eitaa logo
باشگاه زندگی
1.5هزار دنبال‌کننده
781 عکس
702 ویدیو
3 فایل
❣ «انتخاب آگاهانه؛ زندگی عاشقانه» باشگاه زندگی همیار شما برای دست‌یابی به: «سلامت روان و مهارت‌های زندگی» سایت: http://digizist.ir/life-club/ کاری از: اداره فضای مجازی، هنر و رسانه دفتر تبلیغات اسلامی خراسان رضوی ارتباط با ادمین👇 @bahar_bavar
مشاهده در ایتا
دانلود
رحمة الله: 🧕شریفترین شغل در عالم ، بزرگ کردن یک بچه است ، و تحویل دادن یک انسان است به جامعه . 📿 شادی روح امام 🖤 ‌‌‌‌🆔️ @Life_club
💎 را از تو آموختیم خواستم به مناسبت رحلت امام، جمله‌ای از امام عزیز درباره تربیت کودکان بنویسم؛ اما دیدم این تقلیل دادن خمینی عزیز(ره) است. واقعیت این است: امام همه ما را تربیت کرد. یک ملت را تربیت کرد. او به ما آموخت خودمان سرنوشت خودمان را انتخاب کنیم. به جای اینکه اجازه دهیم شاهان و شاهزاده‌ها، یا سران کشورهای دیگر برایمان تصمیم بگیرند، خودمان انتخاب‌گر باشیم. و این، همان حرفی است که ما در تربیت بنیادی آن را دنبال می‌کنیم. اینکه نسل خود را، انتخاب‌گر‌ تربیت کنیم. یک انتخاب‌گر آگاه... ما از تو آموختیم خمینی عزیز(ره) ره 🆔️ @Life_club
💠 امام خمینی (ره) 🔸توصیف رفتار (ره) با همسر از زبان مرحومه خانم خدیجه ثقفی 🆔 @life_club
« 🥀 گرمِ راه » صف زیاد طولانی نبود. خورشید هنوز روی نصف دیوارهای محل نتابیده بود. چند روزی می شد بی بی، آفتاب نزده، چادر چاقچور می کردو راهی سنگکی می شد. صلاة ظهر، ده، پانزده تا لقمه نان و ماست را دم مسجد، به بچه ها می داد، می گفت: _نوش جون ننه، دعا برا سلامتی امام یادت نره. لقمه ها کج و کولگیشان به چشم نمی آمد، بوی آویشنِ ماست، قیافه اش را می خرید. شاطر، مثل آونگ این پا و آن پا داشت، لبش مثل همیشه سیگار نداشت، اینبار با رادیو قرآن زمزمه می کرد. بی بی دست به جیب جلیقه زرشکی اش انداخت و پول و تسبیح سیاه را بیرون کشید. دوره ی تسبیح تمام نشده، شاطر سنگهای داغ را از نان جدا می کرد: _کو زنبیلت بی بی؟ دو دانه آخر تسبیح را در حالی گفت که چشمش به عکس امام بود: _حواس برام مونده؟! بده لا پر چادر می برم یه جوری. به در خانه که رسید، نفسش به شماره افتاد، دندان به نیش گرفته، موهای سپیدش را به چارقد تپاند و کمر راست کرد. ده تا سنگک برای پیرزن، کوهی بود نکندنی. روی سکوی سیمانیِ در، نشست. دستش را درون جیب جلیقه چرخاند، تسبیح سیاه با آن کلید گره زده به ریشه اش نبود. نیمه خرداد، هوای طبس تافته است، دم صبح وسر ظهر ندارد. عرقِ خستگی و گرما، رسش را کشیده بود. بدْدل بود، ولی ده تا سنگک را روی پله گذاشت. به گرم راه، طرف نانوایی برگشت . بسته بود. سرش را به نرده های آهنی پنجره نزدیک کرد، لگن خمیر ور آمده را انداز و برانداز کرد. _نُچ نُچ، مال خدارو کجا ول کردن، رفتن! چشمش کشیده شد به تسبیح مشکی، سر میخ، روی عکس امام تلو تلو می خورد... پاهای بی رمقش سست شد و چمباتمه زد جلوی نانوایی. امروز دم مسجد، نان و خرما بود، برای روح امام... . ✍ فاطمه شریفی 🆔 @life_club
30.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🤔 حدس می‌زنید این نامه رو چه شخصی به همسرش نوشته؟ ✅ فوق العاده جالب .... (ره) 🆔 @life_club