ پسر كی هستی؟» میگفت: «شما چكار دارين، من پسر كی هستم؟» سخنان اين پير زن برايم تازگی داشت، زيرا سيد رضا هيچ گاه از كارهايش برايم تعريف نمی كرد.بعد از اين واقعه پير زن وبيوه زنان زيادی برايم گفتند كه فرزندت برای ما كار حضرت علی(ع) میکرد
🌹#شهید_سیدرضا_ساداتی_پور
🗣راوی:مادر شهید
#ڪانال_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
@labeik_mahdyjan