#ادامه ...
نشسته نشسته رفتم سمت سنگری که نشانم داده بود. #دکتر، امدادگر دسته بود که به شوخی به او «#دکتر» می گفتیم. چمباتمه افتاده بود توی گودالی سنگر. تیر خورده بود تو #سرش. هنوز زنده بود و نفس های کوتاه کوتاه می کشید. توی سنگر بغلی، #عباس_حصیبی (سمت چپ که دور سرش باندپیچی شده) و #علی_شاه_آبادی یکی از سیمینوف چی های دسته ی ادوات افتاده بودند. دو تایی، توی سنگر، کنار هم نشسته بودند که یکی از همان تیرها می خورد توی سر #حصیبی و رد می کند، می خورد توی سر #شاه_آبادی.
در آنجا تا #ظهر مقاومت کردیم و بعد عراقی ها ریختند بر سرمان و عقب نشینی کردیم. در آن صبح تا ظهر، از یک گروهان 110 نفره فقط 29 نفر باقی ماندند. 😔
#رضااحمدی از بچه های ادوات گردان بود. قبل از عقب نشینی، یک قسمت دیگر خاکریز بود که بعد آمد اینجا. #علی_شاه_آبادی یک #دوربین معمولی داشت. این دو تا با هم دوست بودند. #رضا_احمدی دوربین را برداشت و چهار تا عکس از زوایای مختلف، از #دوست شهیدش گرفت. بعد هم #ساعت او را که در عکس می بینید، برداشت.
حدود یک بعدازظهر عقب نشینی شروع شد. فقط زنده ها توانستند برگردند عقب و #عباس_حصیبی و #علی_شاه_آبادی جا ماندند.
#رضااحمدی در تهران، فیلم را برد #فیلمیران در خیابان آزادی. آن موقع ، فیلم ها را یک هفته ای ظاهر می کردند و #فیلمیران به خاطر دستگاه های چاپ مدرنی که داشت، تنها جایی بود که عکس ها را 24 ساعته چاپ می کرد. دوربین، عکس ها و نگاتیو فیلم ها و ساعت، تنها یادگارهایی بودند که رضا احمدی به خانواده ی #علی_شاه_آبادی برگرداند.
سال ها بعد، در #تفحص_شهدا، پیکر این دو شهید پیدا و به خاک سپرده شدند.
🌷شـادی روح شهدا #صلوات
#لحظه_ای_باشهدا
@lahzaei_ba_sh