#حکایت
🛑روزی شخصی حکیمی را گفت :
شما به یاد دارید دقیقا پدر بزرگ من ، چه زمانی درگذشت؟
حکیم پرسید : این پرسش برای چیست؟
جوان گفت : من شاید خیری برای اقوام و دوستان خودم نداشته باشم اما تاریخ درگذشت همه خویشانم را بدست آورده ام و می خواهم روز وفات آنها بروم گورستان و برایشان دعا کنم و خیرات دهم!
حکیم خندید و گفت : آدم بسیار بدبختی هستی! خداوند تو را فرستاده تا شادی بیافرینی و دست زندگان و مستمندان را بگیری تا در سختی و مشقت نمیرند حال تو فقط به دنبال مردگانت هستی؟
فیلسوف ایرانی "ارد بزرگ" می گوید : کاویدن در غم ها ما را به خوشبختی نمی رساند
و در جایی دیگر می گوید : آنکه ترانه زاری کشت می کند ، تباهیدن زندگی اش را برداشت می کند
امیدوارم همه ما ارزش زندگی را بدانیم و برای شادی هم بکوشیم، تا فرصت وجود دارد به همدیگر عشق بورزیم.
【﷽】
⊱•◌•⊰ #رساله_تمام_مراجع ↶💟↷
cнαɴɴεℓ♡•➣ @Resule10 ⊂⇝❤️⇜⊃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#حکایت
👈 جوانمردی به جان است نه به جامه!!
مردی نزد جوانمردی آمد و گفت: تبرکی ميخواهم، جامه ات را به من بده تا من نيز همچون تو از جوانمردی بهره ای ببرم. جوانمرد گفت: جامه ی مرا بهايی نيست. اما سوالی دارم؟ مرد گفت: بپرس.
جوانمرد گفت: اگر مردی چادر بر سر کند زن می شود؟ مرد گفت: نه
جوانمرد گفت اگر زنی جامه ی مردانه بپوشد مرد می شود؟ مرد گفت: نه
جوانمرد گفت: پس در پی آن نباش که جامه ای از جوانمردان را در بر کنی که اگر پوست جوانمرد را هم در بر کشی جوانمرد نخواهی شد زيرا جوانمردی به جان است نه به جامه.
❥┅┄→•☆↓ #Jõıň↓☆•←┄┅❥
•••❥❥•←• #رساله_تمام_مراجع ☆﷽☆
Jõıň☞❢✧❁ @Resule10 ❁✧❢
هدایت شده از گسترده "شما'
♨️#حکایت زن بدکار و کفشدوز
روزي يك صوفي ناگهاني و بدون در زدن وارد خانه شد و ديد كه زنش با مرد كفشدوز در اتاقي در بسته تنهايند زن و مرد كفشدوز بسيار ترسيدند.
زن در خانه هيچ جايي براي پنهان كردن مرد پيدا نكرد، زود چادر خود را بر سر مرد بيگانه انداخت و او را به شكل زنان درآورد.. صوفي تمام اين ماجرا را از پشت پنجره ديده بود...
صوفي سلام كرد و از زنش پرسيد: اين خانم كيست......⁉️
ادامه داستان عبرت آموز درچنل زیر سنجاق شده👇
http://eitaa.com/joinchat/1583349777Cbd45309090
#حکایت
✍ روزی بهلول داشت از کوچه ای میگذشت شنید که استادی به شاگردهایش میگوید: من در سه مورد با امام صادق(ع) مخالفم.
1⃣ یک اینکه می گوید خدا دیده نمیشود. پس اگر دیده نمی شود وجود هم ندارد.
2⃣ دوم می گوید: خدا شیطان را در آتش جهنم می سوزاند در حالی که شیطان خود از جنس آتش است و آتش تاثیری در او ندارد.
3⃣ سوم هم می گوید : انسان کارهایش را از روی اختیار انجام می دهد در حالی که چنین نیست و از روی اجبار انجام می دهد.
بهلول که شنید فورا کلوخی دست گرفت و به طرف او پرتاب کرد. اتفاقا کلوخ به وسط پیشانی استاد خورد. استاد و شاگردان در پی او افتادند و او را به نزد خلیفه آوردند. خلیفه گفت : ماجرا چیست؟ استاد گفت : داشتم به دانش آموزان درس می دادم که بهلول با کلوخ به سرم زد. و الان درد می کند. بهلول پرسید : آیا تو درد را می بینی؟ گفت : نه بهلول گفت : پس دردی وجود ندارد. ثانیا مگر تو از جنس خاک نیستی و این کلوخ هم از جنس خاک پس در تو تاثیری ندارد. ثالثا : مگر نمی گویی انسانها از خود اختیار ندارند ؟ پس من مجبور بودم و سزاوار مجازات نیستم.
👌استاد اینها را شنید و خجل شد و از
جای برخاست و رفت
💜 #إیــ♡ــده_بانـ♡ـو ↬ 💛
░҉⃟🧚🏼♀↬ @IdehBano ↶⃝⃡🧚♂
هدایت شده از تبلیغات عجایب
204.7K
❌همه آهنگای قدیمی که میشنوی
منبعش اینجاست 🔊 👇🏽
https://eitaa.com/joinchat/3882746264Ccc99c3eea4
https://eitaa.com/joinchat/3882746264Ccc99c3eea4
#حکایت و داستانهای اموزنده👆👆