eitaa logo
لحظه‌ای باشهدا
3.4هزار دنبال‌کننده
33.8هزار عکس
20.2هزار ویدیو
858 فایل
ݪحظه‌ا؁باشھدا امروزفضݪیٺ‌زنده‌نگھداشتن‌یادوخاطره‌شھدا کمترازشھادٺ‌نیسٺ، امام‌خامنه‌ای کاناݪ‌بہ‌معرفےشھدا،جانبازاטּ،آزادگاטּ،ایثارگراטּ وبصیرٺ‌دینی‌درپیرو؎ازامام‌خامنه‌ا؎می‌‌‌‌پردازد یاد شهدا باذکرصلوات اللهم‌صل‌علی‌محمدوال‌محمدوعجل‌فرجهم ۱۳۹۷/۱/۱۱
مشاهده در ایتا
دانلود
لحظه‌ای باشهدا
برش هایی از کتاب پرواز بغداد بهشت مروری بر خاطرات سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی خاطرات همرزمان بخش ا
برش هایی از 📚کتاب پرواز بغداد - بهشت؛ مروری بر خاطرات سپهبد پاسدار شهید حاج قاسم سلیمانی خاطرات همرزمان """آن بیست و سه نفر""" ادامه خاطره قبل 💎💎👇👇 خیلی زود عملیات تشکیل پرونده شروع شد. اسرا یکی‌یکی از زندان خارج می‌شدند. سؤال‌های بازجو همان سؤال‌های بصره بود، به‌علاوه یک سؤال مهم و حیاتی: «ارتشی هستید یا بسیجی یا پاسدار؟» راهنمایی صالح آنجا به کمک اسرایی آمد که پاسدار بودند. همه شدند ارتشی یا بسیجی. نوبت بازجویی من رسید. برخلاف دیگران که در همان محوطه‌ زندان بازجویی می‌شدند، گروهبان عراقی مرا ازآنجا خارج کرد. نمی‌دانستم مرا به کجا می‌برند و چه نقشه‌ای برایم دارند. همه‌چیز و همه‌جا مخـوف و وهمنـاک بود. به یکی از اتاق‌های انتهای راهرو منتقل شدم. سربازی وسط اتاق ایستاده بود. مردی کوتاه‌قد که بعدها فهمیدم اسمش فؤاد است، روی لبۀ‌ تخت نشسته بود. داشت با دکمه‌های ضبط‌صوت کتابی جلد چرمی‌اش ور‌می‌رفت. صدابَر (میکروفن) ضبط‌صوت را وصل کرد و بعد برای اولین بار جدّی به من نگاه کرد و پرسید: «اسمت چیه؟» - احمد. «اهل کدوم استانی؟» - کرمان. «آقای احمد، شما چند سالته؟» - هفده سال. از روی تخت خم شد به‌سمت من. سرهایمان به هم نزدیک شد. بوی تند اُدکلنش پیچید توی بینی‌ام. گفت: «ببین، من کار ندارم واقعاً چند سالته؟ من می‌خوام صدات رو ضبط کنم این تو.» اشاره کرد به ضبط‌صوت کتابی‌اش و ادامه داد: «وقتی ازت می‌پرسم چند سالته، میگی سیزده سال. وقتی هم ازت می‌پرسم چرا اومدی جبهه، میگی به‌زور فرستادنم. فهمیدی؟ خلاص!» دلم هُری ریخت پائین. ماجرای روز اعزام آمد جلوی چشمم و صدای حاج قـاسم، وقتی‌که داشت کوچک‌ترها را از صف بیرون می‌کشید، پیچید توی گوشم: «عراقیا بچّـه‌های کم سن و سال رو، وقتی اسیر می‌شن، مجبور می‌کنن بگن ماها رو به‌زور فرستادن جبهه.» دلم را قُرص کردم. از خداونـد و حضرت زهراسلام‌الله‌علیها کمک خواستم و با قاطعیت در جواب فؤاد گفتم: «ولی من هفده سالَمِه. کسی هم من رو به‌زور نفرستاده جبهه!» فؤاد گُرگرفت انگار. بلند شد ایستاد؛ اما لحن دلسوزانه‌ای در پیش گرفت. گفت: «این حرفا رو خمینی تو کله‌ات کرده یا خامنه‌ای یا رفسنجانی؟ ببین بچّـه! دوست ندارم تو کتک بخوری. من خودم ایرانی‌ام. اگه به حرفم گوش ندی، آن اسماعیل (اشاره کرد به گروهبان گنده‌ عراقی) رحم نداره. می‌زنه لِهِت می‌کنه!» کابل قطوری توی دست اسماعیل بود و داشت ما را نگاه می‌کرد. وقتی فهمیدم فؤاد ایرانی است نفرتم از او بیشتر شد. گفتم: «آقا، چرا باید دروغ بگم؟» فؤاد گفت: «برای اینکه من بهت میگم! میگم بگو سیزده سالمه، مثل بچّـۀ آدم بگو سیزده سالمه. میگم بگو به‌زور آوردنم جبهـه، مثل بچّـۀ‌ آدم بگو به‌زور آوردنم جبهـه. خلاص!» ترجیح دادم سکوت کنم. فؤاد سکوتم را نشانۀ‌ رضایت تلقی کرد و امیدوار شد. صدابَر (میکروفن) را برداشت. گفتم: «من نمی‌گم سیزده سالمه. هفده سالمه!» ... فؤاد دستش را گرفت زیر چانه‌ام و سرم را بالا آورد. بعد برگشت به‌سمت اسماعیل، به او اشاره‌ای کرد و ناگهان ضربه‌ محکمی میان شانه‌هایم نشست و پشت‌بند آن بارانی از کابل روی بدن و سروصورتم فرود آمد. پس از شکنجه شدن توسط این دو نفر، درنهایت قبول کردم که به‌جای هفده‌ساله بگویم پانزده سال دارم و آن دو نفر هم که دیدند باوجود این‌همه شکنجه باز کاری نمی‌شود کرد، قبول کردند. سرانجام فؤاد دکمۀ‌ ضبط را فشار داد و پس از مقدمه‌ای کوتاه از من پرسید: «بچّـه جان، خودتون رو معرّفی کنید و بگید چند سالتونه؟» خودم را معرّفی کردم و گفتم پانزده‌ساله‌ام. فؤاد پرسید: «چطور شد که شما به جبهه اومدید؟» او انتظار داشت بگویم مرا به‌زور به جبهه آورده‌اند؛ اما گفتم: «جبهه به نیرو نیاز داشت. اعلام کردن هرکی می‌تونه بیاد. من هم اومدم.» فؤاد جواب هیچ‌یک از سؤال‌هایش را آن‌طور که می‌خواست نگرفته بود. از طرفی حوصله نداشت بازی را از اول شروع کند. ناگزیر ضبط‌صوت را خاموش کرد، چند فحش دیگر نثارم کرد و از اسماعیل خواست مرا به زندان برگرداند.
لحظه‌ای باشهدا
برش هایی از 📚کتاب پرواز بغداد - بهشت؛ مروری بر خاطرات سپهبد پاسدار شهید حاج قاسم سلیمانی خاطرات هم
برش هایی از 📚کتاب پرواز بغداد -بهشت؛ مروری بر خاطرات سپهبد پاسدار شهید حاج قاسم سلیمانی خاطرات همرزمان "" نماد یک انسان واقعی"" دو سال قبل حاج قاسم صاحب نوه‌های دوقلو شدند. نوزادان در بیمارستانی که من یکی از پزشکان اطفالش بودم، زودتر از موعد به دنیا آمدند. نارس بودند و وزن بسیار کمی داشتند. باید مدّتی بستری می‌شدند. این افتخار نصیب من شد که پزشک نوزادان شوم. این چند روز کافی بود برای گذراندن یک ترم فشرده اخلاق در کلاس درس حاج قاسم. راستش تا آن زمان فقط از رشادت سردار و دلاوری‌های او در جنگ با داعش شنیده بودم، نامش برایم تداعی کننده حس خوب امنیت بود اما دومین چهره نظامی ایران با انسان‌دوستی و معرفت و تواضعش چهره‌ای ماندگار را در ذهن من و پرستاران بیمارستان تصویر کرد؛ نمادی از یک انسان واقعی. نوه‌های حاج قاسم به‌دلیل شرایط خاص باید مدّت کوتاهی در بخش ایزوله بیمارستان بستری می‌شدند اما اتاق ایزوله خالی نداشتیم. با مادر یکی از نوزادانی که شرایط فرزندش بحرانی نبود، صحبت کردم و گفتم تا سه ساعت دیگر یکی از اتاق‌ها خالی می‌شود. با صدای آرام گفتم: «نوه‌های سردار سلیمانی در بیمارستان ما هستند و اتاق ایزوله خالی برای بستری کردنشان نداریم، وضعیت فرزند شما هم که رو به بهبودی است. اگر موافق باشید بچّه‌ها را در این اتاق ایزوله بستری کنیم.» مادر کودک تا اسم حاج قاسم را شنید، از جا پرید و گفت: «چراکه نه!» سراسیمه خودش را به راهروی اصلی بیمارستان رساند که سردار را ببیند و در حال حرکت گفت: «عمری که حاج قـاسم وقف آرامش و امنیت ما کرده با چه چیزی جبران می‌شود. این کمترین و بی‌مقدارترین کار است.» اتاق را خالی کردیم و به سردار گفتم همین حالا نوزادان را بستری می‌کنیم. ایشان تا ماجرا را شنید، گفت: «دست نگه‌دارید. چرا این کار را کردید؟ یک نوزاد بیمار را از اتاق ایزوله بیرون آوردید تا نوه‌های من را بستری کنید؟ هیچ تفاوتی بین بچّـه‌های من و دیگران نیست. لطفاً آن نوزاد را به اتاق ایزوله برگردانید. ما هم صبر می‌کنیم تا اتاق خالی شود، مثل بقیه بیماران!» گفتم: «سردار! مادر آن بچّه تا شنید می‌خواهیم نوه‌های شمارا بستری کنند، خودش اصرار به خالی کردن اتاق ایزوله داشت»؛ اما ایشان گفتند: «نه آقای دکتر! کاری که گفتم را انجام دهید. بچّه را به اتاق برگردانید .»
لحظه‌ای باشهدا
برش هایی از 📚کتاب پرواز بغداد -بهشت؛ مروری بر خاطرات سپهبد پاسدار شهید حاج قاسم سلیمانی خاطرات همر
برش هایی از 📚کتاب پرواز بغداد - بهشت؛ مروری بر خاطرات سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی 💎💎👇👇 ""تجسم عبادالرّحمن"" قرار بود در مراسم ختم مادر شهیدی در مسجد امام خمینی قدس‌سره شهرک شهید محلاتی قرآن بخوانم. باراهنمایی مردی از بستگان آن مادر مرحومه، پشت صدابَر (میکروفن) رفتم تا تلاوتم را آغاز کنم. همین‌طور که داشتم یکی‌یکی آیات را در ذهنم می‌گذراندم، آیات پایانی سورۀ فرقان به ذهنم رسید... شروع کردم: «وَتَوَكَّلْ عَلَى الْحَیِّ الَّذِی لا یَمُوتُ .» چند دقیقه‌ از تلاوتم گذشته بود که نگاهم افتاد به درِ ورودیِ مسجد. آقایی رو دیدم که وارد شد، آرام‌آرام چند قدم راه رفت و یکجا پیدا کرد و دوزانو نشست. پسری که قرآن‌های کوچک را بین میهمان‌ها پخش می‌کرد، رفت سمت او. مرد با مهربانی یک جلد قرآن برداشت و مشغول قرآن خواندن شد. از خودم پرسیدم: «خدای من! دارم خواب می‌بینم؟! واقعاً خودش است؟!» دوباره نگاه کردم: «آره... خودش بود... حـاج قـاسم... فرمانـدۀ نیروی قدس سپاه... همان کسی که بساط داعش را از این منطقه جمع کرده و باقدرت خدایی آن‌ها را بیرون انداخت.» فکر نمی‌کردم فرماندهی نظامی بتواند آن‌قدر با تواضع باشد. مثل خیلی از رئیس و رؤسا، نه به پشتی تکیه داده بود، نه روی صندلی نشسته بود و نه کسی دور و بَرِش می‌چرخید... آروم و باوقار وسط مسجد... با خودم گفتم که حاجی اومده تا در مراسم ختم مادر دوستش شرکت کنه... تمام این لحظات هم‌زمان شده بود با رسیدن من به این آیات: «وَعِبَادُ الرَّحْمَنِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً؛ بندگان خدای مهربان کسانی‌اند که با تواضع و وقار در زمین قدم برمی‌دارند .» دوباره این آیه رو تکرار کردم. بازهم خواندمش... انگار این آیه یک‌بار از زبان من توی فضای مسجد پیچیده می‌شد و یک‌بار هم در آیینۀ رفتار این مرد دیده می‌شد. من که تا آن موقع هزاران بار این آیه رو شنیده و خوانده بودم، آن روز برای اولین بار آن آیه را با چشم‌هایم می‌دیدم. خیلی صفا کرده بودم از صفای قلبش. با خودم گفتم: «تلاوتم که تموم شد، می‌روم بغلش می‌کنم و پیشانی‌اش را می‌بوسم، به او می‌گویند حـاج قـاسم! پرچمت بالاست. پرچم همۀ با معرفتا بالاست. پرچم همۀ مدافعان حرم بالاست.» بالأخره تلاوتم تمام شد. رفتم نزدیک حاج قـاسم. هنوز نگاهش به قرآن بود. خواستم بروم جلو اما انگار خجالت کشیدم. گفتم: «بذار مزاحمش نشم.» از مسجد اومدم بیرون. یه صدایی از درونم بهم می‌گفت: «برگرد و برو سلامی بهش بده حداقل... .» اما صدای دیگه‌ای رو در وجودم شنیدم که می‌گفت: «وقت زیاده. ان‌شاءالله دوباره حاجی را می‌بینی و بغلش می‌کنی و حرف‌هایت رو بهش می‌زنی. چیزی که زیاده وقته... و من نمی‌دونم که چرا سراغ دومین صدا رفتم.» روزی که شنیدم که آن «عبدِ خداوندِ رحمان» را شهید کردند، خیلی حالم بد شد. همواره به خودم می‌گویم: «آغوشی که گرمایش را نتوانستم حس کنم و دست‌هایی که روی سرم کشیده نشد، توی حملۀ خبیث‌ترین و وحشی‌ترین آدم‌های دنیا مثل پروانه سوخت و از جسمش تنها همان دستی باقی موند که من در حسرت گذاشتنش بر قلبم بودم. تا عمر دارم، خواهم سوخت... .» حالا من ماندم و تصاویر سردار دل‌ها و یک بغل از جنس حسرت...
ه در منطقـۀ خاورمیانه از بین برد. در مقابل داعش، در شمال آفریقا، عراق و سوریه با همۀ امکاناتشان؛ اما حاج قاسم با همین توده‌های مردم با اسلحۀ ساده و حداقل امکانات ایستاد و این همان قدرت اوست.
لحظه‌ای باشهدا
برش هایی از کتاب پرواز بغداد بهشت مروری بر خاطرات سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی خاطرات فرماندهان 💎💎💎
برش هایی از 📚 کتاب پرواز بغداد - بهشت؛ مروری بر خاطرات سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی 💎💎👇👇 """ راز انگشتر""" سال 1398، در ایام عرفه حاج قاسم عازم مشهد مقدّس شد تا به پابوس امام رضاعلیه‌السلام برود. به‌رسم همیشگی خود که در هر شهر و دیاری که حضور می‌یافت از خانوادۀ معظّم شهداء به‌خصوص خانوادۀ مدافعان حرم غافل نبود، این بار نیز به دیدار خانوادۀ شهید مدافع حرم «حسین محرابی» رفت. فرزند شهید محرابی دراین‌باره می‌گوید: «سال قبل در دیداری که با مقام معظّم رهبری مدظله‌العالی داشتیم، کل خانوادۀ شهدای مدافع حرم در تهران جمع شدیم و بعد از دیدار با معظّم له، حاج قـاسم به هتل محل استقرار ما آمدند تا دیداری داشته باشند. بعد از صحبت‌های ایشان جمعیّت زیادی اطرافش را گرفته بودند، چند بار صدایش کردم تا متوجهم شود؛ اما جمعیّت زیاد بود و صدا به صدا نمی‌رسید. حاج قـاسم در حال ترک محل بود که به هر طریقی بود جمعیّت را شکافتم و خود را به او رساندم و چند قدمی مانده بود تا به او برسم، گفتم: «حاج قاسم، حاج قاسم!» تا صدای مرا شنید برگشت و گفت: «بفرمایید دختر عزیزم.» در این دیدار متوجه شدم چقدر لطف و محبّت ویژه‌ای به فرزندان شهداء دارند و خواستم تشکر کنم که چشمم افتاد به انگشتر سردار و گفتم: «میشه این انگشتر را به من بدهید؟» دوباره اصرار کردم تا اینکه انگشتر را از دستش درآورد و تکان داد و گفت: «انگشتر را می‌دهم ولی حقش را ادا کن. گفتی که از مشهد آمدی، برو حرم امام رضاعلیه‌السلام و شهادتم را از امام رضاعلیه‌السلام بگیر. یادت نرود حق انگشتر را ادا کن.» انگشتر را که گرفتم مات و مبهوت مانده بودم. وقتی رفت، پشت سرش دویدم و گفتم من نمی‌توانم چنین دعایی کنم، انگشتر برای خودتان. شما باید بمانید تا فلسطین را آزاد کنید. گفت: «تا زمانی که محـور مقـاومت وجود دارد هستم ولی سربازان این راه هستند من توان نگاه کردن به فرزندان کوچک شهداء را ندارم.» شب عرفه با من تماس گرفت و گفت به مشهد آمده. درخواست کردم به منزل ما بیاید. صبح به منزل ما آمد. درخواست کردم داخل اتاقم بیاید تا تصویری که از حاج عماد و جهاد مغنیه داشتم را به او بدهم تا برایم یادگاری بنویسد. تا عکس را به او دادم نگاهی همراه با تأنّی و حسرت به عکس انداخت و با حسرتی گفت: «حاج عماد، جهاد مغنیه.» حسرت را در صدای ایشان حس کردم. به من گفت: «دو دقیقه قبل از شهادت حاج عماد من کنارش بودم و چقدر زیبا شهادتش را گرفت.» گفت: «حاج عماد و جهاد مغنیه داخل ماشین به شهادت رسیدند این یعنی کسی جرأت نداشت با این‌ها روبه‌رو شود، برای همین جهاد را از طریق بالگرد و اصابت خمپاره به شهادت رساندند و سوخت و چیزی از او باقی نماند.» گفت: «زینب دعا کن که من هم مثل این‌ها به شهادت برسم و می‌دانم شهادت من زود است.» گفت: «امروز به طمع شهادت به مشهد آمدم. کسی که در طول سال‌های جنگ نتوانست شهادت را بگیرد، امروز می‌گیرد.» گفت: «امروز شهادت‌نامه امضاء می‌شود، دعا کن در این لیست باشم.» وقتی می‌خواست برود به من و فاطمه نگاه کرد و با حسرت گفت: «برای شهادتم دعا کنید که از قافلۀ شهداء جا نمانم .»
لحظه‌ای باشهدا
برش هایی از 📚کتاب پرواز بغداد - بهشت 💎💎👇👇 ""خادم مردم"" در حادثۀ سیل فروردین‌ماه ۱۳۹۸، وقتی شهر‌های
برش هایی از 📚کتاب پرواز بغداد - بهشت؛ مروری بر خاطرات سپهبد پاسدار شهید حاج قاسم سلیمانی 💎💎👇👇 "" از نام تو هم می‌ترسند"" بخش اول در زمانی که حاج قاسم فرماندۀ سپاه قدس است، داعش در کشور سوریه و عراق قد علم می‌کند تا با تصرّف این کشورها و به بهانۀ تشکیل دولت اسلامی عراق و شام، بتواند به ایران نیز حمله‌ور شود. در اصل داعش مجری «جنگ نیابتی» آمریکا در غرب آسیا بود تا اغراض سیاسی آن‌ها را محقّق سازد و میلیاردها دلار پول برای آن هزینه کردند و برخی از کشورهای عربی منطقه را نیز با طرح شوم خود همگام نمودند. ولی به ناگاه فرماندهی از میان سپاهیان قـدس در برابر آنان قد علم کرد و تمام برنامه‌های شوم آنان را نقش بر آب نمود و روزبه‌روز مناطقی که با جنایات فجیع و بی‌شماری به اشغال داعش درآمده بود، آزاد شد. نام این فرماندۀ ایرانی «حـاج قـاسم» است که با شنیدن نامش نیز لرزه بر پیکرۀ وجودی آن‌ها می‌افتد و پس‌ازآن در تمام محافل سیاسی نام حاج قاسم بر زبان‌ها می‌افتد. دشمنان اسلام برای اجرای «طرح معاملۀ قرن» حاج قاسم را سد راه خود می‌دانند و مترصد آن می‌شوند تا با شهادت ایشان طرح شوم و پوشالی خود را محقّق کنند. در یک نظر کوتاه و اجمالی به نظرات و دیدگاه غربی‌ها و اندیشکده‌های آن‌ها که نمایانگر قدرت کاریزماتیک، نظامی و سیاسی حاج قاسم می‌باشد، اشاره می‌شود.
لحظه‌ای باشهدا
برش هایی از 📚کتاب پرواز بغداد - بهشت؛ مروری بر خاطرات سپهبد پاسدار شهید حاج قاسم سلیمانی 💎💎👇👇 "" ا
برش هایی از 📚کتاب پرواز بغداد - بهشت؛ مروری بر خاطرات سپهبد پاسدار شهید حاج قاسم سلیمانی 💎💎👇👇 ""قوی‌ترین ژنرال خاورمیانه"" بسیاری از کارشناسان بین‌المللی معتقدند یک مرد پشت تمام موفقیت‌های منطقه‌ای ایران قرار دارد و آن مرد کسی نیست جز حاج قـاسم. نشریۀ «مرکز مبارزه با تروریسم» وابسته به آکادمی نظامی ایالات‌متحده موسوم به «وست پوینت»، یکی از محافل آمریکایی است که اخیراً بر همین نکته تأکید کرده و با اختصاص دادن گزارش اصلی خود به موضوع نقش حاج قـاسم در راهبرد منطقه‌ای ایران، با انتشار عکسی از این سردار ایرانی روی جلد آخرین شمارۀ خود، او را «دست برتر ایران» معرّفی می‌کند. نویسندۀ این گزارش «علی صوفان » مأمور ویژۀ سابق اف‌بی‌آی است. صوفان که اصالتاً لبنانی است و بعدها تابعیت آمریکا را نیز گرفته، در عملیات‌های خط مقدم مقابـل القـاعده حضورداشته و به‌عنوان یک بازجو و مأمور ارشد مبارزه با تروریسم کاملاً شناخته‌ شده است. گزارش مفصّل صوفان نشان می‌دهد وی آشنایی خوبی با محـور مقاومت دارد، اگرچه این آشنایی موجب نشده تا وی از ادبیات و مفاهیم آمریکایی برای توصیف اعضای این محور استفاده نکند و تحت تأثیر دیدگاه‌های غربی قرار نگیرد. آنچه در ادامه می‌آید، خلاصه‌ای از نکات مهم گزارش این مأمور سابق اف‌بی‌آی تحت عنوان «قـاسم سلیمـانی و استراتژی منطقه‌ای منحصربه‌فرد ایران » دربارۀ حاج قاسم و نقش بی‌همتای او در نفوذ عمیق ایران در منطقه است. نشریۀ مرکز مبارزه با تروریسم چکیدۀ گزارش صوفان را این‌گونه می‌نویسد: «ایران طی سال‌های اخیر در خاورمیانه، از لبنان و سوریه تا عراق و یمن، قدرت خود را اِعمال کرده است. یکی از کلیدهای موفقیت این کشور، اتخاذ یک استراتـژی منحصربه‌فرد مبنی بر تلفیـق قدرت شبه‌نظامی و قدرت دولتی بوده است، استراتژی‌ای که تااندازه‌ای با الهام از مدل حزب‌الله در لبنان تدوین شده است. همه اذعان دارند که معمار برجستۀ این سیاست، «سرلشکر قاسم سلیمانی»؛ فرماندۀ کهنه‌کار نیروی قـدس [سپـاه پـاسداران] ایران است. بدون شک سلیمانی، امروز، قدرتمندترین ژنرال خاورمیانه است. وی هم‌چنین یکی از محبوب‌ترین افرادِ در قید حیات در ایران نیز هست و بارها به‌عنوان یک نامزد احتمالی ریاست‌ جمهوری برای او تبلیغ کرده‌اند.» ادامه دارد...
لحظه‌ای باشهدا
برش هایی از 📚کتاب پرواز بغداد - بهشت؛ مروری بر خاطرات سپهبد پاسدار شهید حاج قاسم سلیمانی 💎💎👇👇 ""قو
برش هایی از 📚کتاب پرواز بغداد - بهشت؛ مروری بر خاطرات سپهبد پاسدار شهید حاج قاسم سلیمانی 💎💎💎👇👇👇 بخش سوم علی صوفان گزارش خود را با اذعان به قدرت نظامی و دیپلماتیک ایران، این‌گونه آغاز می‌کند: «ایران، باوجود بحران‌های اقتصادی ادامه‌دار، امروز خود را به یکی از برترین قدرت‌های نظامی و دیپلماتیک در خاورمیانه و رقیب اصلی عربستان بر سر هژمونی در سراسر منطقه تبدیل کرده است. این کشور توانسته با ترکیبی از سیاست‌های مختلف، ازجمله؛ مانور ماهرانۀ دیپلماتیک، ایجاد اتحاد تاکتیکی با ولادیمیر پوتین و روسیه و ارائه سلاح، مشاوره و پول به شبه‌نظامیان شیعه در کشورهای متعدد، به این موفقیت‌ها دست پیدا کند. تهـران در این مورد اخیر [حمایت از متحدان منطقه‌ای]، در اتخاذ استراتژی ظاهراً منحصربه‌فردی پیش‌گام شده که قدرت نیروهای شورشی را باقدرت نیروهای دولتی ترکیب کرده و یک مخلوط قدرتمند و مؤثر را ایجاد می‌کند. اتخاذ این استراتژی امروز در لبنان، سوریه، عراق و یمن مشهود است.» مأمور ویژه سابق اف‌بی‌آی ادامه می‌دهد: «یک نفر به‌عنوان معمار اصلی هر یک از این سیاست‌ها به رسمیت شناخته می‌شود: «سرلشکر قاسم سلیمانی»؛ رئیس کهنه‌کار نیروی قدس (گردان نیروهای ویـژۀ سپـاه پـاسداران انقلاب اسلامی). سلیمانی اگرچه مردم کشورش به او احترام می‌گذارند و دشمنانش در میدان‌های جنگ در سراسر خاورمیانه از او وحشت دارند، اما در غرب همچنان غالباً ناشناخته است. این در حالی است که اگر بگوییم امروزه بدون درک کامل قـاسم سلیمانی، نمی‌توان ایران را درک کرد، حتی اندکی از حق مطلب را هم ادا نکرده‌ایم. سلیمـانی، بیش از هر کس دیگری، مسئول ایجاد یک هلال نفـوذ (و به قول تهـران، «محور مقاومت») برای ایران است که از طریق عراق، سوریه و لبنان، از خلیج عمّان تا سواحل شرقی دریای مدیترانه را در برمی‌گیرد. امروز، با پیروزی قریب‌الوقوع اَسد در جنگ داخلی فاجعه‌بار کشورش، این اتحاد ایرانی به اندازۀ کافی باثبات شده است که قـاسم سلیمـانی، اگر اراده نمایـد، می‌توانـد سـوار بر خودرویش از تهـران راه بیفتد و تا مرز لبنان با اسرائیل بیاید، بدون آنکه کسی خودرویش را متوقف کند؛ و چنان‌که «یوسی کوهن»؛ رئیس موساد اشاره کرده است، همین مسیر برای کامیون‌های مملو از راکتی هم باز است که مقصدشان نیروی نیابتی اصلی ایران در منطقه، یعنی حزب‌الله، است.» علی صوفان سپس به قصد تشریح سابقۀ فعّالیّت‌های حاج قاسم و ارزیابی نقش وی در شکل‌گیری قدرت منطقه‌ای ایران، به تفکیک کشورهای مختلف خاورمیانه، مفصلاً فصل‌های حضور حاج قاسم در این کشورها را (هرچند نه لزوماً صد درصد صادقانه) توضیح می‌دهد. اولین مسئله‌ای که نویسنده دربارۀ حاج قاسم به آن اشاره می‌کند، تواضع اوست. صوفان می‌نویسد: «در حالت عادی، قدرتمندترین سرباز خاورمیانه، از تند و خشن سخن گفتن پرهیز می‌کند ؛ اتفاقاً معمولاً بسیار افتاده است... مانع انجام هر اقدامی برای ستایش قهرمانی‌هایش می‌شود؛ به‌عنوان مثال، اجازه نمی‌دهد طرفدارانش دستش را ببوسند. یکی از روزنامه‌نگاران آمریکایی، سلیمانی را «تا سرحد ریاکاری، متواضع » توصیف می‌کند.» ادامه دارد...
لحظه‌ای باشهدا
برش هایی از 📚کتاب پرواز بغداد - بهشت؛ مروری بر خاطرات سپهبد پاسدار شهید حاج قاسم سلیمانی 💎💎💎👇👇👇 بخش
برش هایی از 📚کتاب پرواز بغداد - بهشت؛ مروری بر خاطرات سپهبد پاسدار شهید حاج قاسم سلیمانی 💎💎💎👇👇👇 نویسندۀ نشریۀ مرکز مبارزه با تروریسم، البته تأکید می‌کند که تابستان سال ۲۰۱۸م، این آرامش و تواضع، موقتاً جای خود را به «خشم مقدّس» داد. وی با اشاره به توئیت تهدیدآمیز ترامپ خطاب به حسـن روحانی؛ رئیس‌جمهور ایران، واکنش حاج قاسم به این تهدید طی سخنرانی‌اش در همدان را یادآور می‌شود: «آقای ترامپِ قمارباز! ...شما از قدرت و ظرفیت‌های ما در منطقه به‌خوبی آگاه هستید. می‌دانید در جنگ نامتقارن چه قدر قدرتمند هستیم. بیایید، ما منتظرتان هستیم. ما مردِ این میدان هستیم. شما می‌دانید که جنگ یعنی از بین رفتن تمام داشته‌های شما. شاید شما جنگ را آغاز کنید، اما این ما هستیم که پایان آن را تعیین خواهیم کرد .» صوفان سپس اذعان می‌کند: «اگر یک نفر در موضعی باشد که بتواند چنین تهدیدهای آشکاری را [علیه آمریکا] مطرح کند، آن‌یک نفر قـاسم سلیمانی است؛ کسی که یک تحلیل‌گر آمریکایی، او را [به‌خاطر گمنام بودنش در غرب] «کارلا » (اَبر جاسوس همه‌جا حاضر اما نامرئی شوروی در رُمان جاسوس‌محور «جان لوکاره») و یک کارشناس دیگر آمریکایی، او را [به‌خاطر نقشش در استراتژی منطقه‌ای ایران] «وزیر خارجۀ واقعی ایران » می‌نامد. هیچ‌یک از این دو هم بی‌راه نمی‌گوید». این کارشناس آمریکایی در ادامه می‌نویسد: «سلیمانی اگرچه در میان مردم آمریکا عملاً ناشناخته است، اما در حقیقت تقریباً به‌تنهایی بخش گسترده‌ای از سیاست خارجی ایران را مدیریت می‌کند. وی در خارج از ایران هم خود را محرم اسرار رهبران سیاسی در دمشق، بیروت، بغداد و حتی مسکو کرده است.» نویسندۀ گزارش معتقد است: «درحالی‌که اکثر آمریکایی‌ها و اروپایی‌ها ممکن است هرگز نام قـاسم سلیمـانی را نشنیده باشند، سرویس‌های اطلاعاتی آمریکا و اروپا احتمالاً آرزو می‌کنند ای کاش این نام را کم‌تر می‌شنیدند.» صوفان ادامه می‌دهد: «سلیمانی به نمایندۀ اصلی سبکی از نیروی شورشی تبدیل‌شده که منحصراً ایرانی است. معمولاً شبه‌نظامیان خود را علیه دولت تعریف، با نیروهای دولتی مبارزه و تلاش می‌کنند تا هرگونه ردپایی از قدرت دولت را از میان ببرند. این در حالی است که افراد تحت امر سلیمانی، اغلب به همکاری در چارچوب قدرت دولت تمایل دارند و به این ترتیب دولت‌های خود را، از درون، به همکاری دعوت می‌کنند و با تلفیق قدرت شبه‌نظامی و قدرت دولتی، یک مجموعۀ قدرتمند و رعب‌آور را تشکیل می‌دهند. حزب‌الله لبنان برجسته‌ترین نمونه از این سبک است، اما چنان‌که در ادامه خواهیم دید، ابداً تنها نمونه نیست.» ادامه دارد...
لحظه‌ای باشهدا
برش هایی از 📚کتاب پرواز بغداد - بهشت؛ مروری بر خاطرات سپهبد پاسدار شهید حاج قاسم سلیمانی 💎💎💎👇👇👇 نوی
برش هایی از 📚کتاب پرواز بغداد - بهشت؛ مروری بر خاطرات سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی 💎💎💎💎👇👇👇👇 ""نظر علی صوفان مامور سیا در مورد حاج قاسم"" ادامه متن قبل صوفان در بررسی بسیار مفصّل سابقۀ فعّالیّت‌های حاج قاسم بین سال‌های ۱۹۵۳ تا ۲۰۰۲م در ایران، عراق و افغانستان، به نکته‌ای اشاره می‌کند که جالب توجه است. وی توضیح می‌دهد که حاج قـاسم طی جنگ عراق علیه ایران، تقریباً در همۀ جبهه‌ها حاضر بود: «سلیمانی به خوش‌برخوردی با افراد تحت فرماندهی‌اش مشهور شد. او عادت داشت وقتی از مأموریت‌های شناسایی درون جبهۀ دشمن برمی‌گردد، با خودش بُز زنده و آذوقه‌های دیگر را بیاورد تا سربازان تحت امرش از آن‌ها تغذیه کنند؛ و به این ترتیب، [به‌خاطر قدرتش در انجام عملیات‌های اطلاعاتی] لقب تحسین‌آمیز «بُز دُزد!!» را به او دادند.» مأمور ارشد اف‌بی‌آی هم‌چنین با اشاره به نقش حاج قاسم در سرکوب کردن قاچاقچیان مواد مخدّر در کرمان پس از پایان جنگ عراق و سپس مبارزه با جنبش در حال رشد طالبان در افغانستان، مدّعی می‌شود: «سلیمانی طی ماه‌های پس از ۱۱ سپتامبر (2001م)، فرصتی را پیش روی خود دید تا طالبان را یک‌بار برای همیشه و به روشی نامتعارف (یعنی همکاری با آمریکا) شکست بدهد. در اوایل این جنگ، وی دیپلمات‌های ایرانی را راهنمایی می‌کرد تا در مورد مواضع نظامی طالبان با همتایان خود در آمریکا اطلاعات به اشتراک بگذارند. در عوض، آمریکایی‌ها هم هرچه را دربارۀ یکی از دلالان القاعده می‌دانستند که در شرق ایران مخفی شده بود، به ایرانی‌ها می‌گفتند.» نویسندۀ گزارش در ادامۀ توضیحاتش، نقش حاج قاسم در عراق و هم‌زمان با اشغال این کشور توسط نیروهای آمریکایی را یادآور می‌شود و با ارائه اطلاعاتی دربارۀ مبارزۀ نیروهای شبه‌نظامی شیعه در عراق با نیروهای ائتلاف آمریکایی (در قالب هزاران حمله و در نتیجه، کشته شدن صدها سرباز ائتلاف متجاوز به عراق)، می‌نویسد: «سال ۲۰۰۶م، در اوج خون‌ریزی‌ها در عراق، سلیمانی موقتاً مدیریت «عصائب اهل‌الحق» [از گروه‌های متحد با ایـران در عـراق] و گروه‌های وابسته به آن را کنار گذاشت تا نظارت بر یکی دیگر از گروه‌های نیابتی ایـران، یعنی حزب‌الله، طی جنگ شدید این گروه با اسرائیل را به‌عهده بگیرد. طی مدّت غیبت او در عراق، فرماندهان آمریکا در «منطقۀ سبز» [محل استقرار نیروهای ائتلاف آمریکایی در بغداد]، متوجه کاهش چشم‌گیر تلفات خود در سراسر عراق شدند. سلیمانی پس از بازگشت از لبنان، به فرماندهان آمریکایی نوشت: «امیدوارم از صلح و آرامش در بغداد لذّت برده باشید. من در بیروت مشغول بودم.» ادامه دارد...
لحظه‌ای باشهدا
برش هایی از 📚کتاب پرواز بغداد - بهشت؛ مروری بر خاطرات سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی 💎💎💎💎👇👇👇👇 ""نظر عل
برش هایی از کتاب پرواز بغداد بهشت مروری بر خاطرات سپهبد پاسدار شهید حاج قاسم سلیمانی 💎💎💎💎💎💎👇👇👇👇👇👇 ادامه متن قبل صوفان به ماجرای نامه‌نگاری‌ها میان حاج قاسم و آمریکایی‌ها و تحقیر مقامات آمریکایی توسط ایشان اشاره می‌کند: «همین اواخر، سال ۲۰۱۷م، مایک پمپئو؛ مدیر وقت سیا، دوباره به سلیمـانی نامـه نوشت و به او هشـدار داد که شبـه‌نظامیـان تحت فرمانـدهی‌اش را کنترل کند و آن‌ها را از حمله به منافع آمریکا در عـراق بازدارد؛ اما پاسخ «کارلا » چه بود؟ «من نه نامه شما را تحویل می‌گیرم، نه آن را می‌خوانم و نه حرفی وجود دارد که بخواهم به این افراد [شبـه‌نظامی در عـراق] بگویم .» حـاج قـاسم که بارها به آمریکایی‌ها پیام هشدار داده بود، حتی حاضر نشد نامۀ «مایک پمپئو» (مدیر وقت سی‌آی‌ای) را باز کند. نشریۀ مرکز مبارزه با تروریسم، بخش عمده‌ای از گزارش خود را به بررسی فعّالیّت‌ها و نقش محوری حاج قاسم در منطقه اختصاص می‌دهد که نکات مهم این بخش، به شکلی بسیار خلاصه از قرار زیر است: سوریه، نجات بشار اسد: «پس از آغاز جنگ داخلی در سوریه در سال ۲۰۱۱م، سلیمانی به بخشی از شبه‌نظامیان عراقی خود دستور داد تا برای دفاع از حکومت اسد راهی سوریه شوند. به‌همین منظور، وی هم‌چنین گروه‌های شبه‌نظامی شیعه جدیدی را نیز تأسیس کرد؛ از جمله این گروه‌ها، لشکر «فاطمیون» (متشکل از افغانستانی‌های ساکن ایران) و تیپ «زینبیون» (متشکل از پاکستانی‌ها) بودند. نیروهای تحت فرمان سلیمانی در بسیاری از عملیات‌های تهاجمی مهم جنگ سوریه، از جمله بازپس‌گیری شهر «قصیر» از شورشیان، نقش حیاتی داشتند. سلیمانی با وفادار ماندن به سبک اصلی خود، به‌دنبال یکپارچه کردن قدرت دولت و شبه‌نظامیان بوده است. گزارش‌ها حاکی از آن است که رهبران گروه‌های شبه‌نظامی لبنانی و عـراقی در ستاد فرماندهی مخفی سلیمانی در دمشق، در کنار ژنرال‌هایی از ایـران و سـوریه فعّالیّت می‌کنند.» ادامه دارد...
لحظه‌ای باشهدا
برش هایی از کتاب پرواز بغداد بهشت مروری بر خاطرات سپهبد پاسدار شهید حاج قاسم سلیمانی 💎💎💎💎💎💎👇👇👇👇👇👇
برش هایی از 📚کتاب پرواز بغداد - بهشت؛ مروری بر خاطرات سپهبد پاسدار شهید حاج قاسم سلیمانی 💎💎💎💎💎👇👇👇👇 اعترافات علی صوفان در مورد حاج قاسم ادامه بخش قبل عراق، تشکیل حشد الشعبی: «ماه ژوئن سال ۲۰۱۴م، نیروهای داعشی توانستند موصل (شهری با حدود دو میلیون نفر جمعیّت در شمال عراق) را تسخیر کنند. ده‌ها هزار نفر از نیروهای ارتش و پلیس فدرال عراق، به‌محض مواجهه با پیشروی جهادگراها، یونیفرم‌هایشان را از تن بیرون آوردند و پا به فرار گذاشتند . تا ماه اکتبر سال ۲۰۱۴م، داعش به حومۀ بغداد رسیده بود و فرودگاه بین‌المللی اصلی این شهر را خمپاره باران می‌کرد . در غیاب یک ارتش قابل ‌اعتماد در عراق، یک نفر باید می‌بود که پایتخت را نجات بدهد. سلیمانی این‌بار به برخی از شبه‌نظامیان عراقی که موظف به دفاع از اسد شده بودند، دستور داد برای نجات دولت خودشان به عراق برگردند. این شبه‌نظامیان، خود را در قالب نیروهای بسیج مردمی (موسوم به «حشد الشعبی»، سازمانی فراگیر از نیروهای غیردولتی با مسئولیت هماهنگی با دولت در بغداد) سازمان‌دهی کردند. اگرچه همۀ نیروهای حشد الشعبی تحت کنترل مستقیم سلیمانی نیستند، اما نیروهای سلیمانی یکی از بزرگ‌ترین گروه‌های تشکیل‌دهنده حشد الشعبی هستند و عموماً در شدیدترین درگیری‌ها حضورداشته‌اند. به‌عنوان نمونه، این نیروها اوایل سال ۲۰۱۵م در بازپس‌گیری شهر «تکریت» نقش محوری داشتند؛ نبردی که بارها تصاویر خود سلیمانی در خط مقدم آن منتشر شد . حیدر العبادی، نخست‌وزیر وقت عراق، طی سخنرانی خود در نشست مجمع جهانی اقتصاد، ضمن تقدیر از ایران، شخصاً از حاج قاسم به‌عنوان یکی از اصلی‌ترین متحدان عراق در مبارزه با داعش نام برد . داعش امروز دیگر منطقۀ خاصی را در عراق تحت کنترل ندارد.» روسیه: «اواسط سال ۲۰۱۵م در سوریه، همه چیز دقیقاً آن‌گونه که سلیمانی می‌خواست پیش نمی‌رفت. نیروهای اسد مدام دست به خیانت [و فرار] می‌زدند. بنابراین شبه‌نظامیان عراقی، افغانستانی و پاکستانی تحت حمایت ایران در مبارزه با شورشیان سنّی برای کنترل بزرگ‌ترین شهر سوریه، یعنی حلب، تقریباً تنها مانده بودند . این نیروها نیاز به حمایت یک قدرت خارجی بزرگ‌تر داشتند؛ قدرتی که ظرفیت قدرتمندی در جنگ هوایی داشته باشد. طبیعتاً واسطه این معامله هم کسی نبود جز ژنرال شمارۀ یک در صحنه نبرد: «قاسم سلیمانی». ماه جولای سال ۲۰۱۵م، سلیمانی برای گفت‌وگو با وزیر دفاع روسیه و به گزارش برخی منابع، شخص پرزیدنت پوتین (ظاهراً سوار بر یک هواپیمای عمومی) به مسکو پرواز کرد . چند هفته بعد، سلیمانی به سوریه برگشته بود و داشت یک حملۀ هماهنگ ‌شده را علیه گروه‌های شورشی و جهادگرا تحت پوشش عملیات سنگین هوایی روسیه فرماندهی می‌کرد. مداخلۀ پوتین، ورق جنگ را به شکلی تعیین‌کننده به سود اسد برگرداند و ماه دسامبر سال ۲۰۱۶م، چند روز پس از بازپس‌گیری حلب توسط نیروهای شبه‌نظامی سلیمانی و ارتش سوریه، تصاویری از او منتشر شد که نشان می‌داد دارد از بقایای قلب تاریخی شهر حلب دیدن می‌کند.» ادامه دارد..