eitaa logo
لاله های ایل لری جنوب کرمان
336 دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
175 ویدیو
30 فایل
شهدای ایل لری جنوب استان کرمان کانال معرفی ستارگان ایل لری دیار مالک ارتباط با ما از طریق آیدی زیر: @Mapsh66
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹 شهید منوچهر شمس الدینی🌹 تاریخ تولد: ۵ / ۲ / ۱۳۴۳ تاریخ شهادت ۲ / ۱۲ / ۱۳۶۴ محل تولد: شهرستان رابر کرمان محل شهادت: اروند رود 🌹از زبان دوستش↓ من و منوچهر معمولا" نیمکت نشین اخر کلاس بودیم.معلم ما خانمی بود که بدون و با ظاهری نامناسب در کلاس حضور پیدا می کرد. چون شهید صدای خیلی قشنگ و رسا و دلنشین داشت، معلم همیشه به او می گفت که کتاب را بخواند. منوچهر میگفت:شرطی دارد و آهسته به معلم گفت.خانم معلم ناراحت شد و قبول نکرد. چون شرطش با حجاب شدن معلم بود، و شهید هم دیگر هیچوقت کتاب نخواند.🌷 او با شهید محمد حسین یوسف الهی و چند تن دیگر، در عملیات والفجر۸ با انفجار راکت، شیمیایی شدند آنها به سختی با یک قایق از اروند گذشتند و وارد منطقه عملیاتی شدند هنوز چیزی نرفته بودند که حال شمس الدینی به هم میخورد چون اولین مشکلی که برای یک مصدوم شیمیایی پیش می آید تهوّع است او بر اثر انفجار راکت های شیمیایی تمامی سینه و ریه هایش حالتی سوخته پیدا میکند و بیمارستان برای او کاری نمیتواند انجام دهد🥀 منوچهر را برای درمان به آلمان میفرستند و او در هواپیما به محض رسیدن به آلمان تمام میکند و در آن لحظه شربت را می‌نوشد. 🌷شهید منوچهر شمس الدینی @laleha_lori_kerman
شهیدی که حاج قاسم او را حبیب ابن مظاهر لشکر ۴۱ ثارالله و هم مسلم ابن عوسجه لشکر نامیده بود... حقوق مرا بدهید به افراد ندار و بی سرپرست!!! در وصیت نامه اش نوشته بود: «بسم الله الرحمن الرحیم. با سلام به روان پاک شهدا... من چندتا گوسفند به اندازه ای که بچه هایم شکمشان را سیر کنند دارم، حقوق مرا بدهید به افراد و ندار و بی سرپرستمسئولین واسطه شدند و متقاعدش کنند که این حقوق ناچیز؛ حق خودش و فرزندانش است. در جواب نوشت: «امام علی (ع) که افراد را به جنگ دعوت میکرد، یکی میگفت محصولم، یکی میگفت زن و بچه ام و... با این توجیهات علی رو تنها گذاشتن ایران کوفه نیست و به فرزندانش گفت: شاید بعد من سپاه نتوانست به شما کمک کنه، که با نداری بسازید از اولاد امام حسین عزیزتر نیستید که این همه مصیبت کشیدند. سرانجام در سحرگاه 21 بهمن ماه سال ۱۳۶۴ در منطقه عملیاتی فاو عراق، به شهادت رسید. 🌷شهید حاج قباد شمس الدینی گردان_غواص410 مناجات @Zaminanjir @laleha_lori_kerman
🌼پس گردنی که شهیدحمدالله به حاج قاسم سلیمانی زد ✍« نهر بلامه مشغول تمرین آبی بودیم.حسینیه ای بود که بچه ها جهت نماز، ادعیه وعبادات آنجا حاضر می شدند. سعید(ازهمرزمان شهیدحمد الله شمس الدینی)همیشه، گوشه ای معین از نمازخانه مشغول قرائت قرآن ودعا می شد.آن روز قبل از اینکه در حسینیه حاضر شودحاج قاسم جای او نشسته بود و سرش روی کتاب دعا خم بود. حاجی چفیه ای به رنگ چفیه سعید روی سرش انداخته بود، شهیدحمد الله شمس الدینی که از بچه های شوخ طبع تخریب بودوقتی پس گردنی را به فرمانده لشکر زد تازه متوجه شد چکار کرده.حاج قاسم چون فهمید اشتباهی رخ داده حتی سرش رابلند نکرد تا زننده پس گردنی را ببیند. حمدالله تا چند روز از خجالت حاجی ، آفتابی نمی شد تا چه رسد به معذرت خواهی.» 📚راوی:سیف الله شمس الدینی مقدم @laleha_lori_kerman
نصرت الله شمس الديني فرزند حسين از عزیزانم می خواهم سنگرم را خالی نگذارند و راه شهدا را ادامه بدهند و گوش به فرمان رهبر باشند و هر چند را که رهبر کبیر انقلاب فرمان می دهند با جان و دل اطاعت كنند . @shohadaes @laleha_lori_kerman
همیشه حقوقش را بین نیازمندان تقسیم می‌کرد و تنها چیزی که به خانه پدری خود می آورد نوار و کتاب های مذهبی بود. بعد از شهادتش افراد مبالغ بالایی پول می آوردند می‌گفتند به شهید عیسی حیدری بدهکاریم. @laleha_lori_kerman
سردار سپهبد شهید قاسم سلیمانی : خیلی از شهدای رابر در قلب من جا داشتند شهید قباد شمس الدینی و شهید عیسی حیدری... که واقعا برجسته بودند. @laleha_lori_kerman
شهيد دادمولا شمس الديني محل شهادت:دشت عباس تاريخ تولد:1339 تاريخ شهادت:1361 اي كساني كه مسئول دفن من هستيد،جنازه ام را در مكاني باز قرار دهيد،درب صندوق راباز بگذاريد ودستهايم اگر در بدن بودند بيرون بياوريد وبه همگان نشان دهيد كه من از اين دنياي فاني هيچ چيز نبردم به جزء يك دست لباس خاكي و خوني…. منبع: صبح رابر @laleha_lori_kerman
شهیدیحیی شمس الدینی یحیی، دهم اردیبهشت ماه سال ۱۳۵۰ در روستای گنجان واز پدر و مادری به نام های اکبر و عرب ناز دیده به جهان گشود. تحصیلات ابتدایی را در دبستان روستای گنجان به پایان برد، دوره راهنمایی را در مدرسه بلال حبشی همین روستا مشغول به تحصیل شد و سپس در سال ۱۳۶۹ به استخدام سپاه در آمد و در لشکر ۴۱ ثارا.. مشغول خدمت شد. چندین نوبت برای فراگیری آموزشهای وی‍ژه نظامی عازم شهرهای تهران- تبریز و اهواز شد و در سال ۱۳۷۳ ازدواج کرد. وی که یکی از نیروهای منضبط و کار آمد سپاه به حساب می آمد، جهت انجام ماموریتی ویژه به استان سیستان و بلوچستان اعزام گردید و سرانجام هنگام برگشت از این ماموریت، در تاریخ ۳۰/۱۱/۸۱ در منطقه سیرچ کرمان به همراه ۲۷۵ کبوتر سبز پوش سپاه در جریان سانحه هوایی به درجه رفیع شهادت نایل آمد. تکه هایی از پیکر مطهرش در گلزار شهدای شهر کرمان به خاک سپرده شد. یحیی ، از سیزده سالگی مرتب پی گیر اعزام به جبهه بود ولی ممانعت می کردیم ، چند مرتبه که جهت ثبت نام در سپاه رابر حاضر شده بود وقتی متوجه موضوع شدم او را به منزل برگرداند م و از این بابت چندین بار به گریه افتاد. بعد از شهادت او، این کلام مقام معظم رهبری را مرور می کردم که فرموده بود« آن روزها دروازه شهادت داشتیم و حالا معبری تنگ و هنوز هم برای شهادت وقت هست باید دل را صاف کرد.» به این حقیقت پی بردم که دلیل تکاپوهای یحیی و هدفش از رفتن به جبهه رسیدن به شهادت بود و نگرانی اش به این دلیل بود که جبهه و جنگ تمام می شود و شانس شهادت کمتر می شود امروز خدا را شکر می کنم که به آرزویش رسید. @laleha_lori_kerman
شهید فرج الله زمزم در سال 1336 در یکی از روستاهای شهرستان رابر در خانواده ای از عشایر ایل لری دیده به جهان گشود. او نزدیک 24 سال عمر خود را با سربلندی گذراند. شغل او از کودکی دامداری بود و همراه اقوام خویش ییلاق و قشلاق می نمود و در این مدت سختیهای زیادی را متحمل شد. پس از چندی در معدن مس سرچشمه استخدام شد و دو سال در آنجا خدمت نمود. پس از پیروزی انقلاب اسلامی ترک آنجا نمود و در محل و جاهای دیگر به کارگری پرداخت. برای جبهه روحش پرواز می کرد و عاشق شهادت بود. روی همین اصل پس از دیدن دوره کوتاه آموزشی از طرف بسیج سپاه کرمان عازم جبهه شد. پس از بازگشتن از جبهه عضو سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شهرستان بافت شد. پس از سه ماه اقامت در سپاه دوباره برای فتح بستان عازم جبهه شد و در عملیات طریق القدس مردانه جنگید و همچون سید مظلومان حسین (ع) دعوت حق را لبیک گفت. لاله های ایل لری در ایتا https://eitaa.com/laleha_lori_kerman
7.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چهره همیشه خندان شهید عیسی حیدری عیسی همشه خنده رو بود و در اوج ناراحتی هم خنده از لبانش دور نمی شد. بعد از عملیات والفجر ۸، توی پادگان قشله دیدمش؛ گفتم: راستی موسی برادرت شهید شد؟ خندید و گفت: انا لله و إنا الیه راجعون @laleha_lori_kerman راوی: ابراهیم شمسی
شهید حمدالله شمس‌الدینی سال۱۳۴۵ درخانواده ي عشايري و مذهبي در منطقه ماران از توابع رابر، كودكي ديده به جهان گشود، نامش را حمدالله نهادند. پدرش يدالله از انقلابيون ايل لري بود كه از اغازين ماه هاي تجاوز ارتش بعث به خاك كشورمان عازم جبهه هاي نبرد حق عليه باطل شد. در حكومت پهلوي محرومين و عشايرزادگاني چون حمدالله ارزش يادگيري وتحصيل نداشتند.بنابراين از مدزسه و درس محروم بود. حمدالله نزد مكتب دار كه عمو و پدرش بودند قران را فراگرفت. حمدالله به گوهر وجودخودش پي برد، از وقتي كه توان كاركردن داشت دوشادوش پدر فعاليت مي كرد. وقتي هم كه خوان زيباي دفاع مقدس در سرزمين اسلامي پهن شد،فرصت را از دست نداد و تحت تاثير پدرش، راهي جبهه هاي جنگ شد. در بسياري از عمليات هاي دفاع مقدس سه نفر از اعضاي خانواده ي حمدالله در عمليات حضور داشتند. او درلشكر۴۱ثارالله يكي از كارامدترين نيروهاي واحد بود.حمدالله از اينكه دست تقدير او را ازقافله شهدا جدايش كرده بود، سخت گله مند بود. او سرانجام نهم اسفند ماه ۱۳۷۴ درمنطقه عمومي سيرجان خودش را به كاروان شهدا رساند.پيكر مطهرش در روستاي نمونه وشهيدپرور گنجان براي هميشه ارام گرفت. @laleha_lori_kerman