eitaa logo
لبیک یاحسین🏴لبیک یامهدی🚩
7.4هزار دنبال‌کننده
5.8هزار عکس
3.7هزار ویدیو
340 فایل
مطالب امام زمانی، چله ها و راه های ترک گناه، مسائل مربوط به نماز و تعقیبات نماز، اعمال ماه های قمری 🌱همه فقط و فقط به نیت تعجیل در فرج و خوشنودی قلب نازنین آقا امام زمان عج الله 🌱 مدیریت کانال👈 @mahdie70 ادمین تبلیغات👈 @mahdieh_1370
مشاهده در ایتا
دانلود
اوایل دوران دبیرســتان بود که ابراهیم با ورزش باستانی آشنا شد. او شب ها .به زورخانه حاج حسن می رفت حاج حســن توکل معــروف به حاج حســن نجار، عارفی وارســته بود. او زورخانه ای نزدیک دبیرستان ابوریحان داشت. ابراهیم هم یکی از ورزشکاران .این محیط ورزشی و معنوی شد حاج حسن، ورزش را با یک یا چند آیه قرآن شروع می کرد. سپس حدیثی می گفت و ترجمه می کرد. بیشتر شب ها، ابراهیم را می فرستاد وسط گود، او هم در یک دور ورزش، معمولاً یک ســوره قرآن، دعای توسل و یا اشعاری .در مورد اهل بیت می خواند و به این ترتیب به مرشد هم کمک می کرد از جملــه کارهای مهم در این مجموعه این بود که؛ هر زمان ورزش بچه ها به اذان مغرب می رســید، بچه ها ورزش را قطع می کردند و داخل همان گود .زورخانه، پشت سر حاج حسن نماز جماعت می خواندند به این ترتیب حاج حسن در آن اوضاع قبل از انقاب، درس ایمان و اخاق .را در کنار ورزش به جوان ها می آموخت فرامــوش نمی کنم، یکبــار بچه ها پس از ورزش در حال پوشــیدن لباس و مشغول خداحافظی بودند. یکباره مردی سراسیمه وارد شد! بچه خردسالی را .نیز در بغل داشت بــا رنگی پریده و با صدائــی لرزان گفت: حاج حســن کمکم کن. بچه ام مریضه، دکترا جوابش کردند. داره از دستم می ره. نَفَس شما حقه، تو رو خدا .دعا کنید. تو رو خدا… بعد شروع به گریه کرد .ابراهیم بلند شد و گفت: لباساتون رو عوض کنید و بیائید توی گود خودش هم آمد وســط گود. آن شــب ابراهیم در یک دور ورزش، دعای .توســل را با بچه ها زمزمه کرد. بعد هم از سوزدل برای آن کودک دعا کرد .آن مرد هم با بچه اش در گوشه ای نشسته بود و گریه می کرد دو هفته بعد حاج حسن بعد از ورزش گفت: بچه ها روز جمعه ناهار دعوت شدید! با تعجب پرسیدم: کجا !؟ گفت: بنده خدائی که با بچه مریض آمده بود، همان آقا دعوت کرده. بعد ادامه داد: الحمدلله مشکل بچه اش برطرف شده. دکتر هم گفته بچه ات خوب .شده. برای همین ناهار دعوت کرده برگشــتم و ابراهیم را نگاه کردم. مثل کسی که چیزی نشنیده، آماده رفتن می شد. اما من شک نداشتم، دعای توسلی که ابراهیم با آن شور و حال عجیب .خواند کار خودش را کرده ٭٭٭ بارها می دیدم ابراهیم، با بچه هائی که نه ظاهر مذهبی داشــتند و نه به دنبال مسائل دینی بودند رفیق می شــد. آن ها را جذب ورزش می کرد و به مرور به .مسجد و هیئت می کشاند یکی از آن ها خیلی از بقیه بدتر بود. همیشــه از خوردن مشروب و کارهای خافش می گفت! اصاً چیزی از دین نمی دانســت. نه نماز و نه روزه، به هیچ چیــز هم اهمیت نمی داد. حتی می گفت: تا حالا هیچ جلســه مذهبی یا هیئت نرفته ام. به ابراهیم گفتم: آقا ابرام این ها کی هستند دنبال خودت می یاری!؟ با !تعجب پرسید: چطور، چی شده؟ 🌹🦋 @labeik_mahdyjan                  🏴🖤🏴