شهيد دادمولا شمس الديني
محل شهادت:دشت عباس تاريخ تولد:1339 تاريخ شهادت:1361
اي كساني كه مسئول دفن من هستيد،جنازه ام را در مكاني باز قرار دهيد،درب صندوق راباز بگذاريد ودستهايم اگر در بدن بودند بيرون بياوريد وبه همگان نشان دهيد كه من از اين دنياي فاني هيچ چيز نبردم به جزء يك دست لباس خاكي و خوني….
منبع: صبح رابر
#شهدا
#وصیتنامه
@laleha_lori_kerman
مرحوم حاج محمد شمس الدینی پدر گرانقدر شهید والامقام عیسی شمس الدینی امروز به فرزند شهیدش پیوست.
برای شادی مرحوم تازه درگذشته و فرزند شهیدش صلوات
شهید فرج الله زمزم
┄┄┅┅┅❅🇮🇷🇮🇷🇮🇷❅┅┅┅┄┄
کانال #معرفی_ستارگان_ایل_لری_دیار_مالک👇
🆔 @laleha_lori_kerman
لاله های ایل لری جنوب کرمان
شهید سجاد شمس الدینی از شهدای ناجا در تشییع سردار حاج قاسم سلیمانی
این جوان مثل حاج قاسم بلاگردان مردم شد
شاهدان عینی می گویند"سجاد شمس الدینی"درکوچه سی و هشت بعد از آنکه جان 5 نفر را نجات داد، با صدای جیغ کودکی از جا پرید و برای نجات جان او دوباره به سمت جمعیت رفت. اما این بار برگشتی در کار نبود. سجاد پا در رکاب حاج قاسم گذاشته بود و مثل او بلاگردان مردم شد.
مجله فارس پلاس؛ عطیه اکبری: «شاهدان عینی می گویند "سجاد شمس الدینی" در آن لحظههای پر از اضطراب کوچه سی و هشت خیابان شریعتی کرمان، جان 5 نفر را نجات داد. هنوز حالش جا نیامده بود که با صدای جیغ بچهای که زیر دست و پا مانده بود از جا پرید و برای نجات جان او دوباره به سمت جمعیت رفت. اما این بار برگشتی در کار نبود. سقوط داربست با موج جمعیت همراه شد و او را در خود کشید و من پیکر بی جانش را لابه لای جنازهها پیدا کردم. از روز حادثه بارها خودم را جای برادرم گذاشتم و بدون تعارف، هر بار بازنده بودم. محال بود وقتی از جدال مرگ و زندگی بیرون میآمدم دوباره به استقبال مرگ میرفتم حتی برای نجات جان یک کودک. اما سجاد خطر کرد و جانش فدا شد. حقش شهادت است. چه این عنوان را بدهند چه ندهند، او و باقی جانباختگان حادثه تشییع سردار سلیمانی در کرمان برای ما مصداق واقعی شهیدند.» این روایت برادر یکی از قربانیان حادثه است از آخرین لحظههای زندگی «سجاد شمس الدینی»؛ جوان 27 ساله کرمانی که در عمل ثابت کرد پا در رکاب حاج قاسم سلیمانی گذاشته بود.
✏️✏️✏️🎾🎾🎾🎾🎾
عمرم به دنیا باقی نمیماند اگر آن جوان نبود
برای ادای دینمان به «سجاد شمس الدینی» تصمیم گرفتیم سراغ افرادی برویم که او در آخرین لحظه های زندگی جانشان را نجات داده بود. بعد از پرس و جو با چند واسطه، شماره منزل «زهرا حسنی» به دستمان میرسد. بانوی 58 ساله، ساکن روستای سعدی کرمان. ماجرا را که میشنود داغ دلش تازه میشود و روز حادثه را مرور میکند؛ «در خیابان شریعتی در حال حرکت بودم. جمعیت هر لحظه بیشتر میشد. نمیدانم چه اتفاقی افتاد و چه شد، نمیخواهم دوباره مرور کنم که چرا؟ اما یک زمان به خودم آمدم و دیدم لا به لای جمعیت روی زمین افتادهام. آدمها روی هم تلمبار شده بودند. هر لحظه که میگذشت نفس کشیدن سختتر میشد. حتی توان جیغ زدن هم نداشتم. کارم را تمام شده میدانستم. بچهها و نوههایم جلوی چشمم آمدند و در ذهنم با همهشان وداع کردم. جانم داشت بالا میآمد.» به اینجا که میرسد صدای نفسهایش بلندتر میشود. انگار اضطراب آن چند دقیقه دوباره به جانش می افتد. دست و پا زدن میان مرگ و زندگی و نا امید شدن از ماندن.
🎾🎾🎾🎾
روایت آن ثانیهها را با گریه از سر میگیرد؛ «لحظههای آخر نفس کشیدنم، آن موقع که دیگر رمقی نمانده بود، دستی به طرفم آمد و من را از لابه لای جمعیت بیرون کشید. یک جوان جانم را نجات داد. زنده ماندم. من را به بیمارستان بردند و تا چند ساعت بستری بودم. وقتی هم که به خانه آمدم، حال و روز خوبی نداشتم. اما مدام تصویر آن جوان جلوی چشمم بود. میخواستم هرطور شده پیدایش کنم. عمرم به این دنیا باقی نمیماند، اگر او نبود. بعد از دو روز از خانه بیرون زدم. تصاویر جان باختگان مراسم تشییع در در و دیوار شهر نصب شده بود. دنیا روی سرم خراب شد وقتی تصویر آن جوان را میان جان باختگان دیدم. نامش «سجاد شمس الدینی» بود. آرام و قرارم رفت. انگار که بچه خودم را از دست دادم. به بچهها گفتم، پدر و مادر این جوان را هر طور هست پیدا کنید. پرس و جو کردیم. متوجه شدیم فرزند یکی از اقوام دورمان بود. به دیدن پدر و مادرش رفتم. تسلی دل مادرش شدم. گفتم پسرش چه شیرمردی بود.دیدن پدر و مادر سجاد هم آرامم نکرد. دلم آشوب بود. تنها کاری که از دستم بر میآمد این بود که مجلس ختم قرآن برایش بگیرم و ثواب آن را نثار روح بزرگش کنم.»
🎾🎾🎾🎾
آرامش این روزهای ما
«شمس الدینی ها با سلیمانیها از یک تیره و طایفه هستند. ما به سردار ارادت ویژهای داشتیم و داریم. آرام و قرار از دل همهمان رفته بود از وقتی خبر شهادت را شنیدیم. تصمیم گرفتیم همگی صبح زود ساعت 6 در میدان آزادی باشیم. سجاد باید خودش را از کهنوج به کرمان میرساند.
فاصله کهنوج تا کرمان 400 کیلومتر است، اما صبح اول وقت قبل از ما رسیده بود و پدر و مادرم هنوز درحسرتند که چرا قبل از شهادتش او را ندیدند.» محمد حسن، برادر سجاد شمس الدینی حرفهای زیادی برای گفتن دارد و میگوید: «سجاد افسر شجاع اداره آگاهی کهنوج بود و خواب خوش را بر چشمان بزهکاران این شهرستان حرام کرده بود. در درگیری با اشرار چند بار تا پای مرگ هم رفت. بعد از رفتن سجاد، آرامش ما گره خورده به دعای خیر آنهایی که برادرم وقتی بین مرگ و زندگی دست و پا میزدند ناجیشان شد.»
@laleha_lori_kerman
🌹خانواده هاي دو شهيد عشاير ايل لري🌹
💢 شهيد جاويدالاثر احمد ستوبر كه در سال 59 در غرب كشور و فرزند شهيدش زمان الله ستوبر كه در جريان سانحه هواپيماي حامل پرسنل سپاه در كوه هاي سيرچ كرمان (شهدای غدیر) در زمستان 81 به شهادت رسيدند.
💢سردار شهيد عيسي حيدري فرمانده يكي از گروهان هاي غواص گردان 410 حضرت رسول (ص) لشكر 41 ثارالله كه در جريان عمليات كربلاي (5) به درجه رفيع شهادت نائل گرديد و برادرش بسيجي شهيد موسي حيدري، پيك گردان 418 كه در عمليات والفجر8 به شهادت رسيدند.
💢 پاسدار شهيد محمد شيخ حسيني از غواصان واحد تخريب لشكر 41 ثارالله كه در جريان عمليات كربلاي 5 در منطقه شلمچه به شهادت رسيد و برادرش رضا شيخ حسيني نيز در پاييز سال 61 در منطقه انديمشك به شهادت رسيده بود.
💢بسيجي شهيد فلكناز شمس الديني كه در زمستان 66 در جريان بازگشت از جبهه بر اثر سانحه اي به شهادت رسيد و برادر كوچكترش بسيجي شهيد حسن شمس الديني در جريان عمليات ثامن الائمه در منطقه دارخوين به درجه شهادت نائل آمدند.
💢پاسدار شهيد الله يار شيخ حسيني كه در منطقه فاو عراق به شهادت رسيده و برادر بزرگترش احمديار شيخ حسيني در جريان ماموريتي در سال 1374 به شهادت رسيدند.
💢شهید جانباز ۷٠ درصد «علی شمس الدین پور» اسوه صبر و استقامت دهم اردیبهشت سال ۱۳۴۲ در شهرستان رابر چشم به جهان گشود، به عنوان پاسدار به جبهه اعزام شد، چهارم بهمن ۱۳۶۵ در عملیات کربلای ۵ دچار مجروحیت از ناحیه سر، کمر، ران چپ و شیمیایی شد و به افتخار جانبازی نائل آمد و در شهریورماه ١۴٠٢ به شهادت رسید. بردار ایشان نیز شهید والامقام «کرامت شمس الدین پور» می باشد که هفتم مرداد ۱۳۶۰ در آبادان بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید.
@laleha_lori_kerman
آرامگاه شهید وحدت
پاسدار شهید خسرو شمس الدینی
فرزند موسی که در تاریخ۸۸/۷/۲۶
درمنطقه پیشین زاهدان دراثر بمب گذاری عوامل استکبار جهانی به درجه رفیع شهادت نائل امد.
@laleha_lori_kerman
لاله های ایل لری جنوب کرمان
ارامگاه شیرزاد (جد طایفه شمس الدینی) همراه با فرزند
شیرزاد خیری گمنام حتی در میان نوادگانش!
آبادی اشکان ارتباطی با سلسله اشکانیان (247 پیش از میلاد تا 224 پس از میلاد) داشته وقدمت آن به دوره حکومت اشکانیان بر میگردد که برخی اشیا تاریخی مربوط به آن دوره متاسفانه در دوره پهلویتوسط بیگانگان به غارت رفته است. یکی از قدیمی ترین کتیبه های موجود در گنبد جبلیه مربوط به بنای مسجد متعلق به اوایل قرن پنجم هجری در آبدر اشکان رابر بوده که روی قطعه سنگی طبیعی و به خط کوفی حک شده است
در ورودی این آبادی قبرستانی وجود دارد که مدفن جد و نیای ایل لری(شمس الدینی) به نام شیرزاد می باشد که ایشان به دلیل مخالفت با سیاست های حکومت توسط نادرشاه به شیراز تبعید شد. او پس از قتل نادرشاه و روی کار آمدن کریم خان زند از آنجا که با کریم خان رابطه خویشاوندی داشت به اتفاق خانواده اش به کرمان آمد و در جنوب استان مستقر شد.قراین و آثار به جای مانده مبین این است او فردی با فکر، آینده نگر، خیر ، متدین و کوشا و بلند نظر بوده است. کاروانسرای شیرزاد که در بالای آبادی آبدر(بعد از اشکان) که 250 سال قبل در مسیر راه ارتباطی آن زمان، جنوب به مرکز استان کرمان توسط ایشان برای رفاه حال مسافرین و نجات جان رهگذران از سرما و وحوش بنا شده است و از افراد بی بضاعت به رایگان پذیرایی می کرد. در ساخت این سازه کوهستانی از مصالح بومی از قبیل قلوه سنگها ی رودخانه استفاده شده وهفت فضای جدا و مرتبط با هم داشته است. مسافرین بعداز عبور از مسیر کوهستانی صعب العبور در این کاروانسرا اتراق میکردند. آثار و بقایای این بنای در حال تخریب هنوز به چشم می خورد.
باتوجه به مطالب بالا بنظر این حقیر با کمک بزرگان ایل و کمک و همت همه طوایف ایل چند گام ضروری جهت پاسداشت یاد شیرزاد(جد همه طوایف ایل) بردارند، از جمله:
۱- اقدام مهم و موثری که برای مرمت بنای تاریخی کاروانسرای شیرزاد انجام شود و ایجاد زیرساختهای گردشگری مناسب در اطراف آن
۲_ساخت مقبره ای در خور مقام و شأن ایشان تا یادی از ایشان گرامی بداریم و از چنین ظرفیتهایی برای معرفی مفاخر ایل گام برداریم.
@laleha_lori_kerman
عکس شهید قباد شمس الدینی بر بالین قبر شهید چمران
@laleha_lori_kerman
شعری در مورد ایل لری(سراینده: سرهنگ چوگانی فرمانده سابق نیروی انتظامی رابر و فرمانده فعلی یگان حفاظت اداره کل میراث فرهنگی استان کرمان)
@laleha_lori_kerman
کارت عروسی متفاوت شهید دهه ۶۰
شهید الله یار شیخ حسینی
@laleha_lori_kerman
نــام : محمد
نـام خـانوادگـی : شیخ حسینی لری
نـام پـدر : عبدالرحیم
تـاریخ تـولـد : 1346
زندگینامه شهید محمد شیخ حسینی:
دوازدهم فروردین 1346 در روستای اشکان رابر از توابع شهرستان رابر متولد شد. پدرش عبدالرحیم کشاورز بود و مادرش سکینه نام داشت تا دوم متوسطه درس خواند پاسدار بود نوزدهم دی 1365 در شلمچه براثر اصابت گلوله به گردن شهید شد مزار وی در گلزار شهدای باب گلوئیه رابر واقع است او را مهدی نیز می نامیدند برادرش رضا نیز به شهادت رسید
@laleha_lori_kerman
تـاریخ شـهادت : 1365/10/19
مـحل شـهادت : شلمچه
عـملیـات : کربلای 5
1_2455345688_230126_144549.pdf
33.45M
⭕️کتاب "یک وَن شبهه"
🔸پاسخ به شبهاتی که شاید برای شماهم سوال باشد.
با بیانی روان و ساده
@shohadaes