eitaa logo
لحظه‌ای باشهدا
3.3هزار دنبال‌کننده
36هزار عکس
22.2هزار ویدیو
894 فایل
ݪحظه‌ا؁باشھدا امروزفضݪیٺ‌زنده‌نگھداشتن‌یادوخاطره‌شھدا کمترازشھادٺ‌نیسٺ، امام‌خامنه‌ای کاناݪ‌بہ‌معرفےشھدا،جانبازاטּ،آزادگاטּ،ایثارگراטּ وبصیرٺ‌دینی‌درپیرو؎ازامام‌خامنه‌ا؎می‌‌‌‌پردازد یاد شھدا باذکرصلوات اللهم‌صل‌علی‌محمدوال‌محمدوعجل‌فرجهم ۱۳۹۷/۱/۱۱
مشاهده در ایتا
دانلود
لحظه‌ای باشهدا
🔰 مستشار عالی رتبه | شهید محمدرضا زاهدی در بیان سرلشکر یحیی رحیم صفوی 📝 گفت‌و‌گوی آقای #علی_رهنما
🔰 مستشار عالی رتبه | شهید محمدرضا زاهدی در بیان سرلشکر یحیی رحیم صفوی 2️⃣ «سردار خود ساخته» 📿 شادی روح شهدا صلوات الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم 🇮🇷 @lahzaei_ba_sh
لحظه‌ای باشهدا
🔰 مستشار عالی رتبه | شهید محمدرضا زاهدی در بیان سرلشکر یحیی رحیم صفوی 2️⃣ #قسمت_دوم «سردار خود ساخ
🔰 مستشار عالی رتبه 2️⃣ «سردار خود ساخته» 🔸 علی زاهدی خصوصیات منحصر به فردی داشت. علاوه بر قوت ایمان و اخلاصش، از یک خرد و نبوغ نظامی بالا و کم‌نظیر برخوردار بود. آدمِ مطرح کردن خودش نبود. بعد از ۴۴ سال جهاد، کمترین فیلم، کمترین مصاحبه، و کمترین عکس از او در دسترس است. 🤲🏻 متقی بود و از راه دادن به نفس اماره پرهیز داشت. در یک کلام فقط خدا را میدید و خودش را از یاد برده بود. بر نفسش تسلط داشت. 🌷 وقتی با اصرار من پاسدار شد، هیچ تغییری در رفتار و منش او ندیدم. حتی لباسش همان لباس بسیجی بود. وقتی به او گفتم لباس پاسداری بپوش. گفت: «نه! من با همین لباس راحت ترم. وقتی لباس بسیجی می پوشم با بسیجی‌ها یکی می‌شوم و معلوم نیست من فرمانده‌شان هستم.» 🏅 سال ۶۹ که به دستور فرماندهی کل قوا به ما درجه دادند، زاهدی باز هم همان فرمانده خاکی پوش و متواضع زمان جنگ بود. حتی تا قبل از شهادتش بیشتر لباس شخصی می پوشید. درجه سرتیپی و ژنرالی در نظرش خیلی بی ارزش و پیش پا افتاده بود. 💠 زاهدی یک انسان خود ساخته و وارسته بود که با خدا معامله کرده بود. در همه حال خدا را ناظر بر اعمال و رفتار خودش می‌دید. شهادت آرزوی قلبی او بود و به دنبال این آرزو، بیابان‌ها را زیر پا می گذاشت. از راحتی و رفاه و نشستن پشت میز، چشم پوشید و خدا آن طور به او عزت داد، و مردانه لباس شهادت پوشید. ⏪ ادامه دارد ... ✍🏻 برگفته از 🎙 راوی: سرلشکر سید رحیم صفوی 📿 شادی روح شهدا صلوات الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم 🇮🇷 @lahzaei_ba_sh
لحظه‌ای باشهدا
💞 محبوب من، به آرزویش رسید 1️⃣ #قسمت_اول «حفظ حرمت پدر و مادر برایش خیلی مهم بود.‌» 🔸اعتقادات ریشه
💞 محبوب من، به آرزویش رسید | شهید محمدرضا زاهدی در کلام خواهر گرامی‌شان 2⃣ «پدری زحمت کش و با محبت» 📷 تصویری از شهید زاهدی در کنار پدر گرامی‌شان، در جمع رزمندگان دفاع مقدس 📿 شادی روح شهدا صلوات الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم 🇮🇷 @lahzaei_ba_sh
لحظه‌ای باشهدا
💞 محبوب من، به آرزویش رسید | شهید محمدرضا زاهدی در کلام خواهر گرامی‌شان 2⃣ #قسمت_دوم «پدری زحمت کش
💞 محبوب من، به آرزویش رسید 2⃣ «پدری زحمت کش و با محبت» 🔸 در مدرسه راهنمایی به ما گفته بودند که بعضی از سوره‌های کوچک را حفظ کنیم تا به ما جایزه بدهند. این را به آقا جانم گفتم و فکر کردم خوشحال می‌شود، ولی ایشان به من گفت هیچ وقت قرآن را به خاطر جایزه نخوانید. ❤️ خانواده مان سرشار از مهر و محبت بود اما ما را لوس نمی کردند. پدر با این که روحانی بود، شاغل هم بود. مغازه‌ای در میدان امام (ره) اصفهان داشت و پاتیل‌های پولکی سازی را با دست درست می‌کرد که کار بسیار سختی بود. در ایران شاید فقط پدرم و یک نفر دیگر این کار را انجام می‌دادند. یک بار از یک مجله فرانسوی برای مصاحبه با پدرم آمده بودند. در آخر از ایشان خواستند که لباس روحانیت‌شان را در محل کار بپوشد تا عکس بگیرند. ایشان قبول نکرد. 💠 گفت: «روزی که ملبس شدم، استادم گفتند که حرمت این لباس را نگهدار.» دلیل دیگری که برای نپوشیدن لباس گفت این بود که برای طلبه های دیگر بد می‌شود و به آنها خرده می‌گیرند که چرا شما کار نمی‌کنید. 🤲🏻 آشنایی با دعای جوشن کبیر: در دوران مدرسه یکی از معلمان داداش به عنوان تکلیف، از بچه‌ها خواسته بود تا چند اسم خداوند را بنویسند. داداش علی یک دفتر نو برداشته بود و در آن چند دایره با سکه‌های دو ریالی کشیده بود و چندین نام خدا را نوشته بود. چون من از سن کم، پیش خانمی قرآن را آموزش دیده بودم، صدایم کرد و گفت: «بیا ببین این اسم‌ها درست است؟» تا موضوع تکلیف‌شان را فهمیدم گفتم: «اسامی خدا در دعایی در مفاتیح هست.» اسم دعا را نمی دانستم. با هم رفتیم و مفاتیح را آوردیم، دعای جوشن کبیر را پیدا کردم و گذاشتم جلویش. خیلی خوشحال شد و شروع کرد به نوشتن اسامی خداوند. تقریبا یک سوم آن‌ها را نوشت که حدود نیمی از دفتر را پر کرد. 🎁 فردا که از مدرسه برگشت با این که هیچ وقت از خودش تعریف نمی‌کرد، اما از تشویق معلم خیلی خوشحال بود. گویا خود معلم هم شناختی نسبت به این دعا نداشت و از طریق او آشنا شده بود. در شب آخر زندگی اش هم که شب قدر بود، این دعا را در حرم امام رضا با حال خاصی تلاوت کرده بود. ⏮ ادامه دارد ... ✍🏻 برگفته از 🎙 راوی: خواهر گرامی شهید 📿 شادی روح شهدا صلوات الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم 🇮🇷 @lahzaei_ba_sh
لحظه‌ای باشهدا
🔰 مطیع‌ترین فرمانده 1️⃣ #قسمت_اول «تا خود فرمانده هست، نیازی به ورود من نیست» 🔸 در اولین دیدار، ما
🔰 مطیع‌ترین فرمانده | شهید محمدرضا زاهدی در کلام سردار اصغر صبوری 2⃣ «به نظرم، نقطه اوج آقای زاهدی، نیروی زمینی بود» 📷 از راست: سردار قربانی، شهید کاظمی، سردار صبوری، شهید سیاف زاده و شهید زاهدی 📿 شادی روح شهدا صلوات الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم 🇮🇷 @lahzaei_ba_sh
لحظه‌ای باشهدا
🔰 مطیع‌ترین فرمانده | شهید محمدرضا زاهدی در کلام سردار اصغر صبوری 2⃣ #قسمت_دوم «به نظرم، نقطه اوج
🔰 مطیع‌ترین فرمانده 2⃣ «به نظرم، نقطه اوج آقای زاهدی، نیروی زمینی بود» 📿 همیشه مقید به ذکر گفتن بود، خصوصاً این هفت هشت سال آخر، ذکر از زبانش نمی افتاد. 💠 زمانی که با کار می‌کرد، اصلاً مشکلی بین‌شان ایجاد نشد؛ چون از همان ابتدا حریم و شرایط و همه چیز را بین خودشان تعریف کرده بودند. من هم همین کار را کردم. همان روزی که حاج قاسم به من گفتند که به قدس بروم، گفتم: «حاجی تا شما کاری رو بهم نسپری، کاری نمی‌کنم، می‌شینم تو اتاقم تا شما بگی. هر چیزی رو شما بگی من همون رو اداره میکنم؛ چه داخل اتاقم، چه این ساختمون، و چه کل نیروها.» 🔹 واقعاً هم تا وقتی که ایشان کاری را به من واگذار نمی کرد وارد نمی شدم. طی کرده بودم که اگر کار را به من واگذار کنید صفر تا صد کار با من باشد. البته حاج قاسم هم همه بچه‌های لشکر امام حسین را قبول داشت. از ته دل هم قبول داشت. چون علاقه ویژه ای به و داشت. به بچه هایی که با آن‌ها کار کرده و تربیت شده بودند هم علاقه داشت. 🔖 می گفت: «این‌ها آزمایش‌شون رو پیش آقای خرازی پس دادن. آقای خرازی فرمانده گردانی رو الکی بالا سرگردان نمی‌ذاره، رئیس ستادی رو الکی انتخاب نمی‌کنه برای این کار.» ✅ به نظر من نقطه اوج آقای زاهدی، در نیرو زمینی بود. زمانی که آقای زاهدی فرمانده نیرو زمینی شد، زمانی بود که آمریکایی‌ها در منطقه ما پانصد هزار نیروی نظامی داشتند. معنای چنین عملی، طبعاً آمادگی برای حمله است. آن زمان هوا-فضا هنوز به این اندازه پیشرفت نکرده بود و نگاه همه به نیروی زمینی بود که اگر آمریکا به ما حمله کند چه کنیم؟ ⏮ ادامه دارد ... ✍🏻 برگفته از 🎙 راوی: سردار اصغر صبوری 📿 شادی روح شهدا صلوات الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم 🇮🇷 @lahzaei_ba_sh
لحظه‌ای باشهدا
🌹 در حسرت وداع با باکری ماند 1⃣ #قسمت_اول «در ابتدای عملیات خیبر، سردار زاهدی معاون لشکر بودند که ب
🌹 در حسرت وداع با باکری ماند | شهید محمدرضا زاهدی در کلام همرزم ایشان، آقای مسیح الله توانگر 2⃣ «راه افتادند و به دفتر فرماندهی رفتند و علیه آقای زاهدی شعار دادند که ایشان نباید باشد!» 📿 شادی روح شهدا صلوات الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم 🇮🇷 @lahzaei_ba_sh
لحظه‌ای باشهدا
🌹 در حسرت وداع با باکری ماند | شهید محمدرضا زاهدی در کلام همرزم ایشان، آقای مسیح الله توانگر 2⃣ #ق
🌹 در حسرت وداع با باکری ماند 2⃣ «راه افتادند و به دفتر فرماندهی رفتند و علیه آقای زاهدی شعار دادند که ایشان نباید باشد!» 🔸 یک سه‌راهی را می‌گویم که چیزی حدود یک چهارم میدان امام (ره) اصفهان است. بچه‌ها آمدند و اینجا را گرفتند. این اقدام واقعاً عجیب بود. 💠 در آنجا، ، نماینده حضرت امام خمینی (ره) در قرارگاه خاتم‌الانبیاء (ص)، گفت: «هر کس در طلائیه ماند، اگر در کربلا هم بود، می‌ماند.» اما دشمن فشار زیادی آورد. 🌹 همان‌جا ، به‌خاطر کار زیبای این‌ها، به منطقه‌ای که نباید می‌آمد، آمد و گفت: «من می‌خواهم دست و بازوی این بچه‌ها را ببوسم که چه کار کردند! واقعاً محشر به پا کردند.» او به آقای جان‌نثاری گفت: «دست شما درد نکند. شما می‌بینید بچه‌ها چه کارها کردند؟» حجم آتش به قدری سنگین بود که یک گلوله آمد و دست خرازی قطع شد. ♦️ چون آقای کریم نصر اصفهانی در عملیات خیبر قطع نخاع شده بودند، بهترین گزینه برای فرماندهی آقای زاهدی بود. از اینجا آقای زاهدی فرمانده گردان قمر بنی‌هاشم (ع) شد. البته در اینجا دیگر عملیات خیبر تمام شده بود و ما همان ظهر به عقب برگشتیم. 📜 بعد از خیبر آقای زاهدی چه کار کرد و چه کارنامه‌ای داشت؟ 🕰️ چند ماه آقای زاهدی فرمانده لشکر بود و آقای خرازی دوران نقاهت را طی کرد. خرازی به زاهدی گفت: «شما برو فرمانده تیپ قمر بنی‌هاشم (ع) شو» و زاهدی پذیرفت. در این اثنا، مسائل سیاسی به سازمان‌های رزمی رخنه کرد که امام (ره) نهی کرده بودند. 💢 اختلاف بر سر چه مساله‌ای و چه حادثه‌ای بود؟ 🔻 اختلاف بر سر قضیه سید مهدی هاشمی، برادر داماد آقای منتظری بود. متأسفانه لشکر امام حسین (ع) و یکی از لشکرهای دیگر دچار این آسیب جدی شدند و دوستانی که تا دیروز هم‌رزمی بودند، کمی بینشان اختلاف افتاد. ✊🏻 یک روز در لشکر، دوستان و برادران دیروز که در منطقه جنگی با شهادت فاصله‌ای نداشتند، راه افتادند و به دفتر فرماندهی رفتند و علیه آقای زاهدی شعار دادند که ایشان نباید باشد. این روز، روز بسیار بدی بود و دید عجیبی داشت. آقای زاهدی برای هر چه امام (ره) می‌گفتند، گوش به فرمان بود. همه موضعش را می‌شناختند، اما موضعش را پیاده نمی‌کرد. جنگ برای ایشان در رأس امور بود. ⏪ ادامه دارد ... ✍🏻 برگفته از 🎙 راوی: آقای مسیح الله توانگر 📿 شادی روح شهدا صلوات الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم 🇮🇷 @lahzaei_ba_sh
لحظه‌ای باشهدا
🌟 فرماندهی در اوج خلاقیت 1⃣ #قسمت_اول «تیربارچی باید آدمِ تَر و فرزی می بود و حاج علی این خصوصیت ر
🌟 فرماندهی در اوج خلاقیت | شهید محمدرضا زاهدی در بیان سردار کریم نصر 2⃣ «حاج علی زاهدی، فرمانده گردان تیپ ۱۴ در عملیات طریق القدس شد» 📷 از چپ به راست: 🌹 شهید رضا حبیب الهی، 🌹 شهید محمدرضا زاهدی، 🌷 سردار جانباز حاج کریم نصر 🌷 وبرادر جانباز آقای اکبر صاحبان 📿 شادی روح شهدا صلوات الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم 🇮🇷 @lahzaei_ba_sh
لحظه‌ای باشهدا
🌟 فرماندهی در اوج خلاقیت | شهید محمدرضا زاهدی در بیان سردار کریم نصر 2⃣ #قسمت_دوم «حاج علی زاهدی، ف
🌟 فرماندهی در اوج خلاقیت 2⃣ «حاج علی زاهدی، فرمانده گردان تیپ ۱۴ در عملیات طریق القدس شد» 🔰 مسئولیت آقای زاهدی چه بود؟ در آستانه عملیات طریق القدس که تیپ‌ها تشکیل شدند، حاج علی زاهدی فرمانده گردان تیپ ۱۴ شد. برای اولین بار بود که در سپاه سه تیپ تشکیل شد. تیپ امام حسین (ع) به فرماندهی ، تیپ کربلا به فرماندهی ، و تیپ عاشورا به فرماندهی . 💠 در واقع برای هر محور عملیات طریق القدس یک تیپ تشکیل شده بود که این نام گذاری‌ها نیز از ابتکارات بود. روی گردان‌ها نیز اسم ائمه (ع) را گذاشته بود. 🌷 وقتی نوبت به بچه‌های اصفهان رسید، گفت: «فرمانده گردان اول - که گردان موسی بن جعفر (ع) بود- کریم نصر.» حاج علی زاهدی نیز به فرماندهی یک گردان دیگر انتخاب شد و بعد حاج علی جلو آمد و با هم حرف زدیم. 🔄 دو تا فرمانده گردان با یک دیگر چه تعاملی داشتید؟ چگونه با هم کار می‌کردید؟ حاج علی زاهدی غیر از فرماندهی گردان، مسئولیت شهرک دارخوین را هم بر عهده داشت. خیلی قوی هیکل و درشت اندام و قبراق بود و همراه ایشان تمرینات مستمری را برای نیروها، اعم از بسیجی و پاسدار، که حدود سیصد نفر در قالب پنج گردان بودند، ترتیب می‌دادیم و آن‌ها را برای عملیات آماده می‌کردیم. 🇮🇷 داخل شهرک دارخوین هم زمین وسیعی در اختیار ما بود که با بچه ها دور تا دور آن را پرچم زدیم و همان جا را برای برنامه صبحگاه در نظر گرفتیم. به حاج علی زاهدی گفتم: «شما از جلو نظام را بگویید تا بچه‌ها شروع کنند»، بعد دیدیم که ما هیچ کدام نظامی نیستیم و قرار شد حاج علی بگوید: «کلیه گردان‌ها، به جای خود خبردار!». بچه‌ها نه چندان مرتب به صف شدند و من به یکی از نیروها گفتم که قرآن بخواند و خودم هم ابتکار به خرج دادم و دعای ۲۷ صحیفه سجادیه را انتخاب کردم و برای بچه‌ها خواندم که دعای مرزداران بود. خدایا دشمنان را در هم شکن و قدرتشان را از فعالیت بر ضد مرزداران بازدار. 🌹 دو روز بعد که آقا مصطفی برای بازدید آمد، آقای زاهدی خبردار داد و بچه ها مرتب به صف ایستادند و آقا مصطفی برای بچه ها سخنرانی حماسی کرد. ⏪ ادامه دارد ... ✍🏻 برگفته از 🎙 راوی: سردار کریم نصر 📿 شادی روح شهدا صلوات الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم 🇮🇷 @lahzaei_ba_sh
لحظه‌ای باشهدا
💐 بین حسین و مصطفی 1⃣ #قسمت_اول «آن قدر بشاش بود که در اوج سختی ها، شهید خرازی از ایشان انرژی می گر
💐 بین حسین و مصطفی | شهید محمدرضا زاهدی در بیان سردار اسماعیل صادقی 2⃣ «لحظه به لحظه مراقب» 📿 شادی روح شهدا صلوات الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم 🇮🇷 @lahzaei_ba_sh
لحظه‌ای باشهدا
💐 بین حسین و مصطفی | شهید محمدرضا زاهدی در بیان سردار اسماعیل صادقی 2⃣ #قسمت_دوم «لحظه به لحظه مراق
💐 بین حسین و مصطفی 2⃣ «لحظه به لحظه مراقب» 🔸 ممکن است آقای زاهدی مظلوم به نظر بیاید. مظلومیت او از دو زاویه قابل بررسی است؛ یکی این که خیلی اخلاق‌مدار بود و از مطرح شدن و دیده شدن فراری بود. در روابط اجتماعی خیلی گرم برخورد می‌کرد؛ اما از دوربین گزارش و خود را نشان دادن خیلی دور بود. علتش هم تدینش بود. یعنی زمانی کسی خلقاً دوست ندارد در معرض دید باشد؛ اما شخص دیگری ملاحظاتش با توجه به توصیه‌هایی که در روایات و آیات پیرامون عمل مخفی و خالصانه است، باعث می‌شود که نخواهد دیده شود. 🕊️ لذا او با علم به این مسأله که دیده شدن می‌تواند وسوسه‌های شیطان را در پی داشته باشد، همیشه در حال مراقبه بود. این مراقبت باعث می‌شد که در عین تلاش و مجاهدت، تمایلی به رسانه‌ای شدن نداشته باشد. حتی برخی ایراد می‌گرفتند که چرا ایشان در مصاحبه‌هایش روان حرف نمی‌زند! این به خاطر مراقبه‌ای بود که داشت. یعنی لحظه به لحظه در حین حرف زدن مراقبه داشت که نکند اینجا رضایت خدا درش نباشد، نکند اینجا نفسانیت باشد، نکند اینجا منیّت است. 🔹 این‌جا است که در بحران، خوشی و کلاً در همه حال، مراقبه را در ایشان می‌دیدم؛ غافل نمی‌شد. هیچ وقت ایشان را غافل ندیدم. به همین علت برخی از دوستان می‌گویند ایشان دائم‌الذکر بود که درست هم هست. 🌷 حتی یک بار به من گفتند در سختی‌ها و تنهایی‌ها خودم را با ذکر صلوات و زیارت عاشورا آرام می‌کنم. در روز مثلاً چند هزار صلوات می‌فرستاد. خصوصاً در جلساتی که ناراحت‌کننده بود، با ذکر و یاد امام حسین (ع) خودش را آرام می‌کرد. ⏪ ادامه دارد ... ✍🏻 برگرفته از 🎙 راوی: سردار اسماعیل صادقی 📿 شادی روح شهدا صلوات الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم 🇮🇷 @lahzaei_ba_sh