#ضرب_المثل
ضرب المثل زاغ سیاه کسی را چوب زدن!
منظور از زاغ ، همان پرنده شبیه کلاغ نیست . زاغ (زاج) نوعی نمك است كه انواع گوناگون دارد: (سیاه، سبز، سفید و غیره )
زاغ سیاه بیشتر به مصرف رنگ نخ قالی ،پارچه و چرم میرسد . اگر هنرمندی ببیند كه نخ ، پارچه یا چرم همكارش بهتر از مال خودش است، در نهان سراغ ظرف زاغ همکارش می رود و چوبی در آن می گرداند و با دیدن و بوییدن ،تلاش می کند دریابد در آن زاغ چه چیزی افزوده اند یا نوع ، اندازه و نسبت تركیبش با آب یا چیز دیگر چگونه است .
این مثل وقتی به کار می رود که کسی کسی را می پاید و می خواهد ببیند او چه می کند و از چیزهایی پنهان و رازهایی آگاه شود که برایش سودمند است.
https://eitaa.com/lezzateyadgiri
#ضرب_المثل
✏️کاسهی قدیمی
روزی روزگاری مرد ساده دلی در روستایی نزدیک شهر زندگی میکرد. مرد روستایی مدتی بود که برای فراهم کردن روزی خود و خانوادهاش به زحمت افتاده بود.
یک روز از همین روزها مرد عتیقه فروشی که گذرش به آن روستا افتاده بود، برحسب اتفاق به منزل مرد روستایی وارد شد. مرد عتیقه فروش به محض ورود به خانه، نگاهش به ظرفی کهنه افتاد، که گربه لاغر اندامی در آن آب میخورد. ظرف از جنس مس بود و در اطراف آن نوشتههایی به چشم میخورد. از شکل و قیافه ظرف معلوم بود که شیئ باارزش و گرانبهایی میباشد.
پس عتیقه فروش به مرد روستایی گفت: عموجان چه گربه قشنگی داری!
مرد روستایی جواب داد: قابل شما را ندارد.
عتیقه فروش گفت: فروشی است؟
مرد روستایی جواب داد: چند میخری؟
عتیقه فروش گفت: فکر کنم ۳ تومان مناسب است؟ مرد روستایی با شنیدن این جمله بلافاصله گربه را از روی زمین بلند کرد و به دست عتیقه فروش داد و با حالتی از خوشحالی و سادگی گفت: خیرش را ببینی!
عتیقه فروش که گربه را زیر بغل زده بود، به دنبال راهی می گشت که موضوع را به کاسه قدیمی بکشاند، او همینطور که نگاهش را به کاسه دوخته بود و مشغول مطالعه نوشته های روی کاسه بود، با حالتی از بی اعتنایی ساختگی گفت: عمو جان این گربه ممکن است در میانه راه تشنه شود خوب است آن کاسه را هم بدهی که اگر حیوان تشنه شد، به او آب بخورانم.
مرد روستایی که او هم مانند عتیقه فروش چشمش به نوشتههای روی کاسه بود گفت: برادر آنچه تو میخوانی من از برم این کاسه را بگذارید همینجا باشد. که تاکنون با آن ۵ گربه فروختهام!
⬅️وقتی شخصی بخواهد به دیگری بفهماند که هدف و منظور کار او را می داند، این ضرب المثل را استفاده می کنند.
#ضرب_المثل
ڪانال لذت یادگیری👇
✔️ کانال تلگرامی لذت یادگیری :
👉 https://t.me/lezzate_yadgiri
✔️ کانال ایـتا لذت یادگیری :
https://eitaa.com/lezzateyadgiri
#ضرب_المثل
⛄️جيكجيك مستونت بود، فكر زمستونت بود
به كسی كه به فكر آيندهاش نيست و دچار مشكل میشود میگويند: "جيكجيك مستونت بود، فكر زمستونت بود؟"
مورچهای در فصل بهار و تابستان دانهها را به لانهاش میبرد و انبار میكرد تا در روزهای سرد و سخت زمستان بی غذا نماند.
گنجشک که کار کردن زیاد مورچه را میدید،به مورچه گفت: حیف این وقت خوش نیست، چرا اینقدر کار میکنی؟
مورچه گفت: بازی و خورد و خواب هم اندازهای دارد. باید كمی هم به فكر فردا و فصل زمستان بود. مثل من كمی دانه انبار كن كه هنگام برف و باران و سردی هوا گرسنه نمانی.
گنجشك گفت: هوای به اين خوبی را رها كنم و به فكر انبار كردن آذوقه باشم؟ امروز كه خوردنی و نوشيدنی هست، در فصل زمستان هم حتماً برای خوردن چيزی پيدا خواهم كرد.
روزها، هفتهها و ماهها پشتسر هم رفتند تا اينكه زمستان سرد از راه رسيد.
برف باريد و همهجا را سفيدپوش كرد. ديگر نه گياه و سبزهای روی زمين ماند و نه ميوهای روی شاخهی درختی پيدا شد. گنجشك کمی اينطرف رفت، کمی آنطرف رفت، اما چیزی برای خوردن پيدا نكرد. پروبالش در آن هوای سرد قدرت پرواز نداشت. نمیدانست چهكار كند. ياد مورچه افتاد و با خودش گفت: بهتر است پيش دوستم بروم. شايد او كمكی به من كند و دانهای به من بدهد كه بخورم و از گرسنگی نميرم.
با اين فكر گنجشك خودش را به در لانهی مورچه رساند و در زد و حال و روزش را برای مورچه تعريف كرد و گفت: "كمكم كن كه از گرسنگی دارم میميرم."
مورچه گفت: يادت میآيد كه در تابستان چندبار به تو گفتم به فكر اين روزها هم باش، اما تو گوش نكردی و ميبينی كه حالا به چه روزی افتادهای. ببينم وقتی كه "جيكجيك مستونت بود، فكر زمستونت نبود؟"
مورچه وقتی دید گنجشك از بی خیالی خودش پشيمان شده، گفت: در هر صورت ما دوتا با هم دوستيم. من هم آنقدر آذوقه انبار كردهام كه بتوانم تو را هم ميهمان كنم...
ڪانال لذت یادگیری👇
✔️ کانال تلگرامی لذت یادگیری :
👉 https://t.me/lezzate_yadgiri
✔️ کانال ایـتا لذت یادگیری :
https://eitaa.com/lezzateyadgiri
✔️ پیـج اینستاگرام :
https://Instagram.com/noruozi_hamid
#ضرب_المثل
🔴داستان ضرب المثل شتر دیدی ندیدی
مردی در صحرا شترش را گم کرد، او در جستجوی شترش بود تا به پسرک باهوشی رسید. از پسرک سراغ شترش را گرفت. پسر چند سوال از مرد پرسید. از او پرسید آیا یک چشم شتر کور بود؟ آیا یک طرف بار شتر ترشی بود و طرف دیگر شیرینی؟ مرد پاسخ داد بله. مرد که یقین پیدا کرد پسرک شترش را دیده است، از او پرسید شتر من کجاست؟ اما پسرک پاسخ داد من شتری ندیدم.
مرد به شدت عصبانی شد و با خودش فکر کرد احتمالا این پسر شتر مرا دیده و بلایی سرش آورده است. پسرک را به نزد قاضی برد و ماجرا را برای قاضی تعریف کرد. قاضی هم که مثل مرد تصور میکرد، پسر شتر را دیده است، به او گفت: بدون اینکه شتر را دیده باشی، مشخصاتش را درست میگویی. چطور چنین چیزی ممکن است؟ پسرک در پاسخ گفت: در مسیر ردپای شتری را دیدم که علفهای یک طرف جاده را خورده بود، در حالی که علفهای طرف دیگر سرسبز بودند. پس فهمیدم که احتمالا یکی از چشمهای شتر کور است. در یک طرف ردپاها مگس و طرف دیگر پشه جمع شده بود. از آنجایی که مگس شیرینی دوست دارد و پشه ترشی، حدس زدم یک طرف بار شتر شیرینی و طرف دیگر ترشی بوده است.
قاضی که از هوش و ذکاوت پسرک خوشش آمده بود، حرف او را باور کرد و به او گفت تو پسر باهوشی هستی و من بی گناهی تو را باور میکنم؛ اما از این به بعد شتر دیدی، ندیدی!
ڪانال لذت یادگیری در تلگرام:
https://t.me/lezzate_yadgiri
ڪانال لذت یادگیری در ایتا:
https://eitaa.com/lezzateyadgiri
ɦ.nσruσzi:
#ضرب_المثل
✨سالی که نکوست از بهارش پیداست
این ضرب المثل در مواقعی به کار میرود که انجام کاری از ابتدا مشخص است که چه اتفاقی میافتد و شروع کار پایان آن را نشان میدهد.
این ضرب المثل به خاطر وضع آب و هوا در فصل بهار بوجود آمده. اگر در فصل بهار بارندگی خوب و کافی باشد میگویند سال خوبی است اما اگر بارندگی نباشد و هوا خشک و گرم باشد میگویند سال خوبی نیست و در واقع «سالی که نکوست از بهارش پیداست.»
در ادامه این ضرب المثل جملهی دیگری هم هست که امروزه کمتر استفاده میشود و بیشتر مانند یک ضرب المثل جداگانه کاربرد دارد:
سالی که نکوست از بهارش پیداست
ماستی که ترشه از تغارش پیداست
قسمت دوم ضرب المثل هم، مانند بخش اولش همان معنا را دارد. در گذشته که ماست را در تغار[1] درست میکردند، اگر ماست بد بود و چربی اضافه پیدا میکرد، هم ارزانتر بود و هم باید فقط در تغار نگهداری و فروخته میشد. بنابراین تغاری بودن ماست به معنی بد بودن آن بود.
دوستان عزیز، ضرب المثلهایی که کلمه «بهار» و «نوروز» دارند، با نام ضرب المثلهای نوروزی شناخته میشوند که ما یکی از آنها را توضیح دادیم.
[1]تغار: ظرف سفالی بزرگی که در آن ماست نگه میداشتند.
ڪانال لذت یادگیری در تلـگرام:
https://t.me/lezzate_yadgiri
ڪانال لذت یادگیری در ایـتا:
https://eitaa.com/lezzateyadgiri
#ضرب_المثل
🎩کلاهش پس معرکه است
جوانان امروزی شاید معرکه گیری را ندیده باشند ولی دست کم در فیلمها دیدهاند. در گذشته که سرگرمی کم بود معرکه گیری یکی از روش های سرگرمی و نیز کسب درآمد برای برخی بود. معرکه گیر در حال اجرای کارهای بامزه و شگفت خود میشد و مردم بیکار و نیز دوستدار دور او دایره وار جمع میشدند. صف اولی ها با افزایش جمعیت مینشستند. اگر کسی از صف اولیها شلوغ میکرد و حواس معرکه گیر را پرت میکرد مردم کلاهش را بر میداشتند و به بیرون معرکه پرت می کردند. قدیمیها همه کلاه به سر بودند و یا دستار بر سر داشتند و آنکه کلاهش را به پس معرکه پرت کرده بودند ناچار به دنبال کلاه می رفت و دیگری جای خوب او را که ارزشمند بود میگرفت و او ناگزیر به انتهای جمعیت میرفت و اگر قدش کوتاه بود که دیگر نمایش را هم از دست میداد. این امر کم کم ضرب المثل شد.
ڪانال لذت یادگیری در ایـتا:
✅ https://eitaa.com/lezzateyadgiri
ڪانال لذت یادگیری در تلگـرام:
✅ https://t.me/lezzate_yadgiri
#ضرب_المثل #مثل
🟢ضرب المثل
✔️گر گدا کاهل بود تقصیر صاحب خانه چیست؟
🔸ثروتمندی بود که به بخشندگی و مهربانی شهرت داشت. فقیران و تهیدستان، به خانهاش سری میزدند تا پولی بگیرند و غذایی بخورند.
🔹روزی مسافر فقیری وارد شهر شد. دنبال جایی می گشت که غذایی به او بدهند که آوازه مرد ثروتمند به گوشش رسید.
نشانی خانه او را گرفت و مثل بقیه وارد خانه شد. گوشه ای ایستاد. نه قدم از قدم برداشت و نه لب از لب گشود.
با اینکه میدید تهیدستان به طرف آشپزخانه میروند و غذا میگیرند و برمیگردند، از جایش تکان نخورد.
🔸صاحب خانه چشمش به مسافر افتاد. سلامی کرد و گفت:« چرا اینجا ایستاده ای؟»
مسافر گفت:« مسافرم و تهیدست و گرسنه. به من گفتند که اگر به خانه تو بیایم، بی نصیب نمی مانم و حتما ظرف غذایی به من داده می شود؛ اما تا الان نه کسی حالم را پرسیده و نه کسی ظرف غذایی به من داده است.»
🔹ثروتمند که ناراحت شده بود، خدمتکارانش را صدا کرد و پرسید: «چرا کسی به او توجه نکرده و غذایی به او نداده است؟»
خدمتکاران، نگاهی به مسافر فقیر انداختند و گفتند: «ما او را ندیده بودیم؛ وگرنه چه فرقی برایمان میکرد؟ یک ظرف غذا هم به او میدادیم. او اصلاً به آشپزخانه نیامده است تا غذا بگیرد.»
ثروتمند دستور داد که فوری برای مسافر غذایی آماده کنند.
🔸غذا خیلی زود آماده شد. ثروتمند سفرهای انداخت و همراه مسافر و خدمتکارانش مشغول خوردن غذا شد.
وسط غذا از مسافر فقیر معذرت خواست که به او بیتوجهی شده است و باز هم به خدمتکارانش گفت که چرا به مسافر غذا ندادهاند.
یکی از خدمتکاران که کاسهی صبرش لبریز شده بود، به صاحبخانه گفت: «به جای اینکه از ما بپرسید چرا به این مسافر غذا ندادهایم، بهتر است از او بپرسید که چرا حرفی نزده و مثل بقیه به آشپزخانه نیامده تا غذا بگیرد. وقتی او تنبلی کرده و حرفی نزده و پا پیش نگذاشته، ما چه گناهی داریم؟»
ثروتمند گفت: «حق با شماست. باید او هم حرکتی میکرد و چیزی میگفت.
⬅️از آن به بعد، دربارهی کسی که از موفقیتها و امکانات دور و برش استفاده نکرده و به جایی نرسیده است، میگویند: گر گدا کاهل بود، تقصیر صاحبخانه چیست؟
📝نویسنده: مصطفی رحماندوست؛ مثل ها و قصه هایشان
════❁💠❁════
﴿با کانال لذتِ یادگیری همراه باشید﴾
🟠ایتا:
https://eitaa.com/lezzateyadgiri
🔵تلگرام:
https://t.me/lezzate_yadgiri
🔴اینستاگرام:
https://instagram.com/noruozi_hamid