eitaa logo
لشکر خوبان(دست‌نوشته‌های م. سپهری)
725 دنبال‌کننده
519 عکس
203 ویدیو
2 فایل
جایی برای نشر آنچه از جنگ فهمیدم و نگاشتم. برای انتشار بخش‌هایی از زندگی، کتاب‌ها، لذت‌ها، رنج‌ها و تجربه‌هایی که در این مسیر روزی‌ام شد. نویسنده کتاب‌های: 🌷لشکر خوبان (۱۳۸۴) 🌷نورالدین پسر ایران (۱۳۹۰) 🌷مرد ابدی (۱۴۰۳) راه ارتباطی: @m_sepehri
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم‌الله الرحمن الرحیم... هر نوری؛ هر قدر ناچیز؛ بالاخره روشنایی است! این‌جا خانه‌ای به نام نخستین کتابم؛ نخستین نگاهم به زندگی و حرکت و عروج شهدا؛ "لشکر خوبان" "خاطرات مهدیقلی رضایی" بنا می‌کنم. باشد در غربت جوانمردی؛ و سرمای تردیدها؛ از حقیقت حیات چیزی یاد بگیریم و با خود مرور کنیم... م. سپهری ۱۳۹۹/ ۹/۸
درود بر حیات تو... حیاتی پس از حیاتی دیگر... گوارای وجودت باد رضایت حضرت دوست... واحسرتا بر ما اگر از انتقام خون پاکت بترسیم...
دلنوشته‌ای برای آن عزیز سفر کرده که صد قافله دل همره اوست محمد صالح طیب نیا؛ عضو هیأت علمی دانشگاه اصفهان: دیشب وقتی خبر شهادت دکتر فخری زاده را شنیدم از جناب دکتر رسول رکنی زاده؛ معاون پژوهشی دانشگاه اصفهان و استاد تمام رشته فیزیک سؤال کردم «آیا شما دکتر فخری زاده را می شناختید؟ اینکه ایشان از دانشمندان هسته ای بود؛ را تایید می کنید؟» ایشان در جواب نوشتند: «بیش از ۳۵ سال افتخار دوستی با او را داشتم. بله و مؤثرترین! من چه گویم یک رگم هشیار نیست--- شرح آن یاری که او را یار نیست.» ازایشان درخواست کردم که ای کاش یک متن در مورد ایشان و ویژگی هاشون می نوشتید. و ایشان امروز این دلنوشته را برایم ارسال فرمودند. بسم‌الله الرحمن الرحیم یک دهان خواهم به پهنای فلک تا بگویم وصف آن رشک ملک سخن گفتن در مورد بزرگی مانند شهید محسن فخری‌زاده کاری آسان نیست. تصور ایران بدون حضور چنین مردان بزرگی در این گرگستان عالم مدرن چقدر دلهره‌آور است. هر روز از خانه‌ی علم این سرزمین ستونی را تخریب می‌کنند تا از کسانی‌ که قصد سکنی گزیدن در آن را دارند جرئت و شهامت بستانند. تزریق احساس بی‌پناهی به جویندگان علم و گسترش ناامیدی با از بین‌ بردن نمادهای امید و آرزوهای یک ملت بزرگترین آرزوی کوته نظران و دشمنان قسم خورده‌ی این سرزمین پاک است. همواره به این دعای امام رحمة الله علیه می‌اندیشیدم که در پایان جنگ فرمود: «خداوندا، این دفتر و کتاب شهادت را همچنان به‌روی مشتاقان باز، و ما را هم از وصول به آن محروم مکن. خداوندا، کشور ما و ملت ما هنوز در آغاز مبارزه‌اند و نیازمند به مشعل شهادت، تو خود این چراغ پرفروغ را حافظ و نگهبان باش.» امروز بار دیگر حقیقت این دعای خیر برای ملت ما روشن‌تر شد. در این سرزمین چراغ علم با خون شهیدان پرفروغ می‌شود. ما که این روزها به دنبال تأسیس بنای نهاد علم با ریشه‌های سترگ در ایران عزیز هستیم، بسیار به این شهادت‌های جهت‌بخش به تلاش‌های عالمان نیازمندیم. خون شهید محسن عزیز نهال علم این سرزمین را استوارتر می‌کند، همانطور که خون یارانش مانند شهید علیمحمدی و شهید شهریاری و دیگر همرزمانشان چنین کردند. دکتر محسن فخری‌زاده گرچه در طول سالیان دراز و تمام عمر کاری‌اش (که بسیاری از همراهانش راه خود را به سوی سنگرهای دیگر کج کردند) به عنوان یک دانشمند پر تلاش و مسلط به حوزه‌ی صنعت پیچیده‌ی هسته‌ای، صبورانه مسیر دفاع هسته‌ای را پیش می‌برد و تلاش می‌کرد قدرت بازدارندگی این فناوری‌ را، که توسعه‌اش منجر به توسعه‌ی فناوری‌های بسیار پیشرفته می‌شد، به کمال برساند، اما روح بلند او را فقط دریای ادبیات عرفانی و تقید به شریعت محمدی و آموزه‌های بلند معنوی‌اش سیراب می‌کرد. او حافظ نمی‌خواند بلکه با حافظ به عنوان نمادی از مصلحان اندیشه و عمل اجتماعی زندگی می‌کرد. نصب این بیت و ابیات مشابه در دفتر کارش بیانی از شیوه‌ی زندگی‌اش بود: دلا دلالت خیرت کنم به راه نجات به فسق مکن مباهات و زهد هم مفروش شوق او برای آنکه به یک نظام علمی مبتنی بر فلسفه‌ی اسلامی دست یابد زاید الوصف است. در یکی از دیدارها وقتی کتابم را به او هدیه کردم، بلافاصله درسنامه‌ی فلسفه برای دانشجویان فیزیک را که در حال تدوین بود نشانم داد و چه گفتگوی پر هیجانی بینمان درگرفت. اشتیاق او به حوزه‌ی بنیادهای مفهومی علم و تلاش برای درانداختن طرحی نو برای علم مبتنی بر الهیات اسلامی، ناشی از درک این نکته بود که می‌دانست دستیابی به قله‌ی اندیشه‌ی علمی از گذرگاه یک اندیشه‌ی فلسفی مستقل می‌گذرد و برای گسترش این اندیشه در میان دانشجویانش لحظه‌ای را از دست نمی‌داد. گر چه او در تمام دوران خدمتش، که از زمان دانشجویی‌اش شروع می‌شد، در سپاه پاسداران بود، اما شاید باورکردنش برای کسانی که با فرهنگ پاسداری آشنا نیستند سخت باشد، به هیچ وجه روحیه‌ی نظامی‌‌گری بنا به تعریف معمول را نداشت. مهربانی او با دوستان و همکاران و دلسوزی او برای ایران و جهان انسانی واقعا بی‌‌نظیر بود و هیچگاه دیده نشد که با تنفر از کسی یاد کند که همواره می‌گفت : وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم که در طریقت ما کافری‌ است رنجیدن او با عمق راهبردی اندیشه‌های امام و رهبری آشنایی کامل داشت و گرچه سیاست را به‌خوبی می‌شناخت اما هیچ‌گاه فرصت نداد تمایلات سیاست‌زدگان از میدان جهاد بازش دارد و صحنه‌ی مبارزه برای تقویت بنیه‌ی دفاعی ایران را لحظه‌ای ترک نکرد. برای دکتر محسن فخری‌زاده هیچ مرگی جز شهادت سزاوار نبود که این سرانجام همه‌ی عاشقان حقیقت است: آنانکه ره عشق گزیدند همه در کوی حقیقت آرمیدند همه در معرکه‌ی دو کون فتح از عشق است هر چند سپاه او شهیدند همه رسول رکنی زاده؛ هشتم آذر نود ونه @lashkarekhoban
🌷 بخشی از کتاب در دست نگارش.... زندگی‌‌نامه مردی که اقتدار امروز ایران مدیون مجاهدتهای خالصانه اوست.... ۱🚩 برخلاف مهری، که پسر دوست بود، همسرش دوست داشت فرزندشان دختر باشد. او بعد از مدتی کارگری، با زحمت زیاد و با کمکِ مالیِ برادرش، توانسته بود یک مغازۀ خیاطی باز کند. محمود فکر می‌کرد تولد یک دختر زندگی‌اش را پُر برکت می‌کند، درست مثل تولد اولین فرزندش فریده، اما خواست خدا چیز دیگری بود. آبان سال 38 فرا رسیده و زیبایی باغ دوچندان شده بود. فریده نُه سال داشت و علیرغم خصلت‌های پسرانه‌اش، برای نخستین بار تولد یک خواهر یا برادر برایش مهم شده بود. چند ماه قبل، صدای جیغ‌های زن همسایه را هنگام زایمان شنیده بود و از آن روز نگران مادرش بود. روز پنج‌شنبه، ششم آبان، متوجه تغییر اوضاع شد. مهین خانم و قابلۀ محلی عصمت خانم، ، کنار مادرش بودند. فریده، نگران و مضطرب، پشت در اتاقشان منتظر بود. هیچ صدایی جز صدای آشنای پرواز پرنده‌ها و رقص شاخه‌ها شنیده نمی‌شد. ناگهان، صدای ضعیف گریۀ نوزادی برخاست که همۀ صداهای دیگر را برای فریده خاموش کرد و اشک را در چشمانش دواند. دقایقی بعد، وقتی اجازه گرفت و وارد اتاق شد، مادر صبورش را دید که خسته و بی‌رمق اما با مهربانی نوزادش را در آغوش گرفته. مهری به‌آرامی انگشت اشاره‌اش را سمت دهان بچه برد. بچه انگشتش را مکید. ـ پسرم! مامان جان! چه‌قدر تو باهوش و زیبایی! مادرش، با عشقی بی‌پایان، پسرش را نوازش می‌کرد و آرام با او حرف می‌زد. ـ وای مامان! چه‌قدر قشنگه! فریده فکر می‌کرد این بچه زیباترین بچۀ دنیاست، حتی زیباتر از فریبرز که هنوز فراموشش نکرده بودند. مادر به‌آرامی به بچه‌اش شیر می‌داد و محو حرکاتش بود. وقتی همسرش وارد اتاق شد، آرام سینه‌اش را از دهان بچه بیرون کشید. دم غروب، همۀ خانواده دور هم جمع شده بودند. شبِ جمعه بود و همسایه‌ای برایشان در یک کاسۀ چینیِ گل‌سرخ، شله‌زردِ داغ آورده بود. - مامان! اسمش‌و چی بذاریم؟ مهری، درحالی‌که نوک انگشتش را به شله‌زرد آغشته کرده و به دهان بچه می‌زد، گفت: «حسن.» زندگی شهید حسن طهرانی مقدم به روایت معصومه سپهری @lashkarekhoban کانال لشکر خوبان
برنامه "موساد ماشین ترور دانش" رو تو تلوبیون ببین http://www.telewebion.com/episode/2442455 اگر تمایل داری برنامه تلوبیون رو از کافه بازار یا گوگل پلی نصب کن
اشاره مستقیم به دست داشتن رژیم غاصب اسرائیل در حادثه تروریستی و شهادت سردار حاج حسن طهرانی مقدم
🌸🍃🌸🍃🌸🍃 دوست داشتم به همه عزیزانم، خواهرانم، همسران محترم جانبازان، که هنوز در کنج خلوت پاک و باصفایشان؛ برای خدا فقط برای خدا کار می‌کنند و نفس می‌کشند ، سالروز میلاد حضرت زینب کبری سلام الله علیها را تبریک بگویم... 🌱🌺🌱🌺 خواهر عزیزم. همسر باوفا و صبور و مهربان‌جانباز... این روز، روز میلاد دختر قهرمان علی و زهرا؛ حضرت زینب سلام‌الله علیهم بر شما مبارک باد. الهی شفاعتشان زیارتشان حمایتشان عنایتشان همیشه هر روز و شب شامل حال شما باشد... 🍏🍎 التماس دعا- سپهری
دعای کمیل با صدا و نوای حسین غریب.... ان‌شاءالله دوران غربت و فراق از حرم باصفای مولای عارفان و عاشقان، امیر مومنان به سر آید... التماس دعا