هدایت شده از 🌹گلچین مجازی🌹
📜 روایت دختر🧕
🔰 از پدرانههای🧔 شهید🌷 طهرانی مقدم:
♻️ آخرین حرفهایی که از پدرم یادم هست، مربوط به همان جمعه آخر است که با هم بیرون بودیم.
♻️ ما کمی دیرتر از پدرم رسیدیم. پدرم با ناراحتی به من گفت: بدون تو به ما خوش نمیگذرد. هرکس دیگری از خانواده هم که بود به او همین را میگفت.
🌸 دوست داشت همیشه وقتی جایی میرویم همه با هم باشیم، همسرم را هم مانند پسر خودش پذیرفته بود.
🌸 دخترها را هیچوقت #مستقیم دعوا نمیکرد. هیچوقت به من نگفت: چادر را اینجوری سر کن، یا، آنطور نماز بخوان. البته مطمئن بود #مادرم همیشه راه را نشان میدهد.
🌸 ما آنقدر شیفته منش پدر بودیم همین که میدانستیم ایشان دوست دارد، آن کار را انجام میدادیم، لزوماً دنبال دلیل و استدلال نبودیم.
💎 معمولاً چیزی را مستقیم تذکر نمیدادند که ما انجام دهیم آن را #عملاً خود انجام میدادند تا ما یاد بگیریم، تنها چیزی که همیشه مستقیم به آن اشاره میکردند بحث #ولایت بود، میگفتند: "حرف آقا را دقیق گوش دهید" .
مردی که بزرگترین هدفش «نابود کردن #اسرائیل» بود. به همین جهت وصیت کرد روی قبرش بنویسند:
اینجا مدفن کسی است که میخواست اسرائیل را #نابود کند.
#شهادت🌷
#شهید_حسن_تهرانی_مقدم🥀
#پدر_موشکی_ایران
#خانواده
هدایت شده از 🌹گلچین مجازی🌹
🔴 #سمّ_ذهنی
💠 فردى نمیتوانست با #همسر خود کنار بیاید و هر روز با همسرش جرّوبحث داشت. نزد داروسازی قدیمی رفت و از او خواست #سمّی بدهد تا بتواند با آن همسر خود را بکشد. داروساز گفت اگر سمّی قوی به تو بدهم که همسرت فوراً کشته شود همه به تو شک میکنند پس سمّ #ضعیفی میدهم که هر روز در خوراک او بریزی و کم کم او را از پای درآورى.
💠 و توصیه کرد برای اینکه بعد از مرگش کسی به تو شک نکند در مدتی که به او #سمّ میدهی تا میتوانی به همسرت #مهربانی کن! این فرد، #معجون را گرفت و به توصیههای داروساز عمل کرد.
💠 هفتهها گذشت و #مهربانی او کار خود را کرد و اخلاق همسر را تغییر داد تا آنجا که او نزد داروساز رفت و گفت من او را به قدر #مادرم دوست دارم و دیگر دلم نمیخواهد او بمیرد #دارویی بده تا سمّ را از بدن او خارج کند! داروساز #لبخندی زد و گفت آنچه به تو دادم #سمّ نبود!
💠 سمّ در #ذهن خود تو بود و حالا با مهر و محبّت، آن سمّ از ذهنت بیرون رفته است.
💠 #مهربانی قویترین معجونیست که به صورت تضمینی، #نفرت، کینه و خشم را نابود میکند!