آیا این حسین حسین گفتن های ما تنها حول یک شخصیت است؟خیر،این زمزمه ها برای یک شخصیت و یک مکتب و یک گفتمان است.
حسین ترجمان همان معارفی است
که روزانه باید به سبک آن ها زیست.
لحنِ نگاه (روزمرگی های یک معلم)
کتاب مابعد الحسین سید اصغر علوی
معمولا موقع رسیدن به نکات جذاب اون هارو تو طاقچه به اشتراک میذارم اما اینقدر این کتاب زیبا و روان بود که نمیشه خط به خطش رو فرستاد..پیشنهاد میکنم بخونیدش.
«ساده ترین کارها با محبت امام حسین علیه السلام،شوری تازه و غیر قابل وصف می گیرند.»
«از من بگیر زندگی بی حسین را
ای وای اگر جدا شوم از تو دمی حسین..»
اگهتمام روزت رو با غفلت گذراندی،زیارت عاشورا بهانه ای برای اوج گرفتنت میشه.
منتظر علائم ظهور نباش
علائم منتظران را در خودت
پرورش بده..
#امام_زمان
لحنِ نگاه (روزمرگی های یک معلم)
حسرت میخوری، خیلی زیاد شک نکن، حسرتی عمیق! در جانت شعله میکشد، که چرا از آنهمه چیزی که داشتی ، حت
به رسم سال های پیشین
این هزینه ها در مناطق
محروم و دور افتاده ی روستایی
که هیچ کس به فکر برنامه ای
برای اون نیست؛صرف خواهد شد
یک یا علی بگید و پیام رو فور کنید💚
لحنِ نگاه (روزمرگی های یک معلم)
.
همیشه هوای مرا داری ، لحظه به لحظه ی شلوغی های زندگیام. میان ثانیه های پرتکاپویی که خودم، خودم را فراموش میکنم . میان مشغول شدن به دغدغه هایی که فرسنگها با تو فاصله دارد . حتی آنوقت ها که حواسم به بودنت نیست .اما اقرار میکنم ، وقتهایی که به انتهای بیکسی میرسم، تو نزدیک ترین رفیق به منی ، و مرهم بی طاقتی هایم ..دعا کن برایم، که لحظه به لحظه ی زندگیام، تنها برای تو باشد :)
.
.
يا مُطْلَقاً فِي وِصالِنا، اِرْجِع !
وَ يا مُحلفا عَلي هجرنا، كَفَر
إنَّما ابعَدنا اِبْليس لِانَه لَمْ يَسْجُد لَكَ،
فَواعَجَبا كَيْفَ صَالَحته وَ هَجَرتَنا
ای كسی كه وصال ما را ترك كردهای، برگرد! و ای كسی كه بر جدايی از ما سوگند خوردهای ، سوگند خود را بشكن! ما ابليس را برای اين از خود رانديم كه بر تو سجده نكرد. پس چقدر عجیب است كه تو او را دوست خود گرفتهای و ما را ترك كردهای :)
[حدیث قدسی]
.
«یه روزایی که اصلا صبر آسون نبود اما صبر کردی رو خدا به بهترین نحو ممکن برات جبران میکنه..»
amir motevallii.mp3
14.08M
.
مینشنیم مقابل ایوان ، درست سمت راست باب الساعه . زانو میزنم و خط نگاهم را از زمین، تا بالای ایوان و بعد آسمان حرکت میدهم . ابرها در حال حرکت، پرنده ها در حال خواندن، و نسیم مطبوعی حرم را پرکرده است. دفترم را باز میکنم و مینویسم ، مینویسم چیزهایی را که از زبان جاری نخواهد شد . اما چگونه بنویسد قلم ، مقابل عظمتی که زبانت را بند آورده ، گویی تمام سخنانم را پشت درب حرم جا گذاشتم ... چشمانم را میبندم و سخنان قلبم را از میان دل مشغولی ها بیرون میکشم . بنویس ! که حسرتش به دلت خواهد ماند ...
.
لحنِ نگاه (روزمرگی های یک معلم)
. مینشنیم مقابل ایوان ، درست سمت راست باب الساعه . زانو میزنم و خط نگاهم را از زمین، تا بالای ایوا
به زیر بارگاهِ تو ، نشسته ام من ای علی
بر حرمت مینگرم ، وَه چه معظمی علی
به ماهِ خود نظر کنم ، تو ماه خُرّمی علی
فقط تو پادشاهِ این ملکِ مطهری علی
عطر حرم مست کند تمام زوار ِ تو را
تو خود بهانهی همین عطرِ معطری علی
و پیشِ شمسِ گنبدت خورشید زانو میزند
تو شمس عالمی و خود نورِ منوّری علی
[عبدي]
.