eitaa logo
لشکرصاحب‌الزمان‌عج
199 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
90 ویدیو
4 فایل
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج #بحق_مولاتی_زینب(س) میدان عمل خالےاست ... او در پِےِ سرباز است ... چون ما همـــــہ سرباریم ... سردار نمےآید #العجل_یاران_مهدی #الــــعـــــجـــــل #کپی_مطالب_آزاد
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸 امام کاظم علیه السلام فرمودند: 『خوشا بر احوال شيعيان ما كه ➊ در غيبت قائم ما به رشته‌ی ما متمسّك هستند ➋ و بر دوستى ما ➌ و بيزارى از دشمنان ما ثابت قدم هستند... ⇚😍 آنها از ما و ما از آنهائيم، ⇚😍 آنها ما را به امامت و ما نيز آنان را به عنوان شيعيان پذيرفته‌ايم ⇚😍 پس خوشا بر احوال آنها ⇚😍 و خوشا بر احوال آنها... ⇚😍 به خـدا سوگند آنان در روز قيامت هم درجه‌ی مــا هستند』 📚 کمال الدین، ج ۲، ص ۳۸۸ 😍 به به... جوووونم به این حدیث فکرشو بکن مقام منتظران واقعی مولا، چه مقام باارزش و بالایی هست، که امام معصوم دوبار می‌فرمان: خوش به حالشون، خوش به حالشون 😍 خدایا به حق خود مولامون، ما رو از منتظران واقعی مولا قرار بده... ••●❥🍃🌸✦🌸🍃❥●•• @Lashkar_sahebazzaman
❖✨﷽✨❖ ❃اربعیـ(حــ(پاےپیاده)ــرم)ـن❃ ••●❥🌸✦🌸❥●•• این قدم ها، خستگی ها در مسیر گر شود نذر فرج... بسیــــار زیبــــا می‌شود (ع) ••●❥🍃🌸✦🌸🍃❥●•• @Lashkar_sahebazzaman
✨❖ روایت سی و یکم خطبه امام سجاد ؏ ✨ حضرت على بن الحسين ؏ از يزيد خواست كه در روز جمعه به او اجازه دهد در مسجد خطبه بخواند، يزيد رخصت داد؛ چون روز جمعه فرا رسيد يزيد يكى از خطباى مزدور خود را به منبر فرستاد و دستور داد هر چه تواند به على و حسين ؏ اهانت نمايد و در ستايش شيخين و يزيد سخن براند، و آن خطيب چنين كرد. 💠 امام سجاد ؏ از يزيد خواست تا به وعده خود وفا نموده و به او رخصت دهد تا خطبه بخواند، يزيد از وعدهاى كه به امام ؏ داده بود پشيمان شد و قبول نكرد. 🔻 معاويه پسر يزيد به پدرش گفت: خطبه اين مرد چه تأثيرى دارد؟ بگذار تا هر چه مىخواهد، بگويد. 🔥 يزيد گفت: شما قابليتهاى اين خاندان را نمىدانيد، آنان علم و فصاحت را از هم به ارث مىبرند، از آن مىترسم كه خطبه او در شهر فتنه بر انگيزد و وبال آن گريبانگير ما گردد. به همين جهت يزيد از قبول اين پيشنهاد سرباز زد و مردم از يزيد مصرانه خواستند تا امام سجاد ؏ نيز به منبر رود. 🔥 يزيد گفت: اگر او به منبر رود، فرود نخواهد آمد مگر اينكه من و خاندان ابوسفيان را رسوا كرده باشد! ⁉️ به يزيد گفته شد: اين نوجوان چه تواند كرد؟! 🔥 يزيد گفت: او از خاندانى است كه در كودكى كامشان را با علم برداشتهاند. بالاخره در اثر پافشارى شاميان، يزيد موافقت كرد كه امام ؏ به منبر رود. آنگاه حضرت سجاد ؏ به منبر رفته و پس از حمد و ثناى الهى خطبهاى ايراد كرد كه همه مردم گريستند و بيقرار شدند.¹ فرمود: 🔰 مردم شام! خداوند ما را به علم و حلم و سماحت و فصاحت و شجاعت برتری داد و دلهای مؤمنين را از محبت ما پر ساخت و ما را به پيغمبر مختار و علی بن ابی طالب ؏ و جعفر طيار و حمزه و دو فرزندان پيغمبر حسن و حسين ؏ فضيلت داد. هر كس مرا می‌شناسد بشناسد و آنكه مرا نمی‌شناسد اكنون من او را به حسب و نسب خويش آگاه سازم. 💠 ای مردم! من فرزند مكّه و منا هستم، من فرزند زمزم و صفا هستم، من فرزند آن كسی هستم كه خداوند به او وحی فرستاد من فرزند محمد مصطفی هستم، من فرزند علی مرتضی و وارث پيامبران هستم، من فرزند كسی هستم كه ملحدين را ريشه كن ساخت، من فرزند دختر پيامبر، و من زاده بهترين زنان هستم، من زاده خديجه كبرا می‌باشم. 🏴 آنوقت بعد از معرفی امام مردم را به واقعه كربلا توجه می‌دهد: من فرزند آن كسی هستم كه او را به ستم كشتند من فرزند كسی هستم كه سر او را از قفا بريدند، من فرزند كسی هستم كه او را تشنه كشتند، من زاده كسی هستم كه پس از كشتن بدن او را بر زمين افكندند و او را دفن نكردند، من فرزند آن كسی هستم كه لباس او را به غارت بردند، من زاده آن شهيدی هستم كه فرشتگان آسمان بر او گريه كردند، من زاده كسی هستم كه سر او را بر بالای نيزه نمودند، من فرزند كسی هستم كه زنان و كودكان او را از عراق تا شام به اسارت آوردند.² 📚 منابع: ۱. نفس المهموم، ۴۵۰ ۲. ناسخ التواريخ: ۱۶۵/۳ ••●✦✧✦✧✦●•• قسمت این بود بال و پر نزنی مــرد بیمــار خیمه ها باشـی حکمت این بود روی نی نروی راوی رنـــج نـیـنــوا باشـی 😭💔 ━━━ ━━━ ━━━ ━━━ ━━━ ‌✌️لشڪر صاحب الزمان ﴿عج﴾ ↡↡ @Lashkar_sahebazzaman
✨❖ روایت سی و دوم اذان 🔰 وقتی امام سجاد ؏ با سخنانش مردم را متزلزل كرد و جنايات يزيد را بر مردم آشكار نمود. يزيد ناچار می‌گردد برای آنكه سخنان شورانگيز آن حضرت را كه تا اعماق دلهای مردم به آتش كشيده قطع كند. به مؤذن گفت اذان بگو! 💠 امام سجاد ؏ هم دنباله اذان را گرفت و به تناسب فصول آن بر بالای همان منبر به عظمت و وحدانيت خداوند گواهی داد تا وقتی كه مؤذن به فصل «اشهد أنّ محمداً رسول اللّه (ص)» رسيد و به مقام رسالت شهادت داد. در اينجا حضرت بر يزيد بانگ زد و با فريادی كه همگان بشنوند فرمود: ای فرزند معاويه! اين محمد كه او را به عظمت ياد می‌كنند جد تو است يا جد من؟ اگر بگویی جد من است سخن دروغ گفته‌ای و اگر بگویی جد تو است پس چرا فرزندان او را كشتی و خاندان او را اسير كردی؟¹ 🔥 يزيد كه می‌خواست اجتماع مردم را از شنيدن سخنان امام ؏ منصرف كند با شنيدن اين جمله هيجان آنها شديدتر و سوز و التهاب آنها افزون گرديد. 👈 ابن جوزی می‌گويد: به خدا قسم در بين مردم كسی نبود مگر آنكه برای كشتن حسين به يزيد ناسزا می‌گفت و او را توبيخ كرده و از او فاصله گرفت.² 😭 هنگامی كه زنان اسير داخل منزل گرديدند زنهای آل ابی‌سفيان همگی با اشكهای ريزان و ضجه و ناله از آنها استقبال كردند دستهای آنها را بوسيدند و سه روز با آنان در آنجا سوگواری كردند.³ 📚 منابع: ۱.ناسخ التواریخ: ۱۶۵/۳ ۲. تذكره ابن جوزی، ص ۱۴۹ ۳. نفس المهموم، ص ۲۹۳ ••●✦✧✦✧✦●•• مزد رسالتت، که مودت به آل توست در کربلا و شام بلا، رنگـ خون گرفت 😭💔 ━━━ ━━━ ━━━ ━━━ ━━━ ‌✌️لشڪر صاحب الزمان ﴿عج﴾ ↡↡ @Lashkar_sahebazzaman
✨❖ روایت سی و سوم توبه پیرمرد: 🔥 طغيان و قلدرى يزيد به گونه‌اى بود كه كوچكترين تمجيد از امام حسين ؏ موجب قتل مى‌شد، از اين سه نفر در اين راه به شهادت رسيدند كه عبارتند از: ۱- پيرمرد تائب، ۲- مرد شامى، ۳- سفیر روم ➊ توبه پیرمرد: 🔻 هنگام ورود خاندان نبوّت به شام، پيرمردى از مردم شام، به آنها نزديك شد و گفت: «سپاس خدا را كه شما را كشت و نابود ساخت، و شهرها را از مردان شما آسوده كرد، و امير مؤمنان يزيد را بر شما مسلّط نمود.» ❥✦ امام سجّاد ؏: اى پيرمرد! آيا قرآن خوانده‌اى؟ 💠 پيرمرد: آرى. ❥✦ امام سجّاد ؏: آيا معنى اين آيه را فهميده‌اى كه خداوند مى‌فرمايد: 【قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى، بگو اى پيامبر، من براى رسالت مزدى جز دوستى با خويشانم را از شما نمى‌خواهم】¹ پيرمرد: آرى خوانده‌ام. ✨ امام سجّاد ؏:『منظور از خويشان پيامبر (ص) در اين آيه ما هستيم』 ❥✦ اى پيرمرد! آيا اين آيه را خوانده‌اى؟ 【وَ آتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّهُ، حقّ خويشان را ادا كن】² 💠 پيرمرد: آرى خوانده‌ام. ✨ امام سجّاد ؏:『خويشان در اين آيه ما هستيم』 ❥✦ اى پيرمرد آيا اين آيه را خوانده‌اى؟ 【وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْ ءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبى، بدانيد از هر آنچه سود برديد يك پنجم آن مخصوص خدا و رسول و خويشان است】³ 💠 پيرمرد: آرى خوانده‌ام. ✨ امام سجّاد ؏: 『اى پيرمرد! خويشان در اين آيه ما هستيم』 ❥✦ اى پيرمرد آيا اين آيه را خوانده‌اى؟ 【إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً، همانا خداوند خواسته است كه ناپاكى را از شما خاندان بر دارد و شما را پاك و پاكيزه گرداند】⁴ 💠 پيرمرد: آرى خوانده‌ام. ✨ امام سجّاد ؏:『اين آيه در شأن ما نازل شده است』 😥 در اين هنگام پيرمرد در سكوت فرو رفت و از گفتار جسورانه خود پشيمان شد و گفت: «تو را به خدا شما همانيد كه گفتيد؟ » ✨ امام سجّاد ؏: 『آرى سوگند به خدا بدون ترديد ما همان خاندانيم، به حقّ پيامبر (ص)، ما همان خويشاوندان او هستيم』 💠 پيرمرد پس از شناخت آنها، گريه كرد و از شدّت ناراحتى، عمامه خود را از سر گرفت و بر زمين زد و دستهايش را به سوى آسمان بلند نموده و گفت: «خدايا! ما از دشمنان جنّى و انسى آل محمّد (ص) بيزاريم.» سپس به امام سجّاد ؏ عرض كرد: «آيا توبه‌ام پذيرفته است؟ » ✨ امام سجّاد ؏: آرى اگر توبه كنى، خداوند توبه‌ات را مى‌پذيرد و با ما خواهى بود 💠 پيرمرد: «من توبه كردم.» اين خبر به يزيد رسيد، يزيد فرمان داد آن پير را بكشيد، جلّادان يزيد او را به شهادت رساندند.* 📚 منابع: ۱. سوره مبارکه شورى، آیه ۲۳ ۲. سوره مبارکه اسراء، آیه ۲۶ ۳. سوره مبارکه انفال، آیه ۴۱ ۴. سوره مبارکه احزاب، آیه ۳۳ *. ترجمه لهوف، ص ۱۹۴ ••●✦✧✦✧✦●•• زیر و رو کرده است عشقت... شخصیت‌ها را حسـیـــن ━━━ ━━━ ━━━ ━━━ ━━━ ‌✌️لشڪر صاحب الزمان ﴿عج﴾ ↡↡ @Lashkar_sahebazzaman
✨❖ روایت سی و چهارم ➋ مرد شامی: 🔻 مردى از اهالى شام (كه در مجلس يزيد حاضر بود) نگاهى به دختر امام حسين ؏ كرد، و آنگاه به يزيد گفت: «اى امير مؤمنان اين كنيز را به من ببخش.» 😭 فاطمه به عمّه اش زينب ؏ گفت: «آيا يتيم شده‌ام، كنيز هم بشوم؟» ✨ زينب ؏ فرمود: «نه، به اين فاسق اعتنا نكن.» مرد شامى گفت: اين كنيزك كيست؟ 🔥 يزيد گفت: اين فاطمه دختر حسين است، و آن عمّه‌اش زينب دختر على است. 💠 مرد شامى گفت: منظور حسين ؏ فرزند فاطمه زهرا (س) و على بن ابى طالب ؏ است. 🔥 يزيد گفت: آرى. 💠 مرد شامى گفت: «اى يزيد! خدا تو را لعنت كند، عترت پيامبر (ص) را مى‌كشى و اهل بيت او را اسير مى‌كنى؟ سوگند به خدا من جز اين گمان نمى‌كردم كه اينها اسيران روم هستند.» 🔥 يزيد خشمگين شد و به آن مرد شامى گفت: «سوگند به خدا تو را نيز به آنها (كه كشته شده‌اند) ملحق مى كنم.» سپس به مأموران جلّادش فرمان داد كه گردن او را بزنند، اين فرمان اجرا شد.(و آن مرد شامى به شهادت رسيد) 📚 ترجمه لهوف (غم نامه كربلا)، ۲۰۶ ••●✦✧✦✧✦●•• آهـ رقیه ... پدر نزدیکـــ بود امشب... کنیز خانه‌ای باشم 😭😭😭😭😭 ━━━ ━━━ ━━━ ━━━ ━━━ ‌✌️لشڪر صاحب الزمان ﴿عج﴾ ↡↡ @Lashkar_sahebazzaman
✨❖ روایت سی و پنجم ➌ سفیر روم: 🔻 هنگامى كه سر مقدّس امام حسين ؏ را نزد يزيد آوردند، او آن سر را در پيش روى خود مى‌نهاد و شراب مى‌خورد، روزى سفير شاه روم در مجلس يزيد شركت كرد، او از بزرگان و شخصيتهاى كشور روم بود، به يزيد گفت: «اى پادشاه عرب اين سر از آن كيست؟» يزيد: تو را به اين سر چه كار؟ 💠 سفير روم: من وقتى كه به كشورمان روم بازگشتم، شاه روم از هر چيزى كه ديده‌ام مى‌پرسد، دوست دارم ماجراى اين سر و صاحبش را بدانم و به اطّلاع برسانم، تا او نيز در شادى تو شريك شود. 🔥 يزيد: مادرش فاطمه دختر رسول خدا است. 💠 سفير روم كه مسيحى بود، به يزيد رو كرد و گفت: نفرين بر تو و دين تو، من دينى بهتر از دين تو دارم، پدر من از نواده‌هاى حضرت داود ؏ است و بين من و حضرت داود ؏ پدران بسيار واسطه هستند، در عين حال مسيحيان مرا احترام و تجليل مى‌كنند، و خاك پاهايم را به عنوان تبرّك جويى از من كه از نواده‌هاى داود ؏ هستم برمى‌دارند، ولى شما پسر دختر پيامبرتان را كه بين آنها تنها يك واسطه، آن هم مادرشان است مى‌كشيد، اين دين شما چه دينى است؟ سپس گفت: آيا داستان كليساى حافر را شنيده‌اى؟ 🔥 يزيد: نه، بگو تا بشنوم. 💠 سفير روم: «بين عمّان و چين، دريايى وجود دارد كه طول مسير آن در شش ماه [با وسائل آن زمان] پيموده مى‌شود، در ميان اين دريا تنها يك شهر در وسط آن به مساحت هشتاد فرسخ در هشتاد فرسخ وجود دارد، در سراسر زمين، شهرى بزرگتر از اين شهر نيست، كافور و ياقوت از اين شهر صادر مى‌شود، درختهايش از عود و عنبر است، اين شهر در اختيار مسيحيان است، و هيچ يك از پادشاهان -جز مسيحيان- ملكى در آنجا ندارند، در اين شهر كليساهاى بسيار وجود دارد كه بزرگترين آنها «كليساى حافر» مى‌باشد 🔰 در محراب اين كليسا حقّه طلا آويزان شده، در ميان آن حقّه سُمى وجود دارد كه مى‌گويند: سُم الاغ حضرت عيسى ؏ پيامبرشان است كه بر آن سوار مى‌شده است، اطراف آن حقّه را با طلا و ابريشم آراسته‌اند، در هر سال جمعيّت بسيار از مسيحيان به زيارت آن مى‌آيند، و به گرد آن طواف مى‌كنند، آن را مى‌بوسند، و در كنار آن، نيازهاى خود را از درگاه خدا مى‌طلبند. 👆 اين برنامه هميشگى مسيحيان نسبت به ناخن الاغى است كه گــمــان مى‌كنند ناخن الاغ حضرت عيسى ؏ پيامبرشان است كه بر آن سوار مى‌شده، امّا شما پسر دختر پيامبرتان را مى‌كشيد!!! خداوند شما و دينتان را مبارك نكند.» 🔥 يزيد خشمگين شد و به مأموران جلّادش گفت: «اين نصرانى را بكشيد، تا مبادا در كشورش مرا رسوا كند.» وقتى كه سفير روم احساس خطر كرد، به يزيد گفت: «آيا مى‌خواهى مرا بكشى؟» يزيد: آرى. 💠 سفير روم: بدان كه من شب گذشته پيامبر شما را در خواب ديدم به من فرمود: «اى نصرانى تو از اهل بهشت هستى.» از سخن پيامبر اسلام (ص) تعجّب كردم، و اكنون گواهى مى‌دهم كه معبودى جز خداى يكتا و بى همتا نيست، و همانا محمّد (ص) رسول خدا است. 👈 در اين هنگام آن سفير تازه مسلمان از جاى خود جست و سر مقدّس امام حسين ؏ را برداشت و به سينه‌اش چسبانيد، آن را مى‌بوسيد و گريه مى‌كرد، تا اينكه [يزيد دستور داد او را بكشند] و به اين ترتيب به شهادت رسيد. 📚 ترجمه لهوف (غم‌نامه کربلا)، ۲۰۹ ••●✦✧✦✧✦●•• به کربلا کفـن مگـر به غیـر بوریـا نبود مگر حسین فاطمه عزیــز مصطفی نبود مگرکسی‌که کشته شدتنش‌برهنه میکنند مگر که پاره پیروهن به پیکرش روا نبود سرش به نوک نیزه‌ها تنش به خاک کربلا کفن برای او بجز شکستــه نیزه‌ها نبود تشنه‌جگر شهید شد زظلم دشمنان مگر؟ فرات مهــر مــادرش سیده النساء نبود گر از بدن بریده شد سر عزیز مصطفی دگر به نوک نیزه ها نهادنش ســزا نبود 😭😭😭😭😭 ━━━ ━━━ ━━━ ━━━ ━━━ ‌✌️لشڪر صاحب الزمان ﴿عج﴾ ↡↡ @Lashkar_sahebazzaman
✨❖ روایت سی و ششم داستان هنده همسر یزید و کنیز حضرت زینب (س) 🔰 زن یزید که سالهاى پیش در خانه عبدالله بن جعفر زیر دست حضرت زینب (س) کامل تربیت شده بود، روزگار او را به شام خراب انداخته و از جایى خبر ندارد. یک وقت بر سر زبانها افتاد که جماعتى از اسیران خارجى به شام آمده اند. این زن از یزید درخواست کرد به دیدار آنها برود یزید گفت شب برو. 🌙 چون شب فرا رسید، بوی خوش غذایی که زن شامی با خود آورده بود کودکان را وادار کرد تا دور او جمع شوند، سینی پر از غذا برای خرابه نشینان... اما هیچ کدام دست به سوی غذا نمی‌بردند.... خانم ام کلثوم (س) گفتند صدقه بر ما حرام است. زینب (س) بلند شد و به پیشواز زن آمد و فرمود: زن! مگر نمی‌دانی این گونه صدقات بر ما حرام است. برای چه این طعام را آورده‌ای؟ زن گفت: به خدا قسم این صدقه نیست. بلکه نذر است که بر من اجرای آن لازم است و برای هر اسیر و غریب طعامی به رسم هدیه می‌برم. 🔻 زن این پا وآن پا کرد و با شرم گفت: من در ایام کودکی در شهر رسول خدا (ص) بودم و به مرضی دچار شدم که طبیبان و پزشکان از معالجه من عاجز شدند. چون پدر و مادرم دوستدار اهل بیت (ص) بودند مرا برای شفا به خانه امیرالمومنین ؏ بردند و از فاطمه زهرا (س) طلب شفا کردند. ✨ در آن زمان حسین ؏ به خانه آمد. علی ؏ فرمود: ای فرزندم! دست بر سر این دختر بگذار و از خدا شفای او را بخواه! حسین ؏ چنین کرد و از برکت مولایم شفا پیدا کردم. تا کنون هیچ مریضی در من راه نیافته است... گردش روزگار مرا به این سرزمین کشانده است و از مولای خویش دور مانده ام. 💠 نذر کردم هرگاه اسیر یا غریبی را ببینم تا حدی که امکان دارد به او احسان نمایم. برای سلامتی آقایم حسین ؏، تا شاید بار دیگر به زیارت او نائل شوم و جمال ایشان را دیدار نمایم. 🏴 فرمان داد تا تختی در خرابه نصب کردند. بر تخت قرار گرفت و حال رقت بار آن اسیران او را کاملا متأثر گردانید و سؤال کرد: اى زن اسیر، شما از اهل کدام دیارید؟ حضرت زینب (س) فرمود: از اهل مدینه. آن زن گفت: عرب همه‌ی شهرها را مدینه گوید؛ شما از کدام مدینه هستید؟ فرمود: از مدینه رسول خدا (ص) آن زن از تخت فرود آمد و به روى خاک نشست. حضرت زینب (س) سبب را سؤال کرد 💠 گفت: به پاس احترام مدینه رسول خدا (ص) اى زن اسیر، تو را به خدا قسم مى‌دهم آیا هیچ در محله بنى هاشم آمد و شد داشته‌اى؟ حضرت زینب (س) فرمود: من در محله بنى هاشم بزرگ شده‌ام. آن زن گفت: اى زن اسیر، قلب مرا مضطرب کردى. تو را به خدا قسم مى‌دهم، آیا هیچ در خانه آقایم امیرالمؤمنین ؏ عبور نموده و هیچ بى‌بى من حضرت زینب (س) را زیارت کرده‌اى؟ ✨ حضرت زینب (س) دیگر نتوانست خوددارى بنماید، صداى شیون او بلند شد فرمود: حق دارى زینب را نمى‌شناسى... من زینبم ⁉️ زن گفت: اگر تو زینبی پس حسینت کو؟ حضرت زینب (س) فرمود: ای زن، از حسین پرسش مى‌کنى؟! این سر که در خانه یزید منصوب است از آن حسین ؏ است. آن زن از شنیدن این کلمات دنیا در نظرش تیره و تار گردید و آتش در دلش افتاد. مانند شخص دیوانه، نعره زنان، به بارگاه یزید دوید. فریاد زد: اى پسر معاویه ، سر پسر دختر پیغمبر (ص) را در خانه من نصب کرده‌اى با اینکه ودیعه رسول خداست... 🏴 واحسیناه، واغریباه، وامظلوماه، واقتیل اولاد الادعیاء، والله یعز على رسول الله و على امیرالمؤمنین 🔥 یزید یک باره دست و پاى خود را گم کرد، دید فرزندان و غلامان و حتى عیالات او بر او شوریدند. از آن پس چنان دنیا بر او تنگ شد و زندگى بر او ناگوار افتاد که مى‌رفت در خانه تاریک و لطمه به صورت مى‌زد .... 🔥 یزید چاره‌اى جز این ندید که خط سیر خود را نسبت به اهل بیت عوض کند، لذا به عیال خود گفت: برو آنان را از خرابه به منزلى نیکو ببر. آن زن به سرعت، با چشم گریان شیون کنان، آمد زیر بغل حضرت زینب (س) را گرفت و گفت : اى سیده من، کاش از هر دو چشم کور مى‌شدم و تو را به این حال نمى‌دیدم. اهل بیت ؏ را برداشت و به خانه برد و فریاد کشید: اى زنان مروانیه، اى بنات سفیانیه، مبادا دیگر خنده کنید! مبادا دیگر شادى بکنید! به خدا قسم اینها خارجى نیستند، این جماعت اسیران ذریه رسول خدا و فرزندان فاطمه زهرا و على مرتضى على ؏ و آل یس و طه مى‌باشند 📚 ریاحین الشریعه، ج ۳، ص ۱۹۱ ••●✦✧✦✧✦●•• 💔😭 زینب اسیر نیستــــ دو عــالــم ... اسیـــــر اوستــــ ━━━ ━━━ ━━━ ━━━ ━━━ ‌✌️لشڪر صاحب الزمان ﴿عج﴾ ↡↡ @Lashkar_sahebazzaman
✨❖ روایت سی و هشتم 🔻 يزيد به امام سجّاد ؏ عرض كرد: آن سه حاجتى كه دارى و من وعده برآوردن آن را به تو دادم بيان كن. ✨ امام سجّاد ؏ فرمودند: ➊ پيشنهاد اوّلم اين است كه صورت آقا و مولايم حسين ؏ را به من نشان بده تا توشه‌اى از آن برگيرم، و آن را زيارت نمايم و با او وداع و خداحافظى كنم. ➋ آن چه از ما غارت شده به ما بازگردان. ➌ اگر تصميم بر قتل من دارى، همراه اين بانوان شخصى امين بفرست تا آنها را به حرم جدّشان پيامبر (ص) بازگرداند. 🔥 يزيد در پاسخ گفت: امّا صورت پدرت را هرگز نخواهى ديد، امّا در مورد كشتن تو، تو را بخشيدم، و بانوان را جز تو كسى به مدينه بازنگرداند، امّا آنچه از اموال شما گرفته شده، من به جاى آنها چند برابر بهاى آنها را به تو خواهم داد. ✨ امام سجّاد ؏ فرمود: «امّا مال تو را كه نمى‌خواهم و نزد خودت انباشته باشد، بلكه آنچه كه از ما گرفته شده آنها را مى‌خواهم، زيرا در ميان آنها لباس دست بافت حضرت فاطمه ؏ دختر محمّد (ص) و روسرى و گردنبند و پيراهن او قرار دارد. 🔥 يزيد امر كرد همه آنچه را گرفته بودند به امام سجّاد ؏ بازگرداندند، به اضافه دويست دينار به امام سجّاد ؏ داد، امام ؏ آن دويست دينار را گرفت و بين نيازمندان و تهيدستان تقسيم نمود. سپس دستور داد اسيران و بستگان حسين ؏ را به وطنشان مدينه رسول (ص) بازگردانند. 🔰 و در مورد سر مقدّس امام حسين ؏ روايت شده كه به كربلا بازگردانده شد و در كنار پيكر مقدّس امام حسين ؏ دفن گرديد، شيعه اماميّه نيز بر همين اساس است 📚 ترجمه لهوف (غم‌نامه کربلا)، ص ۲۱۲ ••●✦✧✦✧✦●•• کاروان حسین ؏ به مدینه برمی‌گردد اما... بی قافله سالار... بی علمدار... حتی بی علی اصغر و رقیه... کاروان حسین ؏ حقیقتا غارت شده به وطن برمی‌گردد 😭😭😭😭😭 ━━━ ━━━ ━━━ ━━━ ━━━ ‌✌️لشڪر صاحب الزمان ﴿عج﴾ ↡↡ @Lashkar_sahebazzaman
✨❖ روایت سی و نهم 😭 حرکت كاروان از شام به مدينه 🔥 يزيد بن معاويه به امام سجاد ؏ عرض كرد: اگر مايليد در شام نزد ما بمانيد و اگر نمی‌خواهيد بسوی مدينه برگرديد! ✨ حضرت فرمودند: می‌خواهيم به مدينه برگرديم 👈 زنان و كودكان اسير اباعبدالله ؏ كه در كوفه و شام وظيفه بزرگ و حياتی خود را رسوا ساختن فرزند معاويه و حفظ نهضت کربلا از تحريف حكومت آل ابوسفيان به عالی‌ترين صورت انجام دادند اكنون به سوی مدينه بازمی‌گردند. ✌️ اين زنان و كودكان اسير در حالی برمی‌گردند كه پيروزی معنوی را كسب نموده‌اند و با افتخار به شهر و جايگاه خويش باز می‌گردند.¹ 😭😭😭 اما... این بزرگوارن که برای حرکت از کربلا با هفتاد و دو عزیز جانشان وداع کرده بودند... حالا... برای حرکت از شام باید با عزیز جان حسین ؏، رقیه خاتون وداع کنند... 😭 و فقط خدا می‌داند... بر قلب زینب (س) چه گذشت، لحظه‌ی وداع با امانت حسینش ؏ 📚 از مدینه تا مدینه، ص ۵۷ ••●✦✧✦✧✦●•• بین همــــه‌ی دل‌های عــالـــم... امــــــان از دل زینبـــــ (س) 😭😭💔 ━━━ ━━━ ━━━ ━━━ ━━━ ‌✌️لشڪر صاحب الزمان ﴿عج﴾ ↡↡ @Lashkar_sahebazzaman
✨❖ روایت چهلم ۲۰ صفر سال ٦۱ هـ.ق 🏴 اربـعـیـــن 🔰 هنگامى كه اهل بيت و بستگان امام حسين ؏ از شام به سوى مدينه رهسپار شدند، در مسير راه به سرزمين عراق رسيدند، به راهنماى كاروان گفتند: ما را از راه كربلا حركت بده، (او آنها را از راه كربلا حركت داد) وقتى كه به قتلگاه رسيدند، جابر بن عبدالله انصارى و جماعتى از بنى هاشم و مردانى از بستگان پيامبر (ص) را در آنجا ديدند كه براى زيارت مرقد امام حسين ؏ به آنجا آمده بودند. 😭 همگى در يك وقت در آنجا اجتماع نمودند، و با هم گريه و ناله و فرياد نمودند و سيلى به صورت مى‌زدند، و به گونه‌اى عزادارى مى‌كردند كه دلها را شعله ور مى‌نمود، زنانى كه در آن نواحى بودند به آنها ملحق شدند و چند روز به عزادارى ادامه دادند. 📚 ترجمه لهوف (غم‌نامه کربلا)، ص ۲۱٤ ••●✦✧✦✧✦●•• اربعین است علمدار ... خیــز ای عبـــاس ... پرچـــم را از او تحویل گیر قامتش گشته دوتا ... امروز زینب خستـــه است 😭😭😭 ━━━ ━━━ ━━━ ━━━ ━━━ ‌✌️لشڪر صاحب الزمان ﴿عج﴾ ↡↡ @Lashkar_sahebazzaman
‍ ‍ ✨❖ روایت چهل و یکم توقف کاروان در كربلا ✨ خاندان داغديده رسالت ؏ پس از ورود به كربلا براى شهيدان خود به عزادارى پرداختند، چون هنگام حركت بسوى كوفه اجازه عزادارى به آنان نداده بودند، و همانگونه كه سيد ابن طاووس در اللهوف نقل كرده است كه «ماتمهاى جگرخراش بپا داشتند»¹، و تا سه روز امر بدين منوال سپرى شد.² 🏴 وداع با كربلا 😭 اگر زنان و كودكان در كنار اين قبور مى‏ماندند، خود را در اثر شيون و زارى و گريستن و نوحه كردن هلاك مى‏نمودند، لذا على بن الحسين ؏ فرمان داد تا بار شتران را ببندند و از كربلا به طرف مدينه حركت كنند. 🍂 چون بارها را بستند و آماده حركت شدند، سكينه ؏ اهل حرم را با ناله و فرياد به جانب مزار مقدس امام جهت وداع حركت داد و جملگى در اطراف قبر مقدس گرد آمدند. سكينه قبر پدر را در آغوش گرفت و شديدا گريست و به سختى ناليد و اين ابيات را زمزمه كرد: «اى كربلا! بدنى را در تو به وديعه گذارديم، كه بدون غسل و كفن مدفون شد؛ اى كربلا ! كسى را به يادگار در تو نهاديم كه او روح احمد و وصى اوست» 📚 منابع: ۱. اللهوف، ص ۸۲ ۲. ذريعة النجاة،ص ۲۷۱ ••●✦✧✦✧✦●•• و چه وداع جانسوزیست... وداع زینب با مزار حسین ؏ 😭💔 ای پـ ـ ـاره پـ ـ ـاره تن ... به خـــدا می‌سپارمتــــ چون چــــاره نیستــــــ ... می‌روم و می‌گذارمتــــ 😭💔 ━━━ ━━━ ━━━ ━━━ ━━━ ‌✌️🏼لشڪر صاحب الزمان ﴿عج﴾ ↡↡ @Lashkar_sahebazzaman
✨❖ روایت چهل و دوم بازگشت به مدینه 🔰 كاروان به قصد مدينه، از كربلا خارج شدند، بشير بن جذلم مى گويد: هنگامى كه نزديك مدينه رسيديم، امام سجّاد ؏ بارها را گشود و خيمه‌اش را بر پا ساخت، و بانوان را پياده نمود، سپس به من فرمود: خداوند پدرت را رحمت كند، شاعر بود، آيا تو نيز به چيزى از شعر توانايى دارى؟ 💠 عرض كردم: آرى من نيز شاعر هستم. ✨ امام سجّاد ؏ فرمود: وارد مدينه شو، و خبر شهادت امام حسين ؏ را به مردم مدينه ابلاغ كن. 💠 بشير مى‌گويد: سوار بر اسبم شدم، و به سوى مدينه تاختم تا وارد مدينه شدم، وقتى كه به مسجد النّبى رسيدم، صدايم را به گريه بلند كردم و اين شعرها را خواندم: «اى اهل مدينه! ديگر در مدينه نمانيد، زيرا حسين ؏ كشته شد از اين رو اشكهايم مانند باران روان است. پيكر او در كربلا به خون آغشته شد، و سر او بر بالاى نيزه در شهرها در گردش است.» 🏴 سپس گفتم: «اين على بن الحسين ؏ است كه با عمّه‌ها و خواهرهايش نزديك شما پشت ديوارهاى مدينه مى‌باشند، و من از سوى او نزد شما آمده‌ام تا شما را به مكان او راهنمايى كنم.» 💠 وقتى كه مردم مدينه اين خبر را شنيدند، همه از زن و مرد از مدينه خارج شدند، حتّى هيچ بانويى در خانه نماند، از پشت پرده حجابها بيرون آمدند، در حالى كه سيلى بر صورت مى‌زدند، و صدا و شيونشان به واويلا بلند بود، من بعد از رسول خدا (ص) هرگز نديده بودم كه مدينه اين گونه سرتاسر پر از صداى گريه و شيون گردد، و روزى را براى مسلمانان تلخ تر از آن روز مشاهده نكرده بودم. 📚 ترجمه لهوف (غم‌نامه کربلا)، ۲۱۶ ••●✦✧✦✧✦●•• زینب (س) در آن حال و هوای غمبار بازگشت به مدینه، به خانمهای کاروان گفت: کسی از طلاجات و دارایی‌ها چیزی پیشش مانده که بیاورد؟ چیزی که از غارت حفظ شده باشه؟ 👈 آوردند همه را در دستمال کوچکی ریختند... آخرین دارایی‌هایشان را... ⁉️ خانم اینها را برای چه می‌خواهی.... فرمود: اینها را به ساربان بدهید از او تشکر کنید که ما رو تازیانه نزد... (برگرفته از بحار الانوار ج۴۷ ص۱۹۷) 😭💔 ━━━ ━━━ ━━━ ━━━ ━━━ ‌✌️لشڪر صاحب الزمان ﴿عج﴾ ↡↡ @Lashkar_sahebazzaman
✨❖ روایت چهل و سوم ام البنین 🔰 وقتی بشیر به فرمان امام سجاد ؏ وارد مدینه شد تا مردم را از ماجرای کربلا و بازگشت اسرای آل الله باخبر سازد، در راه ام البنین علیهاالسلام او را دید و فرمود: ای بشیر، از امام حسین ؏ چه خبر داری؟ ◾️ بشیر گفت: ای ام البنین! خدای تعالی تو را صبر دهد که پهلوان تو عباس علمدار ؏ شهید گردید. 💠 ام البنین ؏ فرمود: از حسین ؏ برایم بگو. ◾️ در اینجا بشیر خبر شهادت فرزندان دیگرش را به او داد... 💠 اما ام البنین علیهاالسلام باز پیاپی از امام حسین ؏ خبر می‌گرفت و فرمود: فرزندان من و آنچه در زیر آسمان است، فدای حسینم باد! 🏴 و چون بشیر خبر شهادت آن حضرت را نیز به او داد صیحه‌ای کشید و گفت: ای بشیر، رگ قلبم را پاره کردی! و صدا به ناله و شیون و آه و فغان بلند نمود. 💠 ام البنین ؏ همه روز، به قبرستان بقیع می‌رفت و مرثیه می‌خواند و گریه می‌کرد، به نحوی که مروان با آن قساوت قلب از ناله و گریه ام البنین ؏ به گریه می‌افتاد. 🍂 وقتی زنها می‌خواستند به او تسلیت بگویند و وی را ام البنین خطاب می‌کردند، وی ابیات و اشعاری را زمزمه می‌کرد که مضمون و ترجمه آن چنین است: «ای زنان مدینه، دیگر مرا ام البنین نخوانید و دیگر مرا مادر شیران شکاری ندانید. مرا فرزندانی بود که به خاطر وجود آنها به من ام البنین می‌گفتند. ولی اکنون دیگر برای من فرزندی باقی نمانده است و همه را از دست داده‌ام. آری، من چهار باز شکاری داشتم که آنها را هدف تیر قرار دادند و رگ گردن آنها را قطع نمودند و دشمنان با نیزه‌های خود بدن‌های طیبه آنها را از هم متلاشی کردند و در حالی روز را به پایان بردند که همه‌ی آنها با جسد چاک چاک و پاره پاره بر روی خاک افتاده بودند. ای کاش می‌دانستم آیا این خبر درست است که دستهای فرزندم عباس قمر بنی هاشم ؏ را از تن جدا کردند؟ آه به من خبر داده‌اند که بر سر فرزندم عمود آهنین زدند در حالی که دست در بدن نداشته است! اگر فرزندم عباس ؏ دست در بدن داشت، کدام کس را جرأت بود که به وی نزدیک شود…؟!» 📚 منابع: ترجمه نفس المهموم، ص ۴۲۱ منتهی الآمال، ص ۴۶۵ ••●✦✧✦✧✦●•• آری... ام الـــبنیــن یــعنی «عـــبــ❤️ـاس» داشته باشی و بگویی از «حـسیــ❤ــن» چـــــه خبـــر؟ ━━━ ━━━ ━━━ ━━━ ━━━ ‌✌️لشڪر صاحب الزمان ﴿عج﴾ ↡↡ @Lashkar_sahebazzaman
✨❖ روایت چهل و چهارم 😭 زینب و دوری دلدار... کاروان برگشته... و حالا... مدینه است... و زینب ؏ ... ولی ... حسین ؏ نیست... زینب و دوری دلدار... خدا رحم ڪند 😭😭😭😭😭 🔰 محبت و علاقه زينب علیهاالسلام از همان دوران كودكى ، به امام حسين ؏ به قدرى سرشار بود، كه نمى‌توان آن را وصف كرد. او همواره مى‌خواست در كنار برادرش حسين ؏ باشد و رخسار زيباى حسين ؏ را بنگرد، با او انس و الفت داشته باشد. ❤️ اين محبت عجيب و سرشار از مهر و خلوص، موجب تعجب حضرت زهرا ؏ شد، راز آن را نمى‌دانست ، تا آنكه روزى اين موضوع را با پدرش در ميان گذاشت و پرسيد: پدرجان! از محبتى كه ميان زينب و حسين ؏ است، شگفت زده شده‌ام، به طورى كه زينب ؏ لحظه‌اى بدون ديدار حسين ؏ قرار ندارد، اگر ساعتى بوى حسين ؏ را استشمام نكند جانش به لب مى‌رسد. 💔 پيامبر (ص) با شنيدن اين سخن، دگرگون شد و اشك از چشمانش سرازير گشت و آهى از سينه پرسوزش بركشيد و خطاب به دخترش زهرا ؏ فرمود: اى نور چشمم! اين دختر همراه حسين ؏ به كربلا مى‌رود، در رنجها و سختيهاى مصايب حسين ؏ شريك خواهد بود. 💞 درجه محبت زينب ؏ به امام حسين ؏ به گونه‌اى بود كه هر روز چند بار به ديدار حسين ؏ مى‌پرداخت، سپس نماز مى‌خواند. 🏴 در روز عاشورا دو نوجوانش محمد و عون را نزد حسين ؏ آورد و عرض كرد: جدم ابراهيم خليل ؏ از درگاه خدا قربانى را قبول فرمود، تو نيز اين قربانى را از من بپذير، اگر چنين نبود كه جهاد و جنگ براى زنان روا نيست، در هــر لحظــه هــزار جـــان فــداى جــانــان مى‌كردم، هــر ساعتــ هــزار شهــادت را مى‌طلبيدم... 📚 کتاب فضائل و مصائب زینب (س) نوشته عباس عزیزی ••●✦✧✦✧✦●•• و بعد از حسینش یک سال و چند ماه بیشتر زنده نماند آن هم برای انجام وظایفی که هنوز بر عهده داشت 😭😭😭😭😭 ━━━ ━━━ ━━━ ━━━ ━━━ ‌✌️لشڪر صاحب الزمان ﴿عج﴾ ↡↡ @Lashkar_sahebazzaman
✨❖ روایت چهل و پنجم ربـابــــ هر وقت می‌گویند ربابـــ یاد علی اصغرش می‌افتیم و داغ بزرگتر رباب را فراموش می‌کنیم 🔰 حضرت رباب ؏ نسبت به اباعبداللّه ؏ معرفت و محبت خاصى داشت. کلام آن بانو نشانگر این معرفت و محبت است. در مقابل، امام حسین ؏ نیز نسبت به این بانوى بزرگوار و دو فرزندش علاقه زیادى داشتند. نقل شده است که امام حسین ؏ در مورد این بانو و دختر گرانقدرش سکینه چنین فرموده است: آن خانه‌اى را که سکینه و رباب در آن باشند، دوست دارم.¹ 💠 محبت آن حضرت به خاطر شخصیت این بانوى بزرگوار بود. او عظمت مقام اباعبدالله ؏ را دریافته بود و خود را خدمتکارى در خدمت آن امام به حساب مى‌آورد. 🏴 او به همراه امام در کربلا حاضر شد تا تمام مصیبتها و درد و رنجها را تحمل کند. او همسرى وفادار و نیکو بود. ✨ اشعار و مرثیه‌هاى بانو رباب در مصیبت اباعبدالله ؏ بیانگر عظمت شخصیت و معرفت او آن به حضرت است. رباب درمجلس ابن زیــاد ملعون سرمبارک امام حسین ؏ را در آغوش گرفته، بوسید و گفت: آهـ ، حـسـیـن مـن! هـیـچ گاه تـو را فراموش نخواهم کرد در کربلا نیزه‌هاى دشمن بر او هجوم آوردند و او را بـه خـاک و خـون کـشـیـدنـد خـداونـد هـیـچ گـاه آتش افروزان کربلا را سیراب نگرداند.² 🍂 در مرثیه دیگرى گوید: آن کسى که نورى بود و از او طلب روشنایى مى‌شد، در کربلا کشته شده و دفن نگشته است. (او) پـسر پیامبر است که خداوند او را از جانب ما جزاى خیر دهد و او از خسران و زیان موازین دور نگه داشته شده است. اى حسیــن براى من کــوه استــوارى بودى که به تو پنــاه مى‌بردم و با رحمتـــ و دیانتـــ ما را همراهى مى‌نمودى. چـه کسى پناه یتیمان و نیازمندان خواهد بود که به او بى نیاز شوند و به چه کس پناه برند نیازمندان؟ به خدا قسم پس از ازدواج با شما، همسر دیگرى را نخواهم تا اینکه بین خاک و ماسه پنهان شوم.³ 💠 این بانوى بزرگوار همراه با بقیه اهل بیت مصائب کربلا و اسارت شام را به شکلى نیکو تحمّل کرد و بعد از بازگشت به مدینه، مجلس عزادارى امام حسین ؏ را بر پا کرد و تا یـک سـال بعد از واقعه کربلا کـه حیات داشت همواره عزادار بود. 🔻 بزرگان قریش از او خواستگارى کردند، ولى او جواب رد داد و گفت: بعد از رسول خدا (ص) کسى را پدر شوهر نگیرم. 🏴 رباب در طول یکــ سال باقیمانده عمرش هیـــچ گاه در زیر سقف ننشست و پیوسته اشکبــار بود. آن قدر اشک ریخت که چشمانش خشکـــ شد. یکى از کنیزانش به او گفت: آرد بدون سبوس، اشک را سرازیر مى‌سازد. رباب دستور تهیه آن را داد و گفت: مى‌خواهم قدرت بیشترى بر گریستن داشته باشم.⁴ 📚 منابع: ۱. تنقیح المقال، ج ۳، ص ۸۰ ۲. سکینه بنت الحسین، مقرم، ص ۲۵۷ ۳. اعیان الشیعه، ج ۶، ص ۴۴۹ ٤. سکینه، مقرم، ص ۲۵۸ ••●✦✧✦✧✦●•• و یک سال پس از آن بزیست... و زیر سایه نرفت، تا فرسوده گشت و از اندوه درگذشت... و بعضی گویند یک سال در کربلا بر سر قبر شوهر بماند، پس از آن به مدینه رفت و از اندوه درگذشت... 😭😭😭😭😭 ━━━ ━━━ ━━━ ━━━ ━━━ ‌✌️لشڪر صاحب الزمان ﴿عج﴾ ↡↡ @Lashkar_sahebazzaman
✨❖ روایت چهل و ششم عمه جــانم... 🔻 حضرت زينب ؏ـلیهاالسلام در مدينه همواره رسواگر حكومت يزيد بود و مردم را بر ضد او می‌شوراند و هدف شهيدان كربلا را بيان می‌كرد. از اين رو، يزيد برای فرماندار مدينه نوشت سكونت و ماندن زينب ؏ در مدينه و مكه ممنوع است. چرا كه به عينه می‌ديدند اگر آن بزرگوار در مدينه بماند سرزمين حجاز را بر ضد دستگاه يزيد می‌شوراند. 🏴 اما حتی تبعيد نيز آن حضرت را از ادامه راه باز نداشت، و با اين كه در مصر يا در شام تحت نظر بود پيام شهيدان را به مردم می‌رساند و بر ضد طاغوت سخن می‌گفت. 🍂 پس از ورود به شام حضرت زينب ؏ گرفتار تب وصل خانواده‌اش می‌گردد و هر لحظه مريضی او شدت پيدا می‌كند، تا اين كه نيمه ظهر به همسر خويش عبدالله می‌گويد: بستر مرا در حياط به زير آفتاب قرار بده. عبدالله می‌گويد: او را در حياط جای دادم كه متوجه شدم چيزی را روی سينه خويش نهاده و مدام زير لب حرفی می‌زند. به او نزديك شدم ديدم پيراهنی را كه يادگار از كربلاست، يعنی پيراهن حسين ؏ را، كه خونين و پاره پاره است، بر روی سينه نهاده و مدام می‌گويد: «حسين، حسين، حسين! ...» و لحظاتی بعد یعنی ۱۸ ماه پس از شهادت امام حسين ؏ به لقاءالله پيوست. 📚 قطعه‌ای از بهشت (جامع‌ترین تاریخ واقعه کربلا)، ج ۲، ص ٦٤۸ ••●✦✧✦✧✦●•• زینب آخر این شب تاریک را سر می‌کند یاد از یـاس و شقـایق یا صنوبر می‌کند این وداع آخـر و جان دادن بانوی عشـق عاقبت وصل حسینـــش را میسر می‌کند 😭😭😭😭😭 ━━━ ━━━ ━━━ ━━━ ━━━ ‌✌️لشڪر صاحب الزمان ﴿عج﴾ ↡↡ @Lashkar_sahebazzaman
یک سال و نیـــم ... مانده غمتـــ در گلـــوی من هــر روز وشب... تـــویی... همـــه جا ... روبه روی من در زیر آفتابم و ...تشنه ... شبیه تو دنیـــا کشیده خنجر غم بر گلوی من تصویر قتلگاه تو.... یادم نمی‌رود یک بوسه از تنت... شده بود آرزوی من بشکن سفال عمر مرا ... تا نفســــ کشم دیگر بس است باده غم در سبوی من 😭😭😭😭😭 ━━━ ━━━ ━━━ ━━━ ━━━ ‌✌️لشڪر صاحب الزمان ﴿عج﴾ ↡↡ @Lashkar_sahebazzaman
✨❖ روایت چهل و هفتم بازمانده‌ی غریبـــ ڪربلا 🍂 امام سجّاد، حضرت زین العابدین ؏ پس از جریان دلخراش و دلسوز عاشورا بیش از حدّ بى تابى و گریه مى‌نمود. ◾️ روزى یکى از دوستان حضرت اظهار داشت: یابن رسول اللّه! شما با این وضعیّت و حالتى که دارید، خود را از بین مى‌برید، آیا این گریه و اندوه پایان نمى‌یابد؟ ✨ امام سجّاد ؏ ضمن این که مشغول راز و نیاز به درگاه خداوند متعال بود، سر خود را بلند نمود و فرمود: واى به حال تو! چه خبر دارى که چه شده است، پیغمبر خدا، حضرت یعقوب در فراق فرزندش، حضرت یوسف علیهماالسّلام آن قدر گریه کرد و نالید که چشمان خود را از دست داد، با این که فقط فرزندش را گــم کرده بود. 🏴 ولیکن من خودم شـاهــد بودم که پدرم را به همراه اصحابش چگونه و با چه وضعى به شهادت رساندند. 📚 کامل الزیارات، ص ۱۰۷ ••●✦✧✦✧✦●•• ...و یک سر طناب را برگردن سجاد ؏ افکنده‌اند و سر دیگر را به بازوى زینب ؏ بسته‌اند... طناب دیگر از بازوى او به دستهاى سکینه و طناب دیگر و دست دیگر و بازوى دیگر و همه اهل کاروان به گونه اى به هم وصل شده‌اند که اگر کسى کندتر و یا تندتر برود، دیگران را با خود به زمین بیفکند و اسباب خنده شود... 😭😭😭😭😭 ━━━ ━━━ ━━━ ━━━ ━━━ ‌✌️لشڪر صاحب الزمان ﴿عج﴾ ↡↡ @Lashkar_sahebazzaman
قسمت پایانی سال ۱۴۰۰ هـ.ش ✨❖ روایت هـزار و صـد و چـهـل و هفتـــ ســــال غربتـــ 😭💔 🏴 کاروان اسرا با تمام سختی‌هایش آواره‌ی بیابان و ویرانه‌ها شد تا اسلام را زنـــــده نگه دارد تا به کاروان اسیران آخرالزمان بگوید برای اینکه اسلام به دستتان برسد ... چه خونها که ریخته شد چه ظلم‌های ناحق که روا گردید و چه سختی‌های بی‌شمـــــار که به جان و دل کشیده شد 🔰 کاروان اسرا کربلا... اگرچه به ظاهر اسیر دست اشقیا شدند و آواره‌ی بیابان و صحرا و ویرانه‌ها... اما آزادتــرین افــراد جـهـــان هســتی بودند که نه اسیر زمـــان شدند و... نه اسیر زمیـــن و اما... 🔰 کاروان اسرا آخرالزمان... اگرچه به ظاهر اسیر دست کسی نیستند ولی آواره‌ی بیابان‌های پوچی و نیستی شده‌اند و اسیر ویرانه‌های بی‌هدفی اسیر زمـــان اسیر زمیـــن ســرگــردانِ صـحــراهای خودخواهی و غــــافــــــل از ... تــنـــهــــــا مـُـنــجــیــشان 📚 منبع: قلب پریشان تک تک اسیران آخر الزمان ••●✦✧✦✧✦●•• ما اسیـــریم، اسیــر غم دنیا هستیم غفلت از یـــار گرفتار شدن هم دارد 😭😭😭😭😭 ━━━ ━━━ ━━━ ━━━ ━━━ ‌✌️لشڪر صاحب الزمان ﴿عج﴾ ↡↡ @Lashkar_sahebazzaman
•✦✨ کلام الله ✨✦• ❖✨ ﷽ ✨❖ 🔰 سوره مبارکه یوسف، آیه ﴿۹۹﴾ 〖فَلَمَّا دَخَلُوا عَلَىٰ يُوسُفَ آوَىٰ إِلَيْهِ أَبَوَيْهِ وَقَالَ ادْخُلُوا مِصْرَ إِنْ شَاءَ اللَّهُ آمِنِينَ〗 🍃 ترجمه فارسی: 【پس چون بر یوسف وارد شدند، یوسف پدر و مادر خود را در آغوش آورد و (از آنجا که به استقبالشان آمده بود) گفت: به شهر مصر در آیید که ان شاء اللّه ایمن خواهید بود.】 ای بازگرداننده‌ی یوسف به یعقوب از ما بگذر ... و یوسفمان را به ما بازگردان ... 😔😔😔 ━━━ ━━━ ━━━ ━━━ ━━━ @Lashkar_sahebazzaman
✨❖ روایت چهلم ۲۰ صفر سال ٦۱ هـ.ق 🏴 اربـعـیـــن 🔰 هنگامى كه اهل بيت و بستگان امام حسين ؏ از شام به سوى مدينه رهسپار شدند، در مسير راه به سرزمين عراق رسيدند، به راهنماى كاروان گفتند: ما را از راه كربلا حركت بده، (او آنها را از راه كربلا حركت داد) وقتى كه به قتلگاه رسيدند، جابر بن عبدالله انصارى و جماعتى از بنى هاشم و مردانى از بستگان پيامبر (ص) را در آنجا ديدند كه براى زيارت مرقد امام حسين ؏ به آنجا آمده بودند. 😭 همگى در يك وقت در آنجا اجتماع نمودند، و با هم گريه و ناله و فرياد نمودند و سيلى به صورت مى‌زدند، و به گونه‌اى عزادارى مى‌كردند كه دلها را شعله ور مى‌نمود، زنانى كه در آن نواحى بودند به آنها ملحق شدند و چند روز به عزادارى ادامه دادند. 📚 ترجمه لهوف (غم‌نامه کربلا)، ص ۲۱٤ ••●✦✧✦✧✦●•• اربعین است علمدار ... خیــز ای عبـــاس ... پرچـــم را از او تحویل گیر قامتش گشته دوتا ... امروز زینب خستـــه است 😭😭😭 ━━━ ━━━ ━━━ ━━━ ━━━ ‌✌️لشڪر صاحب الزمان ﴿عج﴾ ↡↡ @Lashkar_sahebazzaman
‌ 🏴 یا اَبـا مُحَمـَّـدٍ یا حَسَـنَ بنَ عَلِیٍ اَیُّهَاالزَّکِیُّ العَسکَرِیُّ یَابنَ رَسوُلِ اللهِ یاحُجَّةَ اللهِ عَلی خَلقِهِ یاسَیِدَنا وَمَولانا اِنا تَوَجَّهـنـا وَستَشفَعـنـا وَ تَوَسَّلـنـا بِکَ اِلیَ‌اللهِ وَقَدَّمناکَ بَینَ یَدَی حاجاتِنا یا وَجیهـاً عِند َاللهِ اِشفـَع لَنا عِندَ الله ••●▪️◾️◼️◼️◾️▪️●•• @Lashkar_sahebazzaman
❖✨ ﷽ ✨❖ 😭 ... ✦_✨_✦_✨_✦ ردپایى که چنین دور خـودش چرخیـده است 💔😭 حال و روزِ پدرى هست که حیران شده است ••●▪️◾️◼️◼️◾️▪️●•• @Lashkar_sahebazzaman