eitaa logo
لشکرصاحب‌الزمان‌عج
199 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
90 ویدیو
4 فایل
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج #بحق_مولاتی_زینب(س) میدان عمل خالےاست ... او در پِےِ سرباز است ... چون ما همـــــہ سرباریم ... سردار نمےآید #العجل_یاران_مهدی #الــــعـــــجـــــل #کپی_مطالب_آزاد
مشاهده در ایتا
دانلود
✨❖ روایت هشتم سـربـاز امـام زمـان 🔻 آنگاه ابن زیـاد به علی ؏ فرزند ارجمند حسين ؏ نظر افكند و پرسيد: نام تو چيست؟ ✦✨ فرمود: علی ابن الحسين ↫ گفت: آيا خدا او را نكشت؟ آن حضرت، چيزی نگفت. ابن زيـاد گفت: چرا سخن نمی‌گويی؟ ✦✨ فرمود: برادری داشتم كه نام او نيز علی و همنام من بود و او را سپاهيان تو كشتند. ↫ گفت: نه، خدا او را كشت آن حضرت باز هم پاسخ نداد. ↫ ابن زيـاد گفت: چرا سخن نمی‌گويی؟! ✦✨ فرمود: آری! خدا روح و جان مردم را به هنگام مرگشان بطور كامل می‌ستاند.¹ و هيچ كسی جز به فرمان خدا نمی‌ميرد.² ↫ ابن زيـاد برآشفت و گفت: به خدا سوگند تو هم از آنانی! سپس به يكی از دژخيمان بارگاه ستم كه نامش مری بن معاذ احمری بود، فرياد برآورد كه: او را بكش! ✦✨ دخت فرزانه اميرمؤمنان ؏ او را دربرگرفت و گفت: هان ای ابن زيـاد! كشتارت از خاندان ما تو را بسنده است، آيا هنوز از خون ما سيراب نشده‌ای؟ و يا كسی از مردان ما را وانهاده‌ای؟ و آنگاه دست بر گردن فرزند ارجمند برادرش افكند و فرمود: تو را به خدا سوگند باد كه اگر به او ايمان داری، اگر برادر زاده‌ام را می‌كشی مرا نيز به همراه او بكش! ✦✨ و علی ؏ ندا داد كه: ای پسر زيـاد! اينك كه قصد جان من نموده‌ای، آيا فرد پروا پيشه و درستكاری هست كه خاندان پيامبر را خداپسندانه به مدينه برساند؟ ↫ ابن زيـاد به عمه و برادرزاده نگريست و گفت: شگفت از مهر خويشاوندی و پيوستگی! به خدا سوگند زينب دوست دارد اگر برادرزاده‌اش كشته می‌شود او نيز كشته شود!³ 📚 منابع: ۱. سوره زمر، آيه ۴۲. ۲. سوره آل عمران، آيه ۱۴۵ ۳. اولین تاریخ کربلا ••●✦✧✦✧✦●•• 🔰زینب که باشی... در وجودت جز یاور امام زمان بودن هیـــــچ چیزی نمی‌بینی ━━━ ━━━ ━━━ ━━━ ━━━ ‌✌🏼لشڪر صاحب الزمان ﴿عج﴾ ↡↡ @Lashkar_sahebazzaman
✨❖ روایت نهم 😭 قـاری قــرآن 🔻 بعد از سخنان شجاعانه حضرت زینب (س) که باعث بیداری در مردم مجلس ابن زیـاد شد ↫ ابن زیـاد به منظور پیاده کردن قدرت خود و پیشگیری از حرکت احتمالی مردمی که از جنگ با ابی عبدالله پشیمان شده بودند و صدای گریه و شیونشان بلند بود، دستور داد سر حسین ؏ و سایر شهدا را در کوچه‌های کوفه بگردانند تا مردم بدانند قدرت از آن کیست! ❥✦ زید ابن ارقم می‌گوید: در غرفه خود نشسته بودم دیدم سر حسین ؏ را بالای نیزه در کوچه‌ها می‌گردانند... ✨ شنیدم سر مبارک امام آیه‌ای از سوره کهف می‌خواند: 〖آیا گمان می‌کنی که داستان اصحاب کهف و رقیم از آیات عجیب ماست〗 ✌️ از شنیدن این آیه از سربریده اباعبدالله ؏ مو بر تنم راست شد و بی اختیار صدا زدم: 『یابن رسول الله! حرف زدن سرِ تو از داستان زنده شدن اصحاب کهف هم عجیب‌تر است!』 📚 بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۱۲۱ ••●✦✧✦✧✦●•• اے هلال من به بالاے سنان قرآن بخوان قارے قرآن و قرآن را زبان، قرآن بخوان با صداے خود مسخر کن تمـام کوفه را کوفه را هم کربلا کن همچنان قرآن بخوان تا مگر آواے قرآن تــــو آرامــم کند بر فراز نیزه اے آرام جـان قرآن بخوان صوت قرآن سـر تو، سربلنـــدم می‌کند تا نگشته قامت زینب کمـان قرآن بخوان 😭😭😭 ━━━ ━━━ ━━━ ━━━ ━━━ ‌✌️لشڪر صاحب الزمان ﴿عج﴾ ↡↡ @Lashkar_sahebazzaman
✨❖ روایت دهم با ولایت تا شهادت 🔻ندای نماز جمعه را به فرمان ابن زيــاد سر دادند و مردم در مسجد بزرگ كوفه گرد آمدند. او بر فراز منبر رفت و چنين گفت: ستايش از آن خدايی است كه حق را آشكار و حق گرايان را پيروزی بخشيد و اميرمؤمنان يزيد، فرزند معاويه را ياری كرد و دروغ پرداز و فرزند دروغ پرداز، حسين بن علی را نابود ساخت!!! ↫ سخنان زشت و دروغين پسر زيــاد به پايان نرسيده بود كه بزرگمردی بپاخاست. ❥✦ او عبدالله بن عفيف بود و از رهروان راستين علی ؏ به شمار می‌رفت. او چشم راست خود را در پيكار «جمل» به همراه اميرمؤمنان ؏، و چشم چپ خويش را در «صفين» بر اثر ضربه اي كه بر سر و ابرويش فرود آمد، نثار راه خدا نمود.¹ 😡 وی هنگامی كه گفتار زهرآگين پسر زيــاد را شنيد خروشيد كه: هان ای پسر «مرجانه»! دروغ پرداز روزگار و فرزند دروغ پرداز تاريخ، تو هستی و پدرت! و آن كه تو را، به ولايت اين مردم نگونسار برگزيد و پدرش!!! هان ای بيدادگر! آيا فرزندان پيام آوران خدا را می‌كشيد آنگاه بی شرمانه و به دروغ گفتار راستگويان و صديقان را بر زبان می‌رانيد؟ ↫ ابن زیــاد نعره برآورد كه: او را نزد من بياوريد و اوباش و مأمورانش جستند و آن آزادمرد را گرفتند. عبدالله فرياد برآورد و شعار قبيله ازد را سرداد. از پی دادخواهی دليرانه او بود كه گروهی از جوانان ازد از جای جنبيدند و او را از چنگ دژخيمان نجات دادند و به خانه و خاندانش رساندند. پس از آرام شدن اوضاع، پسر زيــاد دگرباره دستور بازداشت او را داد و هنگامی كه گرفتند دستور داد تا او را بكشند و در نقطه‌ای از شهر كوفه بياويزند.² 📚 منابع: ۱. تاريخ طبری، ج ۵، ص ۴۵۸ ۲. اولین تاریخ کربلا ••●✦✧✦✧✦●•• عبدالله بن عفيف، کسی که هر دو چشمش را فدای اسلام کرده بود، اینک در دفاع از حریم آل الله به شهادت رسید... او خوب می‌دانست پایان راه یک عاشق واقعی ولایت، فقط شهادت است ━━━ ━━━ ━━━ ━━━ ━━━ ‌✌️لشڪر صاحب الزمان ﴿عج﴾ ↡↡ @Lashkar_sahebazzaman
✨❖ روایت یازدهم دختر ؏ـلی ابن ابیطالب ؏ 🔻(مردم در کوچه‌ها در حال گریه برای امام حسین ؏ بودند!!!) دختر علی بن ابی طالب عليه السلام را در ميان محملی بی روپوش جای داده بودند. راوی می‌گوید در آن روز به سوی زینب دختر امیرالمومنین ؏ متوجه شدم، به خدا سوگند! در عین حال كه سخنوری توانا و بی نظیری بود، حیا و متانت سراپای او را فرا گرفته بود و گویا سخنان گهربار علی ؏ از زبان رسای او فرو می‌ریخت و او علی وار سخن می‌راند به مردم اشاره نمود سكوت را مراعات نمایند، با اين فرمان نفسها در سينه حبس گرديد و شترها از حركت باز ايستادند، تمام گردنها كشيده شد و گوش فرا می‌دهند تا ببينند آن بانو چه می‌گويد؟ آن وقت شروع به سخن كرد اما پيش از آن كه با مردم خطاب كند ابتدا خاندان خود را معرفی نمود تا همه مردم با نظر عظمت و احترام به او و گفتار او بنگرند. و سپس فرمود: 🔰 ای مردم كوفه، ای اهل فريب و حیله، آيا بر ما می‌گرييد؟ هنوز چشمهای ما گريان است و ناله‌های ما خاموش نگرديده، مثل شما مثل همان زنی است كه رشته خود را می‌بافت و سپس آن را می‌گشود، شما هم به پيغمبر ايمان آورديد و ريسمان ايمان خويش را محكم بافتيد، اما با اين گناه عظيم دوباره آن را گشوديد در شما نيست جز چاپلوسی و شر و فساد و عُجب و بغض و تملق از كنيززادگان و با دشمنان غمازی كردن، شما مانند گياهی هستيد كه بر زباله‌ها برويد، نه قابل خوردن است و نه موجب نفع و يا مانند نقره‌ای مانيد كه در دل خاك دفن گرديده، نفسهای شما چه بد برای شما در سرای ديگر ذخيره كرده شما مستوجب غضب خدا هستيد و دوزخ جايگاه شماست. 🏴 پس از آنكه ما را كشتيد اكنون بر ما گريه می‌كنيد؟ آری سوگند به خداوند بايد بسيار گريه كنيد و كم بخنديد، هر آينه ننگ اين جنايت دامن شما را گرفته است و با هيچ آبی نمی‌توانيد اين لكه عار را بشوئيد، چگونه می‌توان شست قتل پسر پيامبر و سيد جوانان اهل بهشت را، شما كسی را كشتيد كه پناهگاه نيكانتان و در هنگام بلا و مصيبت دادرستان بود. كسيكه نشانه حج و جايگاه سنت شما بود. ای اهل كوفه گناه زشتی را مرتكب شديد و هلاكت و عذاب بر شما باد، كوششهای شما بی نتيجه و دستهای شما بريده باد در اين كار سخت زيان كرديد و غضب خدای متعال را برخود نازل نموديد و داغ ذلت و مسكنت بر شما نقش بست. 😭 وای بر شما ای اهل كوفه، آيا می‌دانيد كدام پاره جگر از مصطفی را شكافتيد؟ و كدام پرده نشينان عصمت را از پرده بيرون افكنديد؟ آيا می‌دانيد چه خونی از پيامبر بر زمين ريختيد؟ چه حرمتی را از او هتك نموديد؟... 🔰راوی می‌گوید مردم كوفه را ديدم كه بهت زده اشك می‌ريزند و از شدت غم دستها را بر دهان گرفته و انگشت‌های خود را می‌گزند. 📚 لهوف سيد بن طاووس: ص ۸۶ 🏴 اَلسَّلامُ عَلى مَنْ خَطَبَتْ فی مَیْدانِ الْکُوفَةِ بِخُطْبَة نـافِعَة حَتّى سَکَنَتِ الاَْصْواتُ مِنْ کُلِّ نـاحِیَة، سلام بر کسى که سخنرانى کرد در میدان شهر کوفه; سخنرانى سودمندى که آرام شد صداها از هر سو... ••●✦✧✦✧✦●•• ⚠️⚠️⚠️ اگر بگوییم و برای ظهور آماده نشویم... 💢کــوفیــان آخــرالـزمــانـیــم💢 ⚠️⚠️⚠️ ━━━ ━━━ ━━━ ━━━ ━━━ ‌✌️لشڪر صاحب الزمان ﴿عج﴾ ↡↡ @Lashkar_sahebazzaman
✨❖ روایت دوازدهم ۱۹ محرم سال ٦۱ هـ.ق حرکت کاروان به سوی شام 🔻 در روز نوزدهم ماه محرم، پس از رويدادهای کوفه، ابن زیــاد ملعون، زحر بن قيس و ابوبرده و طارق ازدي را فراخواند و سر مقدس حسين عليه السلام و سرهای ياران فداكارش را به همراه آنان بسوی يزيد در شام فرستاد. ↫ و نيز دستور داد تا زنان و كودكان آن حضرت را نيز آماده‌ی سفر سازند و بر گردن امام علی ابن الحسین (ع)، غل و زنجير بيفكنند و ايشان را نيز به همراه محفر بن ثعلبه و شمر به دربار شوم يزيد حركت دهند. 📚 اولین تاریخ کربلا ••●✦✧✦✧✦●•• و اما... زمزمه‌ی رباب در مسیر شام 😭😭😭😭😭 چقـَـدَر نیــزه بلند است، نیفتی پسرم چنگِ این حرمله‌ی پستــ، نیفتی پسرم با وجودیکه روی ناقـه و در زنجیــرم دلم از دور به تو هستــ، نیفتی پسرم هر طرف رفت سرتـــــ دستـــــ به آن سو بردم نیزه‌دار تو بُوَد مستــــ، نیفتی پسرم در سفر شانه به شانه شده‌ای باعباس به تـو حالا نرسد دستــ، نیفتی پسرم کاش با روســری غـــارتی من قدری روی نی دور تو می‌بست، نیفتی پسرم بيشتر جای خودت را سر نی محكم كن سفرِ شـام به پيش است، نيفتی پسرم 😭😭😭 ━━━ ━━━ ━━━ ━━━ ━━━ ‌✌️لشڪر صاحب الزمان ﴿عج﴾ ↡↡ @Lashkar_sahebazzaman
✨❖ روایت سیزدهم 😭 در مسیر شــام 🔻امام محمد باقر ؏ فرموده است: از پدرم علی‌بن‌الحسین ؏ پرسیدم که چگونه او را از کوفه به شام حرکت دادند؟! 😭 فرمود: مرا بر شتری که عریان بود و جهاز نداشت سوار کردند و سر مقدس پدرم حسین ؏ را بر نیزه‌ای نصب کرده بودند و زنان ما را پشت سر من بر قاطرهائی که زیراندازی نداشت سوار کردند، و اطراف و پشت سر ما را گروهی با نیزه احاطه کرده بودند، و چون یکی از ما می‌گریست با نیزه به سر او می‌زدند! تا آنکه وارد دمشق شدیم... 😭😭😭😭😭 📚 بحار الانوار ۴۵/۱۴۵ 🏴 وَ سُبِىَ أَهْلُکَ کَالْعَبیـدِ، وَ صُفِّدُوا فِى الْحَدیدِ، فَوْقَ أَقْتابِ الْمَطِیّاتِ، تَلْفَحُ وُجُوهَهُمْ حَرُّ الْهاجِراتِ، یُساقُونَ فِى الْبَراری وَالْفَلَواتِ، أَیْدیهِمْ مَغلُولَةٌ إِلَى الاَْعْناقِ، یُطافُ بِهِمْ فِى الاَْسْواقِ 😭😭😭😭😭 اهل وعیالت چون بردِگان به اسیرى رفتند، و در غُل و زنجیر آهنین بر فراز جهازِ شتران در بند شدند، گرماى (آفتابِ) نیمروز چهره‌هاشان مى‌سوزاند ، در صحراها و بیابانها کشیده می‌شدند، دستانشان به گَردَنها زنجیر شده، در میان بازارها گردانده می‌شدند... 🔥 فَالْوَیْلُ لِلْعُصاةِ الْفُسّاقِ... پس وااااى براین سرکشان گناهکار... ••●✦✧✦✧✦●•• با اینکه تمــــام قافله تَبـــــــ دارد با اینکه به تن لباسی از شبــــ دارد ‌ تا کــــور شود هـر آنکه نَتْواند دید این قوم هنوز『عمه زینبـــ』دارد 😭😭😭 ━━━ ━━━ ━━━ ━━━ ━━━ ‌✌️لشڪر صاحب الزمان ﴿عج﴾ ↡↡ @Lashkar_sahebazzaman
❖✨ ﷽ ✨❖ 😭 ... ••●❥🍂✦🍂❥●•• یک سال و نیم فراق امامش را تاب نیاورد... من نه از دوری تو صبورم ... و نه از فراقت بی قــرار... 😭😭😭 کاش منتظر بودن را از زینتِ امیرالمومنین بیاموزیم... کاش ⇚ بی وفایی شرط عاشقی نیست... ↯↻↯↻↯ ای کاش کسی برای آقا تب داشت یـادی ز امـام منتظَـر بر لب داشت قـربان غریبی‌ات شوم مهـدی جان ای کاش که صاحب الزمان... ⇚ 『زینبـــ』داشت ••●❥🍂💔✦💔🍂❥●•• @Lashkar_sahebazzaman
✨❖ روایت چهاردهم در مسیـر شــام 🔻ترتیب منازلی که اهل بیت (ع) در مسیر کوفه تا شام در آن منازل فرود آمدند درست معلوم نیست و در مصادر معتبر نیامده است و در بیشتر آن‌ها کیفیت مسافرت ایشان مذکور نیست، اما با توجه به موقعیت جغرافیایی و استناد از بعضی مقاتل و کتب، در این مسیر کاروان اسرا را در بیست منزل متوقف کردند. ➊ منزل اول: ↫ در اولین منزلی که در آن مأموران ابن‌زیاد که حامل سر مبارک امام حسین (ع) بودند، از مرکب‌های خود فرود آمدند، مشغول می‌گساری و عشرت شدند، ناگهان دستی از دیوار پدیدار شد و با قلمی از آهن این چند بیتی را با خون بر دیوار نوشت: 『آیا امتی که حسین را کشتند امید شفاعت جد او را دارند در روز حساب』 با مشاهده این صحنه عجیب، آنان برخاسته و آن سر مقدس را ترک کرده و پا به فرار گذاشتند، و سپس بازگشتند.¹ ➋ تکریت: 🔰 در کامل بهائی آمده است چون سر امام حسین (ع) را از کوفه بیرون آوردند، مأموران ابن زیاد از قبایل عرب بیمناک بودند که شاید هنوز قدری از غیرت دینی که در ایشان باقی مانده، آنان را وادارد که سر امام (ع) را از دست ایشان بگیرند، از این روی، دور از جاده اصلی، و از بیراهه حرکت می‌کردند! والی تکریت را از ورود خود آگاه کردند، او افراد بسیاری را با پرچم به استقبال آنان روانه کرد! و اگر کسی از صاحب سر سؤال می‌کرد، می‌گفتند: خارجی است! ❥✦ مردی نصرانی که آن سر را دیده و آن پاسخ را شنیده بود، با خود گفت: این چنین نیست که می‌گویند، این سر حسین بن علی فرزند فاطمه است و من خود در کوفه بودم که او را شهید کردند؛ سایر نصرانیان از این واقعه آگاه شدند و به تعظیم و اجلال آن حضرت ناقوس‌ها را شکستند و گفتند: «خداوندا! از شومی و عصیان این قوم که فرزند پیغمبر خود را کشته‌اند، به تو پناه می‌بریم.» کوفیان چون این حال را مشاهده کردند راه بیابان را در پیش گرفته و از آنجا کوچ کردند!² 📚 منابع: ۱. بحار الانوار ج ۴۵، ص ۳۰۵ ۲. قمقام زخار، ج ۲، ص ۵۴۷ ••●✦✧✦✧✦●•• 😭 بيچـاره دخترت چـقــدَر بين نيــزه‌ها دنبالتــ آمد و... هدفـــ تازيــانه شد بعدش برای خنـده و تفريــح لشگری دندان تو به ضربه‌ی سنگی نشانه شد 😭😭😭 ━━━ ━━━ ━━━ ━━━ ━━━ ‌✌️لشڪر صاحب الزمان ﴿عج﴾ ↡↡ @Lashkar_sahebazzaman
✨❖ روایت پانزدهم در مسیـر شـام ➌ مشهد النقطه ↫ حاملان سر مقدس در اثنای راه به این مکان رسیدند و سر مقدس را بر روی سنگ بزرگی که آنجا بود نهادند، ناگهان قطره‌ای خون از آن سر مقدس بر آن سنگ چکید و پس از آن هر ساله در روز عاشورا از آن سنگ خون می‌جوشید! و مردم از اطراف بر گرد آن صخره اجتماع می‌کردند و مجلس عزا و ماتم برای امام حسین ؏ برپا می‌داشتند. و آن صخره تا ایام عبدالملک بن مروان بجای بود، و او دستور داد که آن سنگ را از آنجا منتقل کردند! و دیگر معلوم نشد که آن را کجا بردند! ولی مردم، بنای یادبودی در محل آن سنگ احداث کردند و بارگاهی بر روی آن قرار دادند و آنجا را «مشهد النقطه» نامیدند.¹ ➍ وادی النخله ↫ شب را در «وادی النخله» فرود آمدند و در طول شب صدای نوحه جنیان را می‌شنیدند که می‌گفتند: «زنان جن از غصه و حزن می‌گریند و برای زنان هاشمی نوحه می‌نمایند و بر حسین و بزرگی این مصیبت‌ها ندبه می‌کنند و بر چهره خود لطمه می‌زنند و جامه‌های سیاه بعد از لباس‌های کتانی در بر می‌کنند»² ➎ موصل ↫ آنها والی «موصل» را از ورود خود باخبر ساختند، وی دستور داد شهر را زینت کرده و گروهی را به بیرون از شهر فرستاد! 🏴 اما مردم گفتند: بدون تردید، این سر حسین بن علی ؏ است که او را خارجی گویند! و چهار هزار نفر، آماده جنگ شدند تا سر مطهر را از آنان بستانند و زیارتگاهی برپا کنند و والی خود را از دم شمشیر بگذارنند؛ مأموران چون از قصد مردم باخبر شدند مسیر خود را تغییر داده تا در «نصیبین» منزل گزیدند.³ 📚 منابع: ۱. مقتل الحسین مقرم ۳۴۶ ۲. بحار الانوار ۴۵/۲۳۶ ۳. قمقام زخار ۵۴۸ ••●✦✧✦✧✦●•• زبان حالی از امام سجاد ؏ : 😭😭😭😭😭 کاش دستم باز می‌شد ... گردنش را می‌زدم ساربان لعنتی با عمه بــد تا می‌کند 😭😭😭 ━━━ ━━━ ━━━ ━━━ ━━━ ‌✌️لشڪر صاحب الزمان ﴿عج﴾ ↡↡ @Lashkar_sahebazzaman
✨❖ روایت شانزدهم در مسیـر شــام ➏ نصیبین ↫ و چون به «نصیبین» رسیدند، منصور بن الیاس به آراستن شهر دستور داد! و آینه‌ها را در کار آرایش بکار بردند! و کسی که سر مقدس امام علیه‌السلام با او بود، خواست که وارد شهر شود... 🐎 ولی اسب او فرمان او را نبرد، اسب دیگر آوردند، آن اسب نیز اطاعت نکرد! تا چند اسب عوض کردند، ناگاه سر مطهر را دیدند که بر روی زمین است! ابراهیم موصلی، آن سر مقدس را برداشت و نیک در آن نگریست تا این‌که آن را شناخت و آن‌ها را ملامت کرد، اهل شهر چون این صحنه را مشاهده کردند، آن سر مقدس را از وی گرفته و او را کشتند و سر مطهر را در بیرون شهر گذاردند و به درون شهر نبردند! و گویا بعدها همانجا که سر شریف افتاده بود زیارتگاه شد¹ ➐ عین الورده ↫ کاروان، بامدادان به «عین الورده» رسید و والی آنجا را خبر کردند، او و اهل آن شهر پذیرفتند که آن سرها در شهر بگردانند، و مقرر شد که از باب اربعین داخل گردند، سر منور را در میدان شهر بر نیزه کردند، و از نیمروز تا عصر در معرض تماشای مردم قرار دادند، گروهی شادمانی می‌کردند که سر خارجی است، و جمعی گریان بودند. ➑ رقه 🔻 آنگاه مأموران ابن زیاد، سر امام حسین (ع) و سایر شهدا را از «عین الورده» حرکت دادند و طی طریق کردند تا به «رقه» رسیدند. ➒ جوسق ↫ هنگامی که کاروان از «رقه» عبور کردند، بر مکانی به نام «جوسق» وارد شدند و از آنجا نیز حرکت کرده و بسوی فرات ره سپردند تا به نزدیکی‌های «بسر» رسیدند و از این مکان به والی «حلب» نامه‌ای نوشتند و آنان را از جریان کار خود آگاه ساختند 📚 نفس المهموم ۴۲۶ ••●✦✧✦✧✦●•• 😭 خلخال و گوشواره اگر رفتـــ... جـــای آن .... زیور به دور گردن زن‌ها طنابــــ شد 😭💔 ━━━ ━━━ ━━━ ━━━ ━━━ ‌✌️لشڪر صاحب الزمان ﴿عج﴾ ↡↡ @Lashkar_sahebazzaman
✨❖ روایت هفدهم در مسیـر شــام ⑩ دعوات 🔻مأموران چون به نزدیک «دعوات» رسیدند، نامه‌ای به والی آنجا نوشته که: ما سر حسین را با خود آورده‌ایم. او چون بر مضمون نامه آگاه شد، دستور داد تا در بوق‌ها و کرناها بدمند و خود نیز برای استقبال از شهر بیرون آمد، سپس سر مقدس امام را بر نیزه زده و از دروازه‌ای که آن را اربعین می‌نامیدند وارد نموده و در یکی از میدان‌های شهر آن سر مطهر را از ظهر تا عصر در معرض تماشای مردم قرار دادند، در این شهر نیز گروهی گریان بودند و جماعتی شادی می‌کردند و می‌گفتند: این سر خارجی است که بر یزید خروج کرده است! ↫ پس شب در آنجا ماندند، و صبح به طرف «حلب» حرکت کردند. علی بن الحسین ؏ در آن هنگام گریست و این شعر را خواند: «ای کاش می‌دانستم که شخص خردمندی هست که در ظلمت‌ها بیتوته کند و از سختی‌های زمان زمزمه نماید؛ من فرزند امام هستم، چه شده است که حق من ضایع شود بین این گروه کفار»¹ ⑪ حلب 🔻در سمت غربی «حلب» کوهی است که آن را «جبل جوشن» می‌نامند و از آن مس استخراج کرده و به سایر شهرها می‌فرستادند، و گویند از آن هنگام که خاندان و اهل بیت حسین بن علی ؏ را بدانجا عبور افتاد، آن معدن از بین رفت، زیرا یکی از همسران امام حسین ؏ در دامنه ان کوه، فرزند خود را سقط کرد. ↫ نوشته‌اند که: او از اهالی آن معدن آب و نان خواست ولی آنان مضایقه کرده و دشنام دادند! او آنان را نفرین کرد و پس از آن دیگر کسی از آن کوه سود نبرد. و در قسمت جنوب آن کوه، موضعی است که آن را «مشهد السقط» و «مسجد الدکَه» می‌نامند، و نام آن فرزند سقط شده، محسن بن حسین ؏ است.² 📚 منابع: ۱. الدمعة الساکبة ۵/۶۵ ۲. قمقام زخار ۲/۵۴۹ ••●✦✧✦✧✦●•• 😭 اصلا رقیه نـــه.... مثلا دختر خودت یک شب میان کوچه بخوابد... چه می‌شود؟! ━━━ ━━━ ━━━ ━━━ ━━━ ‌✌️لشڪر صاحب الزمان ﴿عج﴾ ↡↡ @Lashkar_sahebazzaman
✨❖ روایت هجدهم ⑫ قنسرین 🔻 مأموران ابن زیاد، بهمراه سر امام حسین ؏ در منزلی به نام «قنسرین» فرود آمدند، راهب در دیر خود، آن سر مقدس را دید که نوری از آن ساطع است پس به نزد آن لشکر و نگاهبانان آمده و گفت: از کجا آمده‌اید؟ گفتند: از عراق، با حسین جنگ کرده‌ایم! 💠 راهب گفت: با پسر دختر پیغمبر و فرزند پسر عم رسول و پیغمبر خودتان؟ گفتند: آری! گفت: وای بر شما! اگر عسیی بن مریم را فرزندی بود ما او را برچشمان خود می‌نشاندیم!¹ ↫ راهب به نزد حاملان سر آمد و ده هزار درهم به آنان داد و آن سر مقدس را گرفت و به صومعه برد، پس صدائی شنید که هاتفی می‌گفت: خوشا به حال تو! و خوشا به حال آنکه حرمت این سر را شناخت. 💠 راهب سر برداشت و گفت: یا رب! بحق عیسی، این سر مقدس را اجازه فرما که با من سخن بگوید: ✨ در این هنگام آن سر مقدس به سخن آمده فرمود: ای راهب! چه می‌خواهی؟! 💠 راهب گفت: تو کیستی؟! ✨ آن سر مقدس فرمود: «انا ابن محمد المصطفی و انا ابن علی المرتضی و انا ابن فاطمة الزهراء، انا المقتول بکربلا، انا المظلوم، انا العطشان!» و بعد از این جملات سکوت کرد. 💠 آن راهب صورت بر صورت آن حضرت نهاد و گفت: صورت از صورتت بر نمی‌دارم تا اینکه بگویی که شفیع من خواهی بود در روز قیامت. ✨ باز آن سر مقدس به سخن در آمد و گفت: به دین جدَم محمد باز گرد. 💠 پس راهب گفت: «اشهد ان لا اله الا الله و اشهد انَ محمَد رسول الله» پس آن حضرت شفاعت او را قبول کرد. چون آن گروه صبح کردند، آن سر مقدس را از راهب گرفته و حرکت کردند، و هنگامی که به میان وادی رسیدند دیدند که آن ده هزار درهم به سنگ مبدل شده است «ماالله غافلا عما یعمل الظالمون» و بر جانب دیگر آیه «و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون» نفش گردیده است² 📚 منابع: ۱. صواعق المحرمة ۲۳۱ ۲. بحار الانوار ۴۵/۳۰۳ ••●✦✧✦✧✦●•• خبر دارم کہ سر از دیر نصرانی درآوردی و عیسی را به آییـن مسلمـانی درآوردی ━━━ ━━━ ━━━ ━━━ ━━━ ‌✌️لشڪر صاحب الزمان ﴿عج﴾ ↡↡ @Lashkar_sahebazzaman
✨❖ روایت نوزدهم در مسیـر شــام ⑬ معرة النعمان 🔻 چون حاملان سر به «معرة النعمان» رسیدند، اهالی آنجا به آنان خدمت کرده و خوراک و نوشیدنی در اختیار آنان قرار دادند و پاسی از روز را در آنجا ماندند و از آنجا رهسپار «شیزر» شدند. ⑭ شیزر ✧↫ چون به «شیزر» رسیدند، پیرمردی گفت: این سر که به آنان همراه است، سر حسین بن علی ؏ است. اهالی آنجا با هم سوگند خوردند که به هیچ روی، آنان را به منطقه خود راه ندهند، لذا آنان بدون آنکه در آنجا توقف کنند، به حرکت خود ادامه دادند تا به «کفر طالب» رسیدند. ⑮ کفر طالب ◥✧ اهالی آنجا نیز درها را به روی آنان بستند و حاملان آن سر مقدس، هر چه از آنان آب طلب کردند، گفتند: به شما آب نمی‌دهیم، چرا که حسین ؏ و اصحاب او را تشنه شهید کرده‌اید. ⑯ سیبور پیرمردی از هواداران عثمان، مردان «سیبور» را گرد آورده و گفت: زینهار! فتنه مکنید، راه دهید تا مانند دیگر شهرها از اینجا بگذرند! ❥✦ جوانان امتناع کردند، پل ارتباطی آن منطقه را خراب کردند و سلاح بر گرفته آماه جنگ شدند. از طرفین تنی چند کشته شدند. ام کلثوم علیها السلام دعا نمود که خداوند ارزاق آن‌ها را ارزان و آبشان را گوارا سازد و شر ستمگران را از آنان باز دارد. از امام سجاد ؏ نقل شده که اشعاری را در «سیبور» خوانده است که از آن جمله این بیت است: آل پیامبر بر شتران بی جهاز سوار شوند، و آل مروان سوار بر مرکب‌های نجیب شوند ؟¹ ⑰ حماة از «سیبور» رهسپار «حماة» شدند، در آنجا نیز دروازه‌ها را بر روی آنان بستند و از ورودشان به آنجا جلوگیری کردند.² 📚 منابع: ۱. الدمعة الساکبة ۵/۶۷ ۲. قمقام زخار ۵۴۷ ••●✦✧✦✧✦●•• و امان از سر برافراشته‌ی علی اصغر و امان از دل رُبـابـــــ... 😭😭😭😭😭 باز چشمش بہ ڪہ افتاد... ڪہ غَش ڪرد رباب؟ باز هم آمده ایـن حرمله‌ى وامـانـده ━━━ ━━━ ━━━ ━━━ ━━━ ‌✌️لشڪر صاحب الزمان ﴿عج﴾ ↡↡ @Lashkar_sahebazzaman
✨❖ روایت بیستم در مسیـر شــام ⑱ حمص ❥✦ والی حمص را از ورود خود آگاه ساختند و از او خواستند تا به «حمص» وارد شوند، ولی در آنجا نیز با مقاومت مردم روبرو شدند، و با پرتاب سنگ از آنان پذیرایی کردند تا تنی چند از مأموران را کشتند. آنان مسیر خود را تغییر دادند تا از دروازه شرقی شهر در آیند! آن دروازه را نیز بستند و گفتند: «لا کفر بعد ایمان و لا ضلال بعد هدی» هرگز اجازه نخواهیم داد که سر مبارک امام ؏ را وارد این شهر کنید، و حاملان آن سر مقدس ار از آنجا دور کردند ⑲ بعلبک ✧↫ چون حاملان سر مقدس امام ؏ به «بلعبک» رسیدند، والی آنجا را از ورود خود باخبر ساختند، و او اهالی آنجا را به پیشواز فرستاد در حالی که پرچم‌هایی را با خود حمل می‌کردند و فرزندان خود را به تماشای اسیران آورده بودند!¹ 💠 و در بحار آمده است که: ام کلثوم ؏ گفت: «خداوند عمران و آبادانی آنها را نابود و آب آنها را شیرین نگرداند و دست ستمگران را از سر آنها کوتاه نکند». ✨ چون علی بن الحسین ؏ این کلمات را شنید، گریست و فرمود: «این، همان زمان است که شگفتی‌هایش از نظر بزرگان پایان‌پذیر نیست و مصائب آن نامشخص است؛ ای کاش می‌دانستم که مشغله‌های زمان تا به کجا ما را به دنبال خود می‌کشاند و می‌بینی که ما او را به خود نمی‌کشانیم؛ ما را بر شتران عریان و بی جهاز در هر شهر و دیاری می‌گردانند و کسانی از دنبال، دارندگان مهار شتران را حمایت می‌کنند؛ گویا ما در میان آنان چون اسیران رومیان و گویا آنچه را پیامبر بیان فرموده است، نادرست بود!، وای بر شما، نسبت به رسول خدا کفران پیشه کردید و شمایان به گم کرده راهی می‌مانید که راهها را نمی‌شناسد»² 📚منابع: ۱. قمقام زخار ۵۵۰ ۲. بحار الانوار ۴۵/۱۲۶ ••●✦✧✦✧✦●•• 😭 آهـ... اے قافله سالار زینب از روی نیزه سـایه‌ات افتاده بر سرم ممنونم ای حسین که در فکر خواهری 😭😭😭😭😭 ━━━ ━━━ ━━━ ━━━ ━━━ ‌✌️لشڪر صاحب الزمان ﴿عج﴾ ↡↡ @Lashkar_sahebazzaman
✨❖ روایت بیست و یکم ۱ صفر سال ٦۱ هـ.ق رسیدن کاروان اسرا به شام و امـــــان از شــــــام 😭😭😭😭😭 🔻 به هرحال اهل بیت رسول اکرم (ص) را همراه سرهای نورانی و پاک به طرف «دمشق» آوردند، چون نزدیک دروازه دمشق رسیدند. ✨ ام کلثوم ؏، شمر لعنة الله علیه را صدا زد و فرمود: ما را از دروازه‌ای وارد دمشق کنید که مردم کمتر اجتماع کرده باشند و سرها را از میان محمل‌ها دور کنید تا نظر مردم به آنان جلب شده به نوامیس رسول خدا (ص) نگاه نکنند. 🔥 شمر ملعون کاملا" بر خلاف خواست ام کلثوم ؏ عمل کرد و کاروان اهل بیت ؏ را در روز اول ماه صفر¹ از دروازه ساعات که برای ورود کاروان تزیین شده بود و مردم زیادی در آنجا اجتماع کرده بودند - وارد شهر دمشق کرد، و اهل بیت عصمت ؏ و سرهای مقدس را در این دروازه نگاه داشت تا در معرض تماشای مردم قرار گیرند، سپس آنان را در نزدیکی درب مسجد جامع دمشق، در جایگاهی که اسیران را نگاه می‌دارند، نگاه داشت.² 😭 در بعضی از نقل‌ها آمده است که: اهل بیت ؏ را سه روز در این دروازه نگاه داشتند. 📚 منابع: ۱. مقتل الحسین مقرم ۳۴۸ ۲. الملهوف ۷۳ ••●✦✧✦✧✦●•• زینب کبری (س) آن عفیفه‌ای که قبل این چشم نا محرم به او نیفتاده بود... حالا ...پیش چشم نا محرمانِ ناجوانمرد است 😭😭😭😭 دم دروازه‌ی ساعات... غـم با جـــــــان او حل شد مـعـطـل شد... 😭😭😭 مـعـطـل شد... 😭😭😭 مـعـطـل شد... 😭😭😭 😭😭😭😭😭 ━━━ ━━━ ━━━ ━━━ ━━━ ‌✌️لشڪر صاحب الزمان ﴿عج﴾ ↡↡ @Lashkar_sahebazzaman
زائر اربعین، برسه کربلا، مهم‌ترین دعاش فرج مولاشه ↯↻↯↻↯ ❖✨ امام صادق علیه السلام فرمودند: 『شخصى كه به زيارت قبر حضرت حسين بن على عليهمالسّلام مى‌رود... زمانى كه از اهلش جدا شد با اولين گامى كه برمى‌دارد ⇚ تمام گناهانش آمرزيده مى‌شود سپس با هر قدمى كه برمى‌دارد ⇚ پيوسته تقديس و تنزيه شده تا به قبر برسد و هنگامى كه به آنجا رسيد ⇚ حق تعالى او را خوانده و با وى مناجات نموده و مى فرمايد: بنده من! از من بخواه تا به تو اعطاء نمايم، من را بخوان اجابتت نمايم، از من طلب كن به تو بدهم، حاجتت را از من بخواه تا برايت روا سازم... راوى مى گويد، امام عليه السّلام فرمودند: ⇚ و بر خداوند متعال حق و ثابت است آنچه را كه بذل نموده اعطاء فرمايد』 📚 کامل الزیارات، باب ۴۹، ح ۲ ••●▪️◾️◼️◼️◾️▪️●•• @Lashkar_sahebazzaman
✨❖ روایت بیست و دوم امـــــان از شــــــام ✨ در روایتی امام سجاد ؏ به نعمان بن منذر مدائنی فرمود: در شام هفت مصیبت بر ما وارد آوردند که از آغاز اسیری تا آخر، چنین مصیبتی بر ما وارد نشده بود: ↯🔥↯🔥↯ ➊ ستمگران در شام اطراف ما را با شمشیرهای برهنه و استوار کردن نیزه ها احاطه کردند و بر ما حمله می‌کردند و کعب نیزه به ما می‌زدند و در میان جمعیت بسیار نگه داشتند و ساز و طبل می‌زدند. ➋ سرهای شهدا را در میان هودج‌های زن‌های ما قرار دادند، سر پدرم ؏ و سر عمویم عباس ؏ را در برابر چشم عمّه هایم زینب و ام کلثوم ؏ نگه داشتند، و سر برادرم علی اکبر ؏ و پسر عمویم قاسم ؏ را در برابر چشم سکینه ؏ و فاطمه ؏ (خواهرانم) می‌آوردند و با سرها بازی می‌کردند، و گاهی سرها به زمین می‌افتاد و زیر سم ستوران قرار می‌گرفت. ➌ زن‌های شامی از بالای بام‌ها، آب و آتش بر سر ما می‌ریختند، آتش به عمامه‌ام افتاد، چون دست‌هایم را به گردنم بسته بودند، نتوانستم آن را خاموش کنم... ➍ از طلوع خورشید تا نزدیک غروب در کوچه و بازار با ساز و آواز، ما را در برابر تماشای مردم در کوچه و بازار گردش دادند و می‌گفتند: ای مردم بکشید این‌ها را که در اسلام هیچ گونه احترامی ندارند. ➎ ما را به یک ریسمان بستند و با این حال ما را از در خانه‌ی یهود و نصاری عبور دادند و به آن‌ها می‌گفتند: این‌ها همان افرادی هستند که پدرانشان، پدران شما را در خیبر و خندق و ... کشتند و خانه‌های آن‌ها را ویران ساختند، امروز شما انتقام آن‌ها را از این‌ها بگیرید... ➏ ما را به بازار برده فروشان برده و خواستند بجای غلام و کنیز بفروشند ولی خداوند این موضوع را برای آن‌ها مقدور نساخت. ➐ ما را در مکانی جای دادند که سقف نداشت، روزها را از گرما و شب‌ها از سرما آرامش نداشتیم... 📚 سوگنامه آل محمد، ص ۴۵۹ ••●✦✧✦✧✦●•• امـــان از داغ دل سید الساجدین 😭😭😭😭😭 با تازیـانـه‌ات بدنم را کبــــود کن امّا دگر به عمّه‌ی من حرفِ بد نزن ━━━ ━━━ ━━━ ━━━ ━━━ ‌✌️لشڪر صاحب الزمان ﴿عج﴾ ↡↡ @Lashkar_sahebazzaman
✨❖ روایت بیست و سوم ‍ در قصر یزید ملعون ◾اسیران را در حالی‌که با طناب به هم بسته بودند، وارد مجلس کردند.¹ در این هنگام فاطمه بنت الحسین ؏ گفت: ‌ای یزید شایسته است دختران رسول خدا (ص) اسیر باشند؟ در این هنگام حاضران و اهل خانه یزید گریستند.² 🔻 یزید در حضور اسیران سر امام ؏ را در ظرف طلا گذاشته و با چوب دستی به آن می‌زد.³ وقتی سکینه و فاطمه دختران امام حسین ؏ این موضوع را دیدند چنان فریاد زدند که زنان یزید و دختران معاویه صدا به شیون و زاری بلند کردند.⁴ ✨ در روایتی از امام رضا ؏ آمده یزید سر امام ؏ را در تشتی گذاشت و بر روی آن میز غذا نهاد آنگاه با یارانش سرگرم غذا و شراب خوردن شد، سپس میز بازی شطرنج را روی آن تشت گذاشته و با یارانش به بازی شطرنج مشغول شد. وی هنگامی‌که از هم‌بازیانش می‌برد، جام شراب را گرفته می‌نوشید و ته‌مانده آن را در کنار تشت که سر بریده امام ؏ در آن بود بر زمین می‌ریخت.۵ 🔥 گویا در این مجلس است که یک مرد شامی به خود اجازه می‌دهد و این جسارت بزرگ را می‌کند. دختر امام حسین ؏ به نام فاطمه را از یزید به کنیزی می‌خواهد و با پاسخ تند دختر امام و خانم زینب سلام الله علیهما روبرو می‌شود. 🏴 اسرا در مدتی که در شام بودند بنابر روایتی در یک خرابه صورت زندانی نگهداری می‌شدند.۶ 📚 منابع: ۱. لهوف، ص۲۱۳ ۲. مثیر الاحزان، ص۹۹ ۳. تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۶۴ ۴. کامل ابن اثیر، ج۲ص ۵۷۷ ۵. عیون اخبار الرضا، ج۱، ص۲۵ ۶. نفس المهموم، ص ۵۶۸ 🔥 فَالْوَیْلُ لِلْعُصاةِ الْفُسّاقِ... پس وااااى براین سرکشان گناهکار... ••●✦✧✦✧✦●•• هر چه بوده مطرب و رقاصه اینجا آمده شادمانی می‌کنند در پیش چشمان تـرم بی حیـــایی داد می‌زد با اجازه یا امیر  با خودم آن دختر شیرین زبان را می‌برم 😭😭😭😭😭 ━━━ ━━━ ━━━ ━━━ ━━━ ‌✌️🏼لشڪر صاحب الزمان ﴿عج﴾ ↡↡ @Lashkar_sahebazzaman
✨❖ روایت بیست و چهارم عـلـمــ ❥ ــدار 🏴 گویند وقتی پرچم قمر بنی‌هاشم ؏ را بعد از جنگ وارد مجلس یزید ملعون می‌کنند یزید نگاهی به آن می‌کند و می‌بیند که همه جای پرچم مملو از جای تیر است و فقط یک جاست که آغشته به خون است. ⁉️ سؤال می‌کند: «این پرچم از آنِ کیست؟ ناگفته پیداست که صاحب آن بسیار باوفا بوده که تیر به همه بدنش اصابت کرده اما پرچم را رها نکرده است!» پاسخ می‌دهند: پرچم از آنِ 『عباس ابن علی ؏』است. 📚 الخصائص العباسیه، ص ۱۳۸ ••●✦✧✦✧✦●•• آید به جهان اگر حسین دگرے هیهـاتـــــــ... بـــــرادرے چو عبــــاس آید ━━━ ━━━ ━━━ ━━━ ━━━ ‌✌️لشڪر صاحب الزمان ﴿عج﴾ ↡↡ @Lashkar_sahebazzaman
✨❖ روایت بیست و پنجم ۵ صفر سال ٦۱ هـ.ق 😭 شهادت نازدانه‌ی ارباب 🏴 رقیه (س) در خرابه کنار حضرت زینب (س) نشسته بود. جمعی از کودکان شامی را دید که در رفت‌وآمد هستند، پرسید: «عمه جان! اینان کجا می‌روند؟» حضرت زینب(س) فرمود: «عزیزم، این‌ها به خانه‌هایشان می‌روند.» 🍂 پرسید: «عمه! مگر ما خانه نداریم؟»، فرمودند: «چرا عزیزم، خانه ما در مدینه است»، تا نام مدینه را شنید، خاطرات زیبای همراهی با پدر در ذهن او آمد ... طفل به گوشه خرابه رفته زانوی غم بغل گرفت و با غم و اندوه به خواب رفت. 🌙 پاسی از شب گذشت. ظاهراً در عالم رؤیا پدر را دید. سراسیمه از خواب بیدار شد، مجدداً سراغ پدر را از عمه گرفت و بهانه‌جویی نمود، به‌گونه‌ای که با صدای ناله و گریه او تمام اهل خرابه به شیون و ناله پرداختند. ◾️ خبر را به یزید رساندند، دستور داد سر بریده پدرش را برایش ببرند. رأس مطهر سید الشهدا ؏ را میان طَبَق جای داده، وارد خرابه کردند و مقابل این دختر قرار دادند. 🍂 سرپوش طبق را کنار زد، سر مطهر سید الشهدا ؏ را دید، سر را برداشت و در آغوش کشید. بر پیشانی و لبهای پدر بوسه زد و آه و ناله‌اش بلندتر شد، گفت: «پدر جان، چه‌کسی صورت شما را به خونت رنگین کرد؟ پدر جان، چه‌کسی رگهای گردنت را بریده؟ پدر جان، «مَن ذَالَّذی أَیتَمَنی علی صِغَرِ سِنِّیِ» چه‌کسی مرا در کودکی یتیم کرد؟ پدر جان، یتیم به چه‌کسی پناه ببرد تا بزرگ بشود؟ پدر جان، کاش خاک را بالش زیر سرم قرار می‌دادم، ولی محاسنت را خضاب‌شده به خونت نمی‌دیدم». 😭 دختر خردسال حسین ؏ آن‌قدر شیرین‌زبانی کرد و با سر پدر ناله نمود تا خاموش شد. همه خیال کردند به خواب رفته. وقتی به‌سراغ او آمدند، از دنیا رفته بود. شبانه غساله آوردند، او را غسل دادند و در همان خرابه مدفون نمودند. 📚 نفس المهموم، ص ۴۵۶ ••●✦✧✦✧✦●•• کودک برای همیـشـه به خوابـــ رفت وقتی که دید قصه‌ی بابا به سر رسید 😭😭😭😭😭 ━━━ ━━━ ━━━ ━━━ ━━━ ‌✌️لشڪر صاحب الزمان ﴿عج﴾ ↡↡ @Lashkar_sahebazzaman
✨❖ روایت بیست و ششم ۵ صفر سال ٦۱ هـ.ق 😭 شهادت نازدانه ارباب هنگامی که زن غساله بدن حضرت رقیه (س) را غسل می‌داد، ناگاه دست از غسل کشید و گفت: «سرپرست این اسیران کیست؟» حضرت زینب سلام الله علیها فرمود: «چه می‌خواهی؟» غساله گفت: «این دختر به چه بیماری مبتلا بوده که بدنش کبود است؟» حضرت زینب (س) در پاسخ فرمود: «ای زن! او بیمار نبوده است؛ این کبودی‌ها آثار تازیانه‌ها و ضربه‌های دشمنان است.» 📚 دویست داستان از فضایل، مصایب و کرامات حضرت زینب (ع)، ص ۱۴۷ ••●✦✧✦✧✦●•• آهـ یا رقیه 😭😭 زیر چشمم را ببین خیلی ورم کرده پدر بی هوا سیلی محکم مثل مادر خورده‌ام 😭😭😭😭😭 ━━━ ━━━ ━━━ ━━━ ━━━ ‌✌️لشڪر صاحب الزمان ﴿عج﴾ ↡↡ @Lashkar_sahebazzaman
✨❖ روایت بیست و هفتم 💪 خطبه‌ی حیدری حضرت زینب 🔻 پس از آنکه یزید چوب به لب و دندان حسین ؏ زد و اشعار کفرآمیزی خواند، زینب (س) به پا خواست و این خطبه را ایراد فرمود: ✨ به نام خداوند بخشنده و مهربان. خداوند جهانیان را حمد و سپاس می‌گویم و بر پیامبر اسلام و خاندان او درود می فرستم. خداوند متعال حقیقت را نیکو بازگو فرمود، آنجا که در قرآن بیان داشت: « کار کسانی که زشتکاری و گناه انجام داده‌‌اند، به جایی رسید که آیات خدا را دروغ شمردند و آنها را به مسخره گرفتند.» 💠 آری؛ کلام خدا راست و عین حقیقت است. ⁉️ یزید! از این که زمین و آسمان را بر ما تنگ گرفته‌ای و ما را همانند اسیران کافر به این شهر و آن شهر کشانده‌ای، گمان کردی که ما نزد خدا خوار و پست شدیم و تو در پیشگاه او منزلت یافتی؟ با این تصور خام و باطل، باد به غبغب انداخته‌ای و با نگاه غرورآمیز و نخوت بار به اطراف خود می‌نگری، در حالیکه شادمانی از اینکه دنیایت آباد شده و بر وفق مرادت است و مقام و منصبی را که حق ما خاندان رسول اکرم (ص) است، در دست گرفته‌ای؟!!! 👈 اگر چنین خیال باطلی در تو پیدا شده، لحظه‌ای بیندیش! مگر تو فراموش کرده‌ای کلام خدا را که می‌فرماید:«آنان گمان نکنند که مهلت یافتن خیر و سعادتشان است. نه تنها به نفع‌شان نیست، بلکه برای آن است که بر گناهان خود بیافزایند و برای آنان عذاب ذلت آمیز ابدی در پیش است» 📚 منابع: لهوف، ص ۲۱۵ ••●✦✧✦✧✦●•• جا دارد اگر فلکــــ کنون گریه کند با زخم دل و ســوز درون گریه کند تو زینبی و مهدی زهرا شب و روز از بهر اسارتــــ تو خـون گریه کند 😭😭😭 ━━━ ━━━ ━━━ ━━━ ━━━ ‌✌️لشڪر صاحب الزمان ﴿عج﴾ ↡↡ @Lashkar_sahebazzaman
✨❖ روایت بیست و هشتم ادامه خطبه حیدری حضرت زینب (س) اشاره به منزلت خاندان پیامبر 🔻 ای فرزندان بردگان آزاد شده! آیا عدالت این است که زنان و کنیزان خود را در پشت پرده جای دهی، ولی دختران پیامبر خدا را در میان نامحرمان به اسارت بگیری؟ زنان و کنیزان خود را پوشیده نگاه داری، ولی خاندان رسالت را با دشمنان‌شان در شهرها و آبادی‌ها بگردانی تا بادیه نشینان، خویشان و غریبه‌ها و اراذل و اشراف آنان را ببینند؛ در حالی که کسی از مردان آنان همراهشان نیست و سرپرست و حمایت کننده‌ای ندارند؟! 😭😭😭 ⁉️ چگونه امید خیر می‌توان داشت از فرزند کسی که می‌خواست با دهان خود جگر پاکان را ببلعد و گوشت و خون او از شهیدان اسلام روییده است؟! ⁉️ چگونه می‌توان انتظار کوتاه آمدن از کسی داشت که همواره با بغض و دشمنی و کینه و عداوت به خاندان ما نگریسته است؟! 🔥 یزید! این جنایات بزرگ را انجام داده‌ای، آنگاه نشسته‌ای و بی آنکه خود را گناهکار بدانی یا جنایات خود را بزرگ بشماری، با خود ندا سر می‌دهی که ای کاش پدران من حضور داشتند و از سر شادمانی و سرور فریاد بر می‌آوردند و می‌گفتند: « ای یزید! دست مریزاد»؟ این جمله جسارت آمیز را می‌گویی، در حالی که با چوب‌دستی بر دندان‌های مبارک سید جوانان بهشتی می‌کوبی؛ زهی بی‌شرمی و بی‌حیایی! چگونه چنین یاوه‌سرایی نکنی؟ 👈 تو بودی که زخم‌های گذشته را شکافتی و دست خود را به خون پیامبر آغشته ساختی و ستارگان روی زمین از آل عبدالمطلب نسل جدید را خاموش نمودی و اکنون پدران خود (نسل شرک و بت پرستی) را ندا می‌دهی و گمان داری که با آنان سخن می‌گویی. 🔥 به زودی خودت به جمع آنان ملحق می‌گردی و در آن جایگاه، عذابی ابدی در انتظار توست که آرزو می‌کنی ای کاش دستم‌ شکسته و زبانم لال می‌شد و هرگز چنین کارهای ناشایستی را انجام نمی‌دادم. 📚 لهوف، ص ۲۱۶ ••●✦✧✦✧✦●•• بر حنجر خون، نواے عشقی زینبــــ دلداه و جـان فـداے عشقی زینبــــ در بهت سکوت کوفه، در ظلمت شام پیغــامبـر خـــداے عشقی زینبــــ ━━━ ━━━ ━━━ ━━━ ━━━ ‌✌️لشڪر صاحب الزمان ﴿عج﴾ ↡↡ @Lashkar_sahebazzaman
✨❖ روایت بیست و نهم ادامه خطبه حیدری حضرت زینب (س) اشاره به عاقبت یزید در محشر، و مقام بلند شهیدان نزد خداوند ✨ پروردگارا! حق ما را از دشمنان ما بگیر و از آنان که بر ما ظلم کردند، انتقام بکش و آتش غضب را بر کسانی که خون ما و حامیان ما را ریختند، فرو فرست. 👈 یزید! بدان که با این جنایت هولناک، پوست خود را شکافتی و با این عمل وحشیانه‌ات، گوشت خود را پاره کردی. به زودی در عرصه محشر به محضر رسول الله (ص) کشانده خواهی شد در حالی که بار سنگینی از مسئولیت ریختن خون فرزندان او و هتک حرمت خاندان و پاره‌های تنش را بر دوش داری. آن روز همان روزی است که خداوند همه پراکنده‌ها را یک‌جا جمع می‌نماید و حق هر حق‌داری را به صاحبش باز می‌گرداند. « گمان مبر آنان که در راه خدا کشته شده‌اند، مردگانند؛ بلکه زنده‌اند و نزد پروردگار خود، روزی می‌خورند.» 🔥 ای یزید! برای تو همان بس که خدا در کارت داوری کند و پیامبر دشمنت باشد و جبرئیل نیز از او حمایت کند. به زودی آنان که تو را حمایت کردند و بر این جایگاه نشاندند و بر گرده مسلمانان سوار نمودند، درخواهند یافت چه ستمگری را انتخاب نمودند. به زودی درخواهید یافت که کدامیک از شما بدبخت‌تر و پست‌تر از همگان هستید. 🔻 ای فرزند معاویه! اگرچه سختی‌ها و پیشامدها و فشار روزگار، مرا در شرایطی قرار داد که مجبور شدم با تو حرف بزنم، اما تو را کوچکتر از آن مقام ظاهری‌ات می بینم و بسیار توبیخ و سرزنش می‌کنم. چگونه سرزنش نکنم در حالی که چشم‌ها در فراق دوستان، گریان و دل‌ها در فراق عزیزان، سوزان است. 📚 لهوف، ص ۲۱۸ ••●✦✧✦✧✦●•• دستـم بگیــر تا که بیفتم به پــای تو بانو... تمـــام ایل و تبارم فــدای تو ... ━━━ ━━━ ━━━ ━━━ ━━━ ‌✌️لشڪر صاحب الزمان ﴿عج﴾ ↡↡ @Lashkar_sahebazzaman
✨❖ روایت سی‌ام پایان خطبه حیدری حضرت زینب (س) 🔻 آه! چه شگفت انگیز است که مردان بزرگ حزب خدا به دست شیطان کشته شوند! دستان جنایتکار شما، به خون ما خاندان پیامبر آغشته شده است و دهان‌تان از گوشت ما پر و مالامال است. آری! راستی جای شرم نیست که آن بد‌نهای پاک و پاکیزه روی زمین بمانند و گرگ‌های بیابان به سراغ آنها بروند و تو مغرور و سرمست، بر اریکه‌ی قدرت تکیه زنی و به خود ببالی؟ 🔥 ای پسر ابوسفیان! اگرچه تو امروز کشتار و اسارت ما را غنیمت شمرده‌ای و به آن می‌بالی، طولی نمی‌کشد که مجبور می‌گردی غرامت و تاوان آن را پس دهی. البته در روزی که هیچ نوع اندوخته نیک و مفیدی همراه نداشته باشی و مجبور باشی به تنهایی سزای اعمال خود را بچشی. « و خداوند هرگز به بندگان خود ستم نمی‌ورزد.» ما از بیدادگری‌های تو، به پیشگاه او شکایت می‌بریم؛ و او تنها پناهگاه و امید ماست. 👈 یزید! هر آنچه می‌خواهی مکر و فریب و سعی خود را به کار گیر، ولی بدان که هر چه تلاش و مکر به کارگیری، باز هرگز توان آن را نداری که ذکر خیر ما را از یادها بیرون ببری. هرگز قدرت نداری که وحی ما را نابود و ذکر ما را خاموش سازی و به آرزوی پلید و دیرینه خود نایل شوی. سعی و تلاش تو هرگز نخواهد توانست ننگ و عار اعمالت را از دامنت پاک سازد. هرگز! هرگز! آگاه باش که عقل تو بسیار ناتوان، و دوران زندگی و عیشت به سرعت از بین‌رفتنی و جمع تو رو به زوال و پریشانی است. روزی فرا می رسد که منادی حق فریاد بر می‌آورد: «لعنت خدا بر ستمکاران و بیدادگران باد!» 💠 اکنون من نیز حمد خدا را می‌گویم که سر آغاز زندگی دودمان ما را با سعادت و آمرزش قرین ساخت و پایان زندگی ما را با شهادت سرشار از رحمت به پایان برد. ✨ از خداوند متعال می‌خواهم ثواب و فضل خویش را بر شهیدان تکمیل فرماید و اجر و مزد آنان را افزون سازد و امانت‌داری و جانشینی ما را از آنان به ترتیب خوب و نیکو قرار دهد؛ زیرا خداوند بخشنده و مهربان است. او تنها پناهگاه و امید ما و نیکوکارترین و بهترین وکیل و مدافع حق ماست.» 📚 لهوف، ص ۲۲۰ ••●✦✧✦✧✦●•• گفتم: كه كاخ مستی‌تان پــايدار نيست مردم... لباس خاكی ما خنده‌دار نيست مردان ما به نيزه و در كوچه‌های شهر گرداندن زنــان حــرم افتخـــار نيست ای بزدلان! ز بـــام به ما سنگ می‌زنيد در دستهای بسته‌ی ما ذوالفقــار نيست در سختی و بلا به خـــدا تكيه می‌كنيم سر می‌دهيم در ره او،اين شعار نيست خونش به جوش آمده عبــاس؛ بس كنيد پای ســر بريده كه جای قمـــار نيست 😭😭😭😭😭 ━━━ ━━━ ━━━ ━━━ ━━━ ‌✌️لشڪر صاحب الزمان ﴿عج﴾ ↡↡ @Lashkar_sahebazzaman