9.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 فیلم | برخی نام های پروردگار
🔹مناسب
#عموم_مخاطبان
🔰 #قسمت_یازدهم از مجموعه فیلم های نام های پروردگار و تفکر و اندیشه بیشتر در اسماء الهی
#مالک_الملک :
صاحب پادشاهی ابدی
🎬 قسمت یازدهم
⏰ زمان : ۲دقیقه و ۲۷ ثانیه
#نام_های_پروردگار
#رفاقت_با_خدا
✅ اگر پسندیدید لطفا برای دوستان خود ارسال نمایید.
👇👇👇👇
🆔 @life_tayebeh
『☕️』
#رمان
#سه_دقیقه_در_قیامت
#قسمت_یازدهم
💥بعد از سقوط صدام در دهه هشتاد چندبار به کربلا رفته بودم.
دریکی از این سفرها پیرمرد کرولالی با ما بود که مسئول کاروان به من گفت:
میتوانی مراقب این پیرمرد باشی؟🤔
🔰خیلی دوست داشتم تنها باشم و با مولای خود خلوت کنم اما با اکراه قبول کردم.
♦️پیرمرد هوش و حواس درست حسابی هم نداشت و دائم باید مواظبش میشدم تا گم نشود.تمام سفر من تحت شعاع حضور پیرمرد سپری شد.
🍃حضور قلب من کم رنگ شده بود، هر روز پیرمرد با من به حرم می آمد و برمیگشت چون باید مراقب این پیرمرد میبودم.
✔️روز آخر قصد خرید یک لباس داشت فروشنده وقتی فهمید متوجه نمی شود قیمت راچند برابر گفت. جلو رفتم و گفتم:چه میگویی آقا؟ این آقا زائر مولاست،این لباس قیمتش خیلی کمتر است...
🍀 خلاصه اینکه من لباس را خیلی ارزانتر برای پیرمرد خریدم و او خوشحال و من عصبانی بودم.😤
♦️ با خودم گفتم:عجب دردسری برای خودم درست کردم! این دفعه کربلا اصلاً حال نداد...😓
🔆یکدفعه دیدم پیرمرد ایستاد روبه حرم کرد و با انگشت دستش من را به آقا نشان داد و با همان زبان بی زبانی برای من دعا کرد.
🌷جوان پشت میز گفت: به دعای این پیرمرد آقا امام حسین علیه السلام شفاعت کردند و گناهان ۵ ساله را بخشیدند.😊
باید در آن شرایط قرار میگرفتید تا بفهمید که بعد از این اتفاق چقدر خوشحال شده بودم.
🍃 صدها برگ در کتاب اعمال من جلو می رفت،اعمال خوب این سال ها همگی ثبت شد و گناهانش محو شده بود.
💥در دوران جوانی در پایگاه بسیج شهرستان فعالیت داشتم شب های جمعه همه دور هم جمع بودیم و بعد از جلسه قرآن فعالیت نظامی و.. داشتیم.
❎ در پشت محل پایگاه، قبرستان شهرستان ما قرار داشت.
ما هم بعضی وقت ها دوستان خودمان را اذیت می کردیم. البته تاوان تمام این اذیت ها را در آن جا دادم.
♥❧ #رمان
♥❧ #اللهم_عجل_لولیک_فرج
┄┄ ┉┉┉•••◂ 𖦹🌸🌙🌸𖦹▸•••┉┉┉ ┄┈
「⃢🦋→ https://eitaa.com/life_tayebeh