👆
✦ یه سوال؛ تا حالا موقع مسافرت یا انجام کار لذتبخشی، شده که با خودتون همچین فکری رو بکنید:
- من نمیخوام این سفر یا کار تموم بشه
- خیلی داره خوش میگذره اما خیلی زود شنبه میشه و دوباره باید سر کارم برگردم؟!!!
.
.
✦ این سبک فکر کردن فقط به ذهنتان اجازه میده تا زمان ارزشمندتون رو از شما بدزده.
وقتی افکاری مثل این دارید، به جای در لحظه بودن و لذت بردن از کاری که انجام میدید، شما متمرکز روی زمان تموم شدن این لذت هستید.
✦ به عبارتی شما را از بودن در زمان حال دور کرده و به شما اجازه نمیده به میزان کامل، اون لحظه رو تجربه کنید.
با بودن در هر لحظه (و مزهمزه کردن آن) شما به سطح بالاتری از رضایت رسیده و به خودتون این اجازه رو میدید که تجربه بهتری داشته.
🎯
════════᪥᪥═════
🎯 #لذت_تمرکز ۴
✦ عوامل موثر در ایجاد تمرکز
✤➁ نظم و برنامهریزی :
➕ اولویتبندی کارها: انسان باید برای کارهایی که داره انجام میده، الویت بذاره ...
🔺 اگر اولویت نذاریم و همزمان چندتا کار سرمون ریخته باشه، میبینی طرف، اول کاری رو انجام میده که اولویت نداره و بعدا مشکل پیش میاد و اینجاست که ذهن براش مقداری تشطّط ایجاد میشه..!!!
➕ برای کارهامون زمان بزاریم:
- نمیشه که کار باشه ولی وقت نباشه، نمیشه که!!
یعنی جلوش بازه کلا ... ابتدا معلوم ولی انتها چی ... برخی ابتداشم معلوم نیست، هر موقع شد
🔺 اینجور آدما از بیخ خودشون رو راحت کردن بدون برنامه ریزی، بدون اختصاص وقت امور امکان نداره منظم باشه؛ به طریق اولی ذهنم نمیتونه منظم باشه
🔺 بعد هم برنامهریزی نیاز به تمرین و ممارست داره به #تدریج حاصل میشه..!!
👇👇👇👇👇
👆👆👆👆👆
➕ وقت شناسی در کارها: چطور میگیم وقتِ زوال آفتاب، برو نماز ظهرت رو بخون، یعنی وقت نماز این موقع هست....
وقت غذا کِی هست؟
وقت پیاده روی کِیه؟ وقت خواب کیه؟
مخصوصا مجردها که اشتغال آنچنانی ندارن
اینها بهتر میتونن وقت رو نسبت به کارهاشون، توجه داشته باشن و مراقبت بکنن
✦ به قول حضرت امام یکی از مراقباتی که انسان رو خیلی پیش میبره، #وقت_شناسیه؛ یک حساسیتی در انسان ایجاد میکنه :
🔅 مثلا فرض کنید شما با رفیقتون قرارِ مباحثه گذاشتین، ساعت پنج قرار گذاشتین، شما باید دو دقیقه به پنج اونجا باشین نه اینکه پنج و سه دقیقه میرن...!!
🔺 با رفیقت چیکار داری خب!! تو هم باید رفیقت رو رشد بدی؛ جلسهای میخوایم بریم که ساعت چهار شروع میشه یا اینکه کلاس دارید؛ شما قبل از استاد باید کلاس باشید و برای یقین که سر موقع انجام خواهید داد باید پنج دقیقه قبلش اونجا باشید ...
🔺 این یکی از ویژگی هاییه که متاسفانه جا نیفتاده است بین ماها کم دیده میشه در بین ما مسلمونا .. شیعهها..!!
🍃 تمرین میخواد...!!!
تا میگن یه جایی جلسه هست گفتن ساعته هفت خب ساعت هفت گفتن هفت و نیم میاد خب همین میشه...!! شما برو اصالحش بکن شما به موقع حاضر شو .
#ادامه_دارد ...
🎯 کانال لذترهـــایی 👇
https://eitaa.com/joinchat/2745303090Cdf5b6544f2
═══════════᪥ꙮ᪥═══
.
#دانش_آموز #دانشجو #طلبه
اگر به خاطر تنبلی در طول ترم
درس نمیخونی و همه رو میذاری
واسه شب #امتحان ،
میتونی با تکنیک ۵ دقیقه
و تکنیک برش کالباس
این مشکل رو برطرف کنی 😊
این تکنیکها رو در دورهی
فعال شو برات گفتم 😉
.
.
#دانش_آموز #دانشجو #طلبه
یکی دیگه از دلایل تنبلی شما ممکنه
فکر کردن به گذشته و #اشتباهاتی باشه
که در گذشته مرتکب شدی که روش
رها شدن از این افکار مخرب رو
در دورهی فعال شو برات
توضیح دادم 😇
.
.
#فرزند_دار
میدونستید با استفاده از اصل پریماک
میتونید تنبلی رو از فرزندانتون دور کنید؟
اصل پریماک رو در جلسات آخر فعال شو
مفصل براتون توضیح دادیم 😇
.
.
#شاغل
اکثر افراد شاغل دچار ترس از شکست
و یا ترس از موفقیت هستن ،
بله ترس از موفقیت ،
یه ترس هست که خیلی از افراد
دچارش هستن اما خبر ندارن ،
و این ۲ نوع ترس باعث میشه فرد
نتونه پیشرفت کنی ،
اگر خیلی وقته در کار خودت
پیشرفت نداشتی دچار یکی از این
۲ نوع ترس هستی که ما در فعال شو
بهت گفتیم چطوری باهاش مقابله کنی ✨
.
🌱 دورهی مجازی فــــــعّالشـــو
👈🏻 درمان #تنبلی
👈🏻 تقویت #اراده
➕ برای کسب اطلاعات بیشتر
و ثبت نام در دوره
به آیدی ادمین دوره پیام بدید👇🏻
➡️ @Admin_hmsrdr
➡️ @Admin_hmsrdr
👆🏻👆🏻👆🏻👆🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چهارشنبه سوری یادتونه؟
اینجا انگار کارخونه یا فروشگاه بزرگ فشفشه ست که آتیش گرفته ...
هیچی نمیشه گفت، ولی انصافا این حجم از نورافشانی رو جایی ندیده بودم 😐
@LezateRahayi
✦ ═════════᪥ꙮ᪥══ ✦
✦ لاتهای مست و نفس مسیحایی شیخ
این قسمت از زبان سید احمد کربلایی، استاد آیت الله قاضی میباشد، که از استادش ملاحسینقلی همدانی میگوید "[ملاحسینقلی بنوعی استاد همه عرفا و علمای بزرگ معاصر هستن]"
.
مقابل در اندروني اتاق (ملاحسینقلی همدانی) نشسته بودم. روزهای آخری بود که شاهد حضورش در عالم خاکی بودم. صورت پر اُبّهتش را در نظر میآوردم و یاد خاطراتی میافتادم که با او در این سالیان گذرانده بودم.
.
دست های خیال بر ساحت حضورم چنبره میزد و مرا به آن روزهای شیرین تکرارنشدنی پرواز می داد...
.
✦ با آخوند ملاحسینقلی پیاده به زیارت عتبه سیدالشهدا علیهالسلام رفته بودیم. در میانه راه برای استراحت به قهوه خانهای رسیدیم و دیدیم صدای رقص و پایکوبی میآید.
.
آخوند چهرهای در هم کشید و نگاهش را به ما انداخت و گفت: «یکی از شما مردانگی کند و برود این جماعت را نهی از منکر نماید»
.
همه ما در حال سکوت و تعجب، ایستادیم و به او نگاه کردیم. او هم دوباره گفت: «عرض شد یکی از علمای اعلام تشریف ببرند و به این جماعت تذکری بدهند!»
.
دوباره سکوتی که از سر ترس و خجالت بود بر ما حاکم شد! گروهی در قهوه خانهای پر از دودُ دم، مشغول رقص و آواز و قهقه و مستی اند، آخر چطور میشود با عَبا و عَمّامه بروی و به اینها بگویی بساطتان را جمع کنید؟!
.
در همین فکرها بودم که بالأخره یکی دیگر از شاگردان استاد گفت: «جناب آخوند! این جماعت مستاند، به نهی از منکر ما توجهی نخواهند کرد و احتمال اثر در ایشان ساقط است.»
احساس خنکی وجودم را فرا گرفت و گمان کردم تکلیف از دوشمان برداشته شد استاد سرش را به نشانه تأیید تکان داد و گفت: «باشد، خودم می روم.»
.
✦ هول در دلم افتاد که الآن چه میشود. این پیرمرد میخواهد برود وسط مُشتی جوان عیاش، و کاسه کوزه شان را به هم بریزد و اصلا معلوم نیست چه بلایی سرش بیاورند.
.
آخوند لباسش را مرتب کرد و به سمت در قهوه خانه راه افتاد، در را باز کرد و داخل شد. بوی دود جیگاره و نارگیله (قلیان) از در قهوه خانه بیرون زد. سراسیمه به دنبالش داخل شدیم و دیدیم تعداد آنها بیش از چیزی است که تصور میکردیم. آخوند وارد شد و مستقیم به سراغ سرکرده شان رفت. آدمی قُلچُماق به نظر میرسید.
.
با خود گفتم الآن آخوند میخواهد چه بگوید؟ آیه میخواند؟ روایت می خواند؟ در همین اندیشه ها غوطه ور بودم که آخوند رو کرد به رئیسشان و گفت: «سلام علیکم، آقا رخصت میفرمایید بنده بخوانم و شما سازش را بزنید؟
.
ناگهان صدای ساز و آواز به سکوتی مرگبار تبدیل شد. رئیس که خنده اش گرفته بود، وقتی دید مُشتی طلبه با پیرمردی که سرو وضعش نشان میدهد در عمرش حتی یک موسیقی گوش نکرده، وارد قهوه خانه شدهاند، با حالتی که آخوند را دست انداخته باشد، گفت:
.
«شیخ، مگر شما هم بلدی با این ماسماسک ها بازی بازی کنی؟ ملا حسینقلی لبخندی زد و گفت: «من بلدم شعر بخوانم، رخصت هست بخوانم؟
.
مرد دستی به سبیل کت وكلفتش کشید و با قهقه ای گفت: «آشیخ، تو بخوان ما سازش را میزنیم.» با قهقهای که سر دادند، تا مغز استخوانم سوخت
.
درست بود. من بارها تأثير نفس استاد را دیده بودم. یادم نمی رود که در نجف شروری بود به نام «عبد فَرّار» یعنی بنده فراری، که نجفی ها از دست آزارش عاصی شده بودند و همه از او میترسیدند. روزی، آخوند در حرم امیرالمؤمنین علیهالسلام نشسته بود که عبدفرّار از مقابلش گذشت ....
👇👇👇👇👇