هدایت شده از 🌹گلچین مجازی🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#عمامه_پرانی
🔴اتفاقی که برا خودم در مترو تهران افتاد
هووو حاج آقا اینجا چیکار میکنی ؟😱
پاسخ در کلیپ 😅
#مترو
#تهران
#عمامه
هدایت شده از 🌹گلچین مجازی🌹
امروز (جمعه صبح ۲۵آذر۱۴۰۱) به همراه برخی رفقای دانشجو برای پیاده روی به #توچال رفتم.
🔸 همین اول بگویم که با #عمامه رفتم و با عمامه هم برگشتم! و عمامه ام نپرید!☺️
🔸 از آخرین باری که توچال رفته بودم بیشتر از ده سال می گذشت... تفاوت آنچنانی احساس نکردم...
حجم احترام ها و سلام و علیک ها و البته مزه پرونی های بعضی جوان های با نمکِ سرزمینم مثل قبل بود...
🔸 البته بی تعارف، حجم نگاه های متعجبانه مردم (احتمالا از حضور راحت یک شیخ در آن فضا بعد از شلوغی های اخیر) و حجم نگرانی همراهان عزیزم به طور محسوسی زیاد بود...
🔸 خانم بی حجابی (بی روسری) کنارم آمد و گفت اگر اشکال نداره می خواهم چند دقیقه کنار شما قدم بزنم!
گفتم اگر کاری هست در خدمتم. گفت فقط می خواهم همراهیتون کنم!
گفتم باشه، دو تا شکلات از جیبم درآوردم بهش دادم و در حال قدم زدن (با رعایت حریم) در مورد حجاب با ایشان صحبت کردم... یک خاطره از یکی از سفرهای خارجی ام نسبت به حجاب برایش گفتم و در نهایت تشکر و احترام کرد و خداحافظی...
(احتمال شیطنت و اینکه بخواهد عکس بگیرد می دادم ولی به صرف وجود احتمال، نمی توانستم او را رد کنم و فرصتی که برای #تبیین حجاب برایش بود را از دست بدهم)
🔸 هنگام برگشت، یک بزرگواری آمد و از این که با لباس روحانیت رفته بودم تشکر کرد، گفت «حاجی هر هفته بیا! من پشت سر شما حرکت می کردم و می دیدم که بعضی ها از حضور شما داشتند می سوختند و می ترکیدند!!»
نمی دونم از چه کسانی صحبت می کرد ولی تشکر کردم و گفتم «ولی من نیومدم کسی رو بتروکنم یا بسوزونم...»
🔸 یک گروه جوان سوار ماشین های مخصوصِ همونجا، وقتی از کنار من رد شدند، شروع کردند به خواندن شعر «پارسال بهار دسته جمعی رفته بودیم زیارت» هم خودشون خیلی ذوق کردند هم لبخندی بر لبان من نشاندند...😊
🔸 هنوز بر همان عقیده ی سابق خودم هستم که مردمان بسیار خوبی داریم...
🔸 اوضاع جامعه اون طوری که در فجازی بازتاب داده میشه نیست...
🔸 امیدوارم هم لباسانم بیش از این، با لباس روحانیت در جامعه حضور داشته باشند و نگران چهارتا لیچار و مزه پرونی نباشن و به آیه «وإذا مروا باللغو مروا کراما» عمل کنند...
اصل حضور ما به قدری فایده خواهد داشت که ارزش شنیدن چهارتا لیچار داشته باشد...
یاعلی🌹
#طلبه_ای_در_قم
*روزی که آیتالله جوادی آملی خاک بر سر خود ریخت !* 👇
در زمان دفاع مقدس روزی آیتالله جوادی آملی به جبهه مشرف شده بود تا با رزمندگان بسیجی دیداری داشته باشند
در میان رزمندگان ، یک نوجوان بسیجی باصفایی بود که حدود ۱۴ سال داشت...
.. پایین ارتفاع چشمهای بود و باران گلوله از سوی عراقیها میبارید؛
لذا فرمانده ها گفته بودند
برای وضو هم به آنجا نروید.
بالا بنشینید و همانجا تیمم کنید.
آیتالله جوادی که وارد منطقه شده بود
آن نوجوان ۱۴ ساله داشت به سمت چشمه میرفت تا وضو بگیرد!
بچه ها، فریاد می زدند؛ نرو خطرناکه
ولی او گوش نمی کرد.
بچه ها آخرسر متوسل شدن به این عالم وارسته یعنی حضرت آیتالله جوادی آملی که آقا جان ؛ شما یه کاری بکنید
آقا نوجوان را صدا کردند که عزیزم کجا میروی؟
گفت؛ میروم پایین وضو بگیرم. گفتند پسر عزیزم!
پایین خطرناک است.
فرمانده ها گفته اند
میتوانید تیمم کنید لذا
شما تکلیفی ندارید و نماز با تیمم کافی است.
نوجوان بسیجی نگاهی بسیار زیبا
به چشمان مبارک این عارف بزرگوار کرد و لبخندی زد و گفت؛
حاج آقا بگذارید #نماز_آخرم را با حال بخونم
رفت وضو گرفت و نماز باحالی خواند....
دقایقی بعد قرار بود عدهای از بسیجیا برند جلو و با عراقیا درگیر بشند.
اتفاقا یکی از آنها همین نوجوان ۱۴ ساله بود.
یکی دو ساعت بعد آیتالله جوادی را صدا کردند و گفتند
حاج آقا بیاید پایین ارتفاع . آقا رفت پایین! جنازهای آوردند؛
آقای جوادی آملی بالاسر جنازه نشستند ، دیدند همان نوجوان با
همان لبخند زیبا پرکشیده و رفته...
آیت الله جوادی آملی کنار جنازه اون بسیجی و روی خاک نشستند ،
#عمامه خود را از سر برداشتند و خاک بر سر #مبارکشان ریختند و گفتند:
جوادی ، #فلسفه_بخوان
جوادی ! #عرفان_بخوان.
امام به اینها #چی_یاد_داد که
به ما یاد نداد؟!
من به او می گویم نرو ولی
او می گوید بگذار نماز آخرم را
با حال بخونم !
تو از کجا می دانستی که این نماز ، نماز آخر توست؟!
🌺 شادی روح شهدای از صدر اسلام تا روز محشر صلوات..
🖤 🖤