💥قابل توجه علاقه مندان
جلسه کانون ادبی کتابخانه فجر امروز رأس ساعت ۱۶٫۳۰ در محل کتابخانه عمومی فجر برگزار خواهد شد.
💥دومین جلسه کانون ادبی کتابخانه عمومی فجرشوش در تاریخ ۱۴۰۲/۰۸/۰۶ در محل کتابخانه عمومی فجر برگزار گردید.
در این جلسه ۴ اثر از آثار نویسندگان شوش توسط پدیدآوران معرفی شدند.
همچنین به برخی مشکلات نویسندگان و شاعران شوش اشاره و در ادامه، نقد داستان کوتاه و برنامه ریزی جهت اجرای مراسم های شب خاطره و شب شعر صورت گرفت.
#کانون_ادبی_کتابخانه_عمومی_فجرشوش
#شاعران_و_نویسندگان
#نقدوبررسی_کتاب
#مسعوددیناروند
#رحمان_کارونی
#کتابخانه_عمومی_فجرشوش
#بهترین_کتابهایی_که_خوانده_ام
همه می دانند که روزی می میرند،
اما کسی این را باور نمی کند!
اگر باور می کردیم
رفتارمان را تغییر می دادیم...
👤میچ آلبوم
📚سه شنبه ها با موری
#اهدای_کتاب
📚اهدای ۲۰ عنوان کتاب روانشناسی و انگیزشی پرمخاطب توسط دکتر ایوب فرج اله به کتابخانه عمومی فجر شوش
#جادران_مسئول_کتابخانه
#کتابخانه_عمومی_فجرشوش
#بهترین_کتابهایی_که_خوانده_ام
ذهن در شهر شلوغ عطش ارتباط دارد چون فکر میکند هدف از همه چیز ارتباط میان انسان و انسان است؛
ولی در میانه ی طبیعت ناب، تنهایی شخصیت دیگری پیدا می کند، خودش تبدیل به نوعی از ارتباط می شود، ارتباطی میان انسان و جهان، و میان انسان وخودش.
👤مت هیگ
📚کتابخانه نیمه شب
کتابخانه عمومی فجر شوش
.
📚پاستیل های بنفش
💥از کتاب های اهدا شده به کتابخانه
کتاب پاستیلهای بنفش نوشته کاترین اپل گیت است که با ترجمه صالحه ترابی نوا نوشته شده است.
این کتاب داستان پیر بچهی کوچکی به نام جکسون است. از نظر جکسون همه چیز باید منطقی و واقعی باشد و خیال به هیچ دردی نمیخورد، اما یک روز میفهمد آدمها همیشه دلشان نمیخواهد در دنیای واقعیت باشند. جکسون برای اولین بار در زندگیاش برای خودش یک دوست خیالی پیدا میکند. دوست خیالی جکسون مانند خودش عاشق پاستیلهای بنفش است.
کتاب پاستیلهای بنفش به کودک کمک میکند خیالات و آرزوهایش را پرورش بدهد و اجازه دهد خلاقیتش رشد کند.
🔺خواندن کتاب پاستیلهای بنفش را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام کودکان علاقهمند به داستان پیشنهاد میکنیم
🔺بخشی از کتاب پاستیلهای بنفش
چیزهای واقعی خیلی بهتر از داستانها هستند؛ داستان را نمیتوانید ببینید یا دستتان بگیرید و وزنش کنید.
البته کرگدنها را هم نمیتوانید توی دستتان بگیرید! وقتی داستانها را عمیق میخوانید، میبینید که دروغاند؛ من هم دوست ندارم دروغ بشنوم.
هیچوقت از چیزهای ساختگی خوشم نمیآمد. وقتی بچه بودم، هیچوقت لباسهای بَتمنی یا طرح حیوان را نپوشیدم. هیچوقت هم نگران هیولاهای زیر تختِخوابم نبودم.
مامان و بابام میگویند زمان مهدکودک، دورِ کلاس راه میرفتم و به همه میگفتم که من شهردار کُرهٔ زمین هستم، اما فقط چند روز این کار را کردهام.
حتماً دوباره رفته بودم توی فاز خیالبافی؛ اما خیلی از بچهها دوستهای خیالی دارند.
روزی، مامان بابام من را بُردند تا توی فروشگاه، «بانی خرگوشهٔ عیدِ پاک» را ببینم. روی چمنهای مصنوعی، کنار تخممرغِ مصنوعی گُنده، توی سبد مصنوعی ایستادیم.
وقتی نوبت من شد که با بانی عکس بیندازم، نگاهم افتاد به پنجههای بزرگش و آنها را کشیدم.
دست یک مرد توی آن بود. حلقهٔ طلا و مویهای ریزریزِ بور داشت.
#معرفی_کتاب
#پاستیل_های_بنفش
#کاترین_اپلگیت
#رمان_نوجوان
#کتب_اهدایی_اعضا
#مسعوددیناروند
#کتابخانه_عمومی_فجرشوش