🌼🌼🌼
🌼🌼
🌼
درس بیست و هشتم (28) کتاب هیسود
#متن_قسمت_اول_درس_28
اَوراهام وِهَزاقِن
ابراهیم و پیرمرد
اَوراهام هاعیوری هایاه ایش صِدّیق.
ابراهیم عبرانی مردی صادق و راستگو بود.
ها اُهِل شِل اَوراهام عامَد عَل-یَد هَدِرِخ.
چادر ابراهیم در راه کنار جاده قرار داشت.
ها اُهِل شِلُّ هایاه تامید پاتواَخ لِ اُرخیم.
چادر اون همیشه برای مهمان ها باز و گشوده بود.
اَوراهام هایاه نُتِن اُخِل اومَییم لِکُل ایش زار شِهایاه عُوِر بَدِرِخ.
ابراهیم میداد خوراکی و آب به هر فرد غریبه ای که عبور می کردند از کنار جاده.
هو لُ هایاه شُعِل اِت ها اُرِاَخ مِعَیین هو با وولِ آن ه. هُلِخ.
او از مهمان ها نمی پرسید که از کجا امده و به کجا می روید.
کَعَشِر ها اورِاَخ هایاه نُتِن لُ توداه اَوراهام هایاه اُمِر:
هنگامی که مهمان از او تشکر می کرد، ابراهیم به او میگفت:
اَل تیتِن توداه لی.
از من تشکر نکن.
تِن توداه لَه.
خدا به من خوبی داده.
هِ (یَهُوَه ) بارا اِت هاآرتص وِاِت کُل اَشِر باه.
خدا آفریده سرزمین را و هر چه که در آن هست.
بِیُم خَم اِخاد عاوَر ایش زاقِن وِخَلّاش عَل-یَد ها اُهِل شِل اَوراهام.
در یک روز گرم پیرمرد ضعیفی از کنار چادر ابراهیم عبور کرد.
هَبِگادیم شِلُّ هایو مِلِ ایم خُل لاوان، وِهو هالَخ لِ اَط لِ اَط.
لباس های او پر از شن سفید بودن و او آرام آرام میرفت.
اَوراهام پاناه اِل هَزاقِن، وِآمَرلُ:
ابراهیم رو کرد به پیرمرد و به اون گفت:
....................................................
@learnhebrew313
🌼
🌼🌼
🌼🌼🌼