🌿🌿🌿
🌿🌿
🌿
درس بیست و ششم (۲6) کتاب هیسود
#لغات_قسمت_اول_درس_26
باناه...بنا کرد---ساخت
لیونُت...بناکردن---ساختن(مصدر)
دِرِخ...مسیر---طریق---راه معنوی
زرار...غریبه---بیگانه---عجیب(مذکر)
زاراه...غریبه---بیگانه---عجیب(مونث)
یاکَد...متولد کرد---زایید
لالِدِت...متولد کردن---زاییدن(مصدر)
کُاَخ...قدرت---توان---نیرو
کُخُت...قدرت---توان---نیرو
کِن...اینچنین---اینطور---همینطور
لیفنِی...قبل---پیش
مِنوخاه...آرامش---استراحت
مِنُراه...شمعدان---چراغدان
مِنُرُت...شمعدان ها---چراغدان ها
نااَخ...استراحت کرد
لانواَخ...استراحت کردن(مصدر)
....................................................
@learnhebrew313
🌿
🌿🌿
🌿🌿🌿
🌿🌿🌿
🌿🌿
🌿
درس بیست و ششم (۲6) کتاب هیسود
#لغات_قسمت_دوم_درس_26
پاتواَخ...باز---چیزی که باز است(مذکر)
پتوخاه...باز---چیزی که باز است(مونث)
قادُش...مقدس(مذکر)
قادُشاه...مقدس(مونث)
رَو...زیاد---بزرگ---برتر(مفرد مذکر)
رَبّاه...خیلی زیاد و غیر قابل شمارش(مفرد مونث)
رَبّیم...خیلی زیاد و غیر قابل شمارش(جمع مذکر)
رَبُّت...خیلی زیاد و غیرقابل شمارش(جمع مونث)
شالِم...کامل---سالم(مذکر)
شِلماه...کامل---سالم(مونث)
باری وِ شالِم...سالم و تندرست
لعولام لاُ...هرگز(برای امری که در آینده انجام بدهیم)
لاُ لِعولام...هرگز(برای امری که در آینده انجام بدهیم)
مَ طُو...کَمّاه طُو...چقدر خوب(مترادف می باشند)
مَه گادُل...کَمّاه گادُل...چقدر بزرگ(مترادف می باشند)
تُداه رَبّاه...خیلی ممنون
....................................................
@learnhebrew313
🌿
🌿🌿
🌿🌿🌿
🌿🌿🌿
🌿🌿
🌿
درس بیست و ششم (26) کتاب هیسود
#متن_قسمت_اول_درس_26
هَباراخاه شِل هَناوی
برکت دعای آن پیامبر
لیفنِی شانیم رَبُّت خایو بِعیر شونِم ایش وِایشاه عَشیریم.
سالهای زیادی قبل زندگی میکردن در شهر شونم یک زن و یک مرد پولداری.
هِم هایو اَناشیم طُوّیم مِاُد، وِهَبَیت شِلاهِم هایاه پاتواَخ لِکُل زار.
آنها مردمان بسیار خوبی بودن و خانه آنها برای هر غریبه ای باز بود. (مهمان نواز بودن )
بَیامیم ها اِلّه خَی ناوی بِشِم اِلیشاع.
در آن روزها یک نبی بنام الیشاع زندگی میکرد.
کُل پَعَم شِ اِلیشاع هایاه عُوِر دِرِخ هاعیر شونِم، هو هایاه با اِل هَبَیت شِل ها ایش وهاایشاه هَ طوّیم ها اِلِّه.
هر بار که الیشاع از راه شهر شونم عبور میکرد، او به خانه آن مرد و زن خوب می آمد.
شام هایاه اُخِل، شام هایاه ناخ وِشام هایاه ناشِن.
آنجا غذا میخورد، آنجا استراحت میکرد، و آنجا می خوابید.
یُم اِخاد آمراه ها ایشاه اِل هَبَعَل شِلّاه:
یک روز زن به شوهرش گفت:
اَنی رُآه شِها اُرِاَخ شِلانو، اِلیشاع، هو ایش قادُش.
من می بینم که مهمان ما الیشاع. او مرد مقدسی است.
هَبَیت شِلانو قاطان، وِاِین دِی ماقُم بیشویلُ لانواَخ بُ.
خانه ما کوچک است، و نیست جای کافی برای اینکه او در آنجا استراحت کند.
نیونِه خِدِر بیشویلُ، بَخِدِر ناسیم میطاه، شولخان کیسِه وومِنُراه.
بنا خواهیم کرد یک اتاقی برای او در این اتاق خواهیم گذاشت یک تخت، یک میز، یک صندلی و یک شمعدان.
....................................................
@learnhebrew313
🌿
🌿🌿
🌿🌿🌿
🌿🌿🌿
🌿🌿
🌿
درس بیست و ششم (26) کتاب هیسود
#متن_قسمت_دوم_درس_26
کَاَشِر اِلیشاع یاووُا هاعیراه، هو یاگور بُ وِییمصا شام مِنوخاه.
هنگامی که الیشاع بیاید به شهر او خواهد یافت و او ساکن خواهد شد و اقامت خواهد کرد.
شام یِشِو، شام یانواَخ وِشام ییشَن.
و آنجا خواهد نشست و آنجا خواهد خوابید و آنجا استراحت خواهد کرد.
اَت صُدِقِت، عاناه هَبَعَل.
پاسخ داد همسرش، تو راست میگویی.
اَنی اِلِخ وِاِونِه خِدِر بیشویل هَناوی.
من خواهم رفت و خواهم ساخت اتاقی برای آن پیامبر.
اَخَرِی زِمَن قاصار، با ایلیشاع هَناوی لاعیر شونِم.
بعد از زمانی کوتاه پیامبر الیشاع به شهر شونم آمد.
هو راآه اِت هَخِدِر هِخاداش شِهاایش وِهاایشاه بانو بیشویل.
او دید آن اتاق جدیدی را که آن مرد و آن زن بنا کرده بودن برای او
هَداوار عاساه رُشِم خازاق عَل هَناوی.
ان مطلب( جریان) اثری قوی روی آن پیامبر گذاشت.
مَه طُوّیم ها اناشیم ها اِلِّه، خاشَو هَناوی وومَه طُوّ لِعَم ایسرااِل شِیش بُ اَناشیم کا اِلِّه.
چقدر اینها مردمان خوبی هستند، فکر کرد پیامبر که چقدر برای اسراییل خوب است که مردمانی اینچنین هستند.
....................................................
@learnhebrew313
🌿
🌿🌿
🌿🌿🌿
🌿🌿🌿
🌿🌿
🌿
درس بیست و ششم (26) کتاب هیسود
#متن_قسمت_سوم_درس_26
اِلِخ وِ اِقرا لاایشاه، وِاِشاَل اُتاه ایم یِش لاه بَقاشاه.
بروم و صدا بزنم آن زن را و بپرسم از او آیا درخواستی دارد.
کَاَشِر هاایشاه باآه، آمَر لا اِلیشاع:
هنگامی که زن آمد اِلیشاع به او گفت:
لِعولام لُ اِشکَخ اِت کُل هَطُوّ شِعَسیتِم لی.
تا ابد فراموش نخواهم کرد همه خوبیهایی که برای من شما انجام دادید.
اِیخ وووَماه اَنی یاخُل لَعَزُر لاخِم؟
چگونه و به چه کسی می توانم شمارا کمک کنم؟
هَ ایم یِش لاخ بَقاشاه؟
آیا از من برای شما نیازی و درخواستی وجود دارد؟
تُداه رَبّاه ، آمراه هاایشاه، اَنَخنو لُ صِریخیم داوار.
زن گفت ممنون، ما به چیزی نیاز نداریم.
توداه لااِل اَنَخنو بِرِایم ووشِلِمیم.
خدارو شکر ما سالم و تندرست هستیم.
اِلیشاع یادَع شِاِین لاهِم بِن.
الیشاع میدانست که آنها پسری ندارند.
هو خاشَو رِگَع وِآز آمَر لاه:
او یک لحظه فکر کرد و سپس به آن زن گفت:
ییشلَخ لاخ هِ، بِراخاه مین هَشامَییم، وووَشاناه هَ باآه تِلدی بِن!
خدا برکتی از آسمان برای تو خواهد فرستاد و در سال آینده پسری خواهی زایید.
وِکِن هایاه.
و همینطور هم شد.
لُ عاوراه شاناه وِهاایشاه یالداه بِن.
یک سال گذشت که آن زن پسری زایید.
آز رااو هاایش وِهاایشاه ماه رَو هَکُ اَخ شِل اِلیشاع هناوی.
آنگاه دیدن آن زن و آن مرد که چقدر برکت و دعای الیشاع نبی قدرت زیادی دارد.
....................................................
@learnhebrew313
🌿
🌿🌿
🌿🌿🌿
🌿🌿🌿
🌿🌿
🌿
درس بیست و ششم (26) کتاب هیسود
#پیام_دینی_مذهبی_فلسفی_درس_26
ایم اِین بِمَخ، اِین تُراه:
ایم اِین تُراه، اِین قِمَخ.
اگر خورد و خوراک نباشد دین نیست:
اگر دین نباشد، خورد و خوراک نیست.
(پیر قِی آوُت)
(برگرفته از کتاب تلمود فصل اخلاق میشنا)
....................................................
@Learnhebrew313
🌿
🌿🌿
🌿🌿🌿
🌿🌿🌿
🌿🌿
🌿
درس بیست و ششم (26) کتاب هیسود
#ترگیلیم_تمرینها_درس_بیست_و_ششم
1-اِیفُه یاشَن اِلیشاع کَاَشِر هایاه با لاعیر شونِم؟
کجا می خوابید الیشاع نبی هنگامی که به شهر شونم میرفت؟
2-لاماه راصتاه هاایشاه لیوُنُت خِدِر؟
چرا آن زن میخواست یک اتاق بسازد؟
3-مَه ساماه هاایشّاه بَخِدِر هِ خاداش؟
آن زن اسم آن اتاق جدید را چه نامید؟
4-مِه هایتاه هَ بِراخاه شِل هناوی اِلیشاع؟
الیشاع نبی برکتی که داد چه بود؟
5-اِییخ رااو هاایش وِهاایشاه اِت هَخُ اَخ هَگادُل شِل هَناوی؟
آن مرد و آن زن قدرت بزرگ پیامبر نبی را چطور دیدند.
.....................................................
@learnhebrew313
🌿
🌿🌿
🌿🌿🌿
🌿🌿🌿
🌿🌿
🌿
درس بیست و ششم (26) کتاب هیسود
#نکات_گرامری_درس_بیست_ششم
1️⃣ گفتیم در زبان عبری هر گاه ریشه ی سه حرفی فعل ما حروف حلقی نباشند به آن دسته از افعال ، افعال سالم《שלמים 》گفته میشود .
در زبان عبری ریشه فعلی که با یود (( י )) شروع میشود به دو دسته تقسیم می شوند.
افعالی که ریشه خود را از دست میدهند و افعالی که ریشه ی فعل خود را از دست نمی دهند.
مانند فعل ישן خوابیدن که در آن هنگام صرف هر سه حرف ریشه فعل باقی میماند.
اما فعل ישב در صرف زمان آینده یک حرف خود را از دست میدهند و تغییر مینمایند .
مثال : 👈🏻 🛑 مصدر فعل לישן
אני אישן
אתה תישן את תישני
הוא יישן היא תישן
אנחנו נישן
אתם תישנו אתן תישנה
הם יישנו הן תישנה
✅ الگوی صرف افعال یود دار افعل است . که در انتهای کتاب هیسود به شکل جدول صرف کلیه ی باب های زبان عبری آورده شده است .
✅ یود (( י )) در مصدر احیا میشود افعال ناقص در صرف آینده یود را از دست می دهند در گذشته و حال افعال مانند افعال سالم صرف می گردند.
2️⃣ افعالی مانند ישב بدین گونه صرف میگردند .
⭕️ مصدر فعل 👈🏻 לשבת
אני אשב
אתה תשב את תשבי
הוא ישב היא תשב
אנחנו נשב
אתם תשבו אתן תשבנה
הם ישבו הן תשבנה
مثالی دیگر👇🏼
⭕️ فعل ידע 👈🏻 مصدر לדעת
אני אדע
אתה תדע את תדעי
הוא ידע היא תדע
אנחנו נדע
אתם תדעו אתן תדענה
הם ידעו הן תדענה
3️⃣ در زبان عبری کلمه ی לעולם به دو معنا به کار رفته و کاربرد دارد .
🅰️ معنای نخست به معنای جهان میباشد .
🅱️ معنای دوم به معنای تا ابد ، برای همیشه ، ازلیت میدهد.
مانند : אני אזכר זאת לעולם.
من برای همیشه این را به یاد دارم .
🆎 اگر این کلمه با לא منفی بیاید معنای 《هرگز 》خواهد داد.
مانند : 👇🏼
לא אשכח זאת לעולם.
من هرگز این را فراموش نمیکنم .
یا 👇🏼
לעולם לא אשכח זאת.
من هرگز این را فراموش نمیکنم .
✅ מעולם کاربرد گذشته دارد .
مانند :
מעולם לא שמעתי זאת .
من هرگز این را نشنیدم
5️⃣ در زبان عبری کلمه سوالی כמה در حالت عادی سوالی (پرسشی) بوده و در جملات تعریفی و تعجبی به معنای 《چقدر زیاد 》است و سوالی نیست .
مثال :👇🏼
(( כמה)) מה תוב האיש הזה.
این مرد چقدر خوب است
(( כמה )) מה רב הכח שלו.
چقدر نیروی او عالی است.
@learnhebrew313
🌿
🌿🌿
🌿🌿🌿
🌿🌿🌿
🌿🌿
🌿
درس بیست و ششم (26) کتاب هیسود
#جمله_سازی
زبان آموزان عزیز این تمرینات را حل نمایید.
جملات زیر را به عبری ترجمه کنید.
1️⃣ من میخواهم تا فردا ظهر بخوابم زیرا من دیروز خوب نخوابیدم .
2️⃣ اگر تو (( جمع مذکر)) گرامر را یاد نگیری، تو هرگز عبری را نخواهی دانست .
3️⃣ پس از آن من در باغ خواهم نشست و روزنامه خواهم خواند.
4️⃣ من هرگز نمیدانستم که عشق شما به تورات مقدس چقدر زیاد است
5️⃣ اون چوپان میخواهد با گوسفندان به پایین رودخانه برود
6️⃣ او پاسخ میدهد من تنها یک خواسته دارم من میخواهم یک پسر متولد کنم (به دنیا بیاورم).
7️⃣ آنها یک خانه روی کوه نزدیک دریا خواهند ساخت .
8️⃣ یک هفته پیش یک غریبه آمد و نامه ی تو(مونث) را به من داد .
9️⃣ ما نمیتوانیم در این هتل آسایش بیابیم (پیدا کنیم ).
🔟 او(مونث) باید استراحت کند زیرا مریض بود و او بسیار خسته است .
1️⃣1️⃣ من میخواهم یک لامپ برای مادربزرگم بخرم زیرا او آن را شکست .
2️⃣1️⃣ او (مذکر) خیلی ضعیف هست و او قوتی برای راه رفتن ندارد .
3️⃣1️⃣ من می خواهم بدانم چه اتفاقی برای من خواهد افتاد اگر من پاسخ ندهم به هر یک از سوالات .
4️⃣1️⃣ هیچ چیز تازه ای در جهان وجود ندارد .
5️⃣1️⃣ ما تقریبا داریم یاد میگیریم گذشته و حال رو از فعل های صدا دار (فعل کامل)
6️⃣1️⃣ چقدر خوب است سلامت و سلامتی.
@learnhebrew313
🌿
🌿🌿
🌿🌿🌿
🍏🍏🍏
🍏🍏
🍏
درس بیست و پنج (25) کتاب هیسود
#پاسخ_تمرینات_جمله_سازی_درس_25
1️⃣ אני אֶשֶה אֶת הָעַבוֹדָה כַּאַשֶר יִהיֶה לי זֶמַן
2️⃣ חיום יָבו וְכל הָעַמִים יִחיך יַחַד בֵּשָלוֹם
3️⃣ אני לאֹ אָזוּז מִן הַשֻלחָן עַד שֶאַני אֶגמֹר אֶת הַחִבּוּר .
4️⃣ הוּא לאֹ יַעַשֶה פֶסֵל מִן(( שֶל )) כֶּסֶף כּי זֶה יַעַלֶה מֶאֹד הַרבֶּה
5️⃣ לפְעָמִים שֶאַני עַצובָה אַני אוֹהֵב וְלָשֶבֶת בַּחֹשֶךְ וְלִחשִב.
6️⃣ השֶם יִשְלַח לָנוּ בְּרָחות מִן הְשָמַים .
7️⃣ מחָר אַנַחְנוּ נָקוּם מוּקדָם כּי אַנַחְנוּ צרְכּים הְחַבֵרים שֵלָנוּ.
8️⃣ מדוּעַ אֵין אוֹר בַּחֶדְר ?
9️⃣ האִישָה תָשִים אֶת הַקֶמַח עַל הַשֻלחָן בַּמִטְבָּח
🔟 מתַי יִהיֶה שָלוּם בָּעולָם.
1️⃣1️⃣ האִים אַתֶם בֶּאֶמֶת תָבוֹאוֹ לִוִאוֹת אוֹתָנוּ שָבוּעַ הַבָּא
2️⃣1️⃣ אני אוֹהֵבֶת אוֹתוֹ כּי הוּא תָמִיד אומֵר אֶת חָאֶמֶת.
3️⃣1️⃣ אני פוֹחֵד לִהיוֹת בַּחשֶד.
4️⃣1️⃣ בשַבָּת אַנַחְנוּ אוֹכִלים לֶחם לָבָן.
5️⃣1️⃣ עכשָב אַני רוֹאֶה שֶאַני עָשִתי שֶגִאָה.
@learnhebrew313
🍏
🍏🍏
🍏🍏🍏
🏝🏝🏝
🏝🏝
🏝
درس بیست و هفتم (27) کتاب هیسود
#لغات_قسمت_اول_درس_27
آرُخ...بلند—-طولانی (مذکر)
اَرُکاه...بلند—-طولانی (مونث)
اَرام...شهر آرام
اِرِتص...سرزمین
اَراتصُت...سرزمین ها
بَت...فرزند دختر
بانُت...فرزندان دختر
گادَل...بزرگ
لیگدُل...بزرگ شدن (مصدر)
گامال...شتر
گِمَلیم...شتران
دِرِخ...سفر
کِلی یاقار...ظرف قدیمی و قیمتی
کِنَعَن...سرزمین کنعان
لِ اَت...آرام
لاقَخ...برداشت
لاقَ اَخَت...برداشتن (مصدر)
........................................................................................
@learnhebrew313
🏝
🏝🏝
🏝🏝🏝
🏝🏝🏝
🏝🏝
🏝
درس بیست و هفتم (27) کتاب هیسود
#لغات_قسمت_دوم_درس_27
مَعیان...چشمه
مَعیانُت...چشمه ها
مَتاناه...هدیه
مَتانُت...هدایا
نَعَر...پسر جوان
نِعاریم...پسران جوان
نَعَراه...دختر جوان
نِعارُت...دختران جوان
ناتَن...داد
لاتَت...دادن (مصدر)
عِوِد...غلام—-برده
عَوادیم...غلامان—-برده ها
شا اَو...کشید (آب یا مایع را)
لیش اُو...کشیدن (اب یا مایع را "مصدر")
تَخشیت...جواهر
تَخشیتیم...جواهرات
زِمَن رَو...زمان طولانی
کِدی لِ...بخاطر اینکه
بِسیم خاه رَبّاه...با شادی بسیار
........................................................................................
@learnhebrew313
🏝
🏝🏝
🏝🏝🏝
🏝🏝🏝
🏝🏝
🏝
درس بیست و هفتم (27) کتاب هیسود
#پیام_دینی_مذهبی_فلسفی_درس_27
ماصا ایشّاه—-ماصا تُو
کسی که زنی را یافت—-خوبی را یافته است.
(مِشِلی یود خِت 22)
(برگرفته از کتاب تلمود فصل مِشِلی22)
....................................................
@Learnhebrew313
🏝
🏝🏝
🏝🏝🏝
mazhabi27.mp3
221.3K
پیام دینی مذهبی فلسفی درس بیست و هفتم
@Learnhebrew313
🌳🌳🌳
🌳🌳
🌳
درس بیست و هفتم (27) کتاب هیسود
#متن_قسمت_اول_درس_27
اِلی عِزِر وِریوقاه
الی عزر و ریوقاه
اَوراهام وِساراه هایو زِقَنیم کَاَشِر ساراه یالداه اِت ایصخاق. ایصخاق گادَل وِهایاه لِ ایش. اَوراهام راآه شِوا هَزَمَن لاقَ اَخَت ایشّاه لِ ایصخاق. هو قاراه لِ اِلی عِزِر، ها عِوِد شِلُّ وِآمَر لُ:
ابراهیم و سارا کهنسال بودند،هنگامی که سارا اسحاق را زائید. (بعد از مدت ها ) اسحاق بزرگ شد و مردی شد. ابراهیم دید که وقت همسر گرفتن اسحاق شده است. او الی غزر برده اش را صدا زد و به او گفت:
اِی نِنی روصِه لاقَ اَخَت لِ ایصخاق ایشاه مین هَبانُت هاراعُت شِل اِرِتص کِنَعَن.
برای اسحاق نمی خواهم زنی از دختران سرزمین بد کنعان بگیرم.
هَمیشپاخاه شِلّی باآه مِ اِرِتص اَرام.
خانواده من از سرزمین آرام آمده اند:
اَنی رُصِه شِ ایصخاق ییقَخ ایشّاه میشام، وِ اَنی موخان لیشلَ اَخ اوتخا شاماه.
من می خواهم که اسحاق بگیرد زنی از آنجا و من حاضرم تو را بفرستم به آنجا.
اِتِن لِخا گِمَلیم وَ عَوادیم وِ اَتاه تِلِخ لِ اِرِتص اَرام.
به تو شترها و برده هایی خواهم داد و تو به سرزمین آرام خواهی رفت.
اَنی نُتِن لِخا بِراخاه، شِه ییشمُر اُتخا بَدِرِخ اَشِر تِلِخ باه، وِ ییتِن لِخا کُ اَخ لَعَوُر اِت هَمیدبار هَ گادُل وِ هَنُراه، وِتاوُ بشالُم لِ اِرِتص اَرام.
من به شما برکت میدهم، که خداوند تو را نگهداری کند در راهی که خواهی رفت به سرزمین مقدس آرام.
....................................................
@learnhebrew313
🌳
🌳🌳
🌳🌳🌳
🌳🌳🌳
🌳🌳
🌳
درس بیست و هفتم (27) کتاب هیسود
#متن_قسمت_دوم_درس_27
شام یَعَزُر لِخاه، لیمصو ایشاه طُواه لِ ایصخاق.
آنجا کمک خواهد کرد به تو خداوند که زنی خوب برای اسحاق پیدا کنی.
گَم تَخشیتیم وِخِلیم یقاریم تیق قَخ ایتخا کِدی لاتِت مَتانُت لَنَعَراه وِ لَهُریم شِلاه.
همچنین جواهر و ظرف های قیمتی گران با خودت بردار و بخاطر اینکه هدیه بدهی بهآن دختر جوان و پدر و مادر او.
اِلی عِزِر لاقَخ اِت ها عَوادیم، اِت هَگِمَلیم وِاِت هَمَتانُت وِیاصا لَدِرِخ.
الی عزیز بردگان و شتران و هدیه ها را گرفت و بیرون رفت به جاده و راه ( بسوی سرزمین آرام)
هو عاوَر میدباریم وونِهارُت، عاریم وَاراصُت، ووبَسُف اَخَرِی یامیم رَبّیم، هو با اِل آرِتص اَرام.
او از بیابان ها و رودخانه ها و شهرهایی عبور کرد و در پایان پس از روزهای بسیاری اوبه سرزمین آرام آمد (رسید).
اِلی عِزِر یادَع شِهبانُت شِل هاعیر با اُت باعِرِو اِل هَمَعِیان لِش اُو مَعییم.
الی عزر می دانست که دختران آن شهر بعدازظهر به سوری چشمه می آیند برای کشیدن آب
لاخِن شام اِفشار ییحیِ لیفگُش بانُت رَبُّت کِدی لیوخُر ایشّاه طُّواه لِ ایصخاق.
از این رو در آنجا اجازه دادند که ملاقات کند دختران بسیاری را که بدین خاطر زن خوبی برای اسحاق انتخاب کند.
....................................................
@learnhebrew313
🌳
🌳🌳
🌳🌳🌳
🌳🌳🌳
🌳🌳
🌳
درس بیست و هفتم (27) کتاب هیسود
#متن_قسمت_سوم_درس_27
هو لُ ناخ اَفیلو رِگَع.
او برای یک لحظه هم استراحت نکرد.
بِلِو مالِ تیقواه هالَخ میاد شاماه.
با قلبی پر از امید بلافاصله به آنجا رفت.
هو عامَد لُ راخُق مین هَمَ عیان، وِ لُ زاز میشام زِ مَن رَو.
او ایستاد و از کنار چشمه تکان نخورد و مدت زیادی آنجا ایستاد.
پیت اُم هو راآه نَعَراه یافاه عُلاه لِاَت مین هَ مَعِیان عیم کَدمالِ مَییم.
او ناگهان دید دختر جوان زیبایی را که به آرامی از چشمه با کوزه ای پر آب بالا می آید.
هو هالَخ مَهِر اِل هَنَعَرا وِآمَر لاه:
او به سرعت به سوی دختر جوان رفت و به او گفت:
اَنی ایش زار بِ آرِتص هَزُّت.
من مرد غریبی هستم در این سرزمین.
باتی میدِرِخ اَروکاه وِقاشاه.
از سرزمین و راه طولانی و دشواری آمده ام.
عاوَرتی عاریم وَاَراصُت رَبُّت، اَنی عایِف وِصام.
از شهرها عبور کردم و سرزمین های بزرگی عبور نمودم، من خسته و تشنه ام.
هَ ایم تینِی لی لیشتُت طیپُت اَخادُت مین هَکَد شِلّاخ؟
آیا به من چند قطره ای آب از کوزه است خواهی داد که بنوشم؟
....................................................
@learnhebrew313
🌳
🌳🌳
🌳🌳🌳
🌳🌳🌳
🌳🌳
🌳
درس بیست و هفتم (27) کتاب هیسود
#متن_قسمت_چهارم_درس_27
بِسیمخاه رَبّاه، عانتاه هَنَعَراه.
با شادی بسیاری دختر جوان پاسخ داد.
هینِّه مَییم بیشویل خا، وِگَم اِلِخ وِ اِش اَوعُد مَییم وِاِتِن لَگمَلیم شِلخا.
اینک آب برای تو و همچنین من بازهم خواهم رفت و آب خواهم کشید برای دادن به شترهای تو.
هَلِو هَطُو شِل هَنَعَراه وِهَیُفی شِلّاه عاصووُ رُشِم خازاق عَل اِلی عَزِِر.
با خوش قلبی دختر زیبا انجام داد و اثری قوی روی الی عزر گذاشت.
هی بِوَدَاَی تیهیه ایشّاه طُواه ایصخاق، کَاَخ خاشَو اِلی عِزِر، وِ کِن هایاه.
او مطمئنا زنی خوبی برای اسحاق خواهدبود الی عزر اینچنین فکر کرد و اینطور هم شد.
هَنَعَراه هَزُّت هی رِویقاه، ها ایشاه شِل ایصخاق، وِهااِم شِل عِساو وِ یَعَقُو.
این دختر ریوقاه است همسر اسحاق ، مادر عَساو و یعقوب.
....................................................
@learnhebrew313
🌳
🌳🌳
🌳🌳🌳