eitaa logo
مجله طلبگی تا اجتهاد
677 دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
722 ویدیو
95 فایل
در این کانال، محتوای گلچین شده از ده‌ها کانال به همراه لینک‌های مفید و آگهی‌های مختلف حوزوی و ... + برنامه حفظ روزانه #یک_آیه و #یک_روایت .... منتشر میشه
مشاهده در ایتا
دانلود
💢 تو فرودگاه در حال سر و سامان دادن به زائرین بودم، در همان اثـنا پروازهای دبی و ترکیه درحال مسافرگیری بودند.تفاوت پروازهای اونها با قابل مقایسه نبود. درهمین حین آقا و خانومی با دختر جوانی که وضع مناسبی نداشتن، به سمتم اومدن و گفتن: کاروان اعزام به کربلا همینجاست؟ گفتم:بله، چطور؟ گفتند: ما هم زائر کربلا هستیم.کمی جا خوردم ولی چون زائربودن چیزی نگفتم. برحسب وظیفه تا نجف غیر مستقیم امربه معروف کردم،اما دختر با بی اعتنایی فهموند حرفام اثری نداره. تا اینکه واردکربلا شدیم صبح روز بعد تو لابی هتل این دختر اومد و درخواست عجیبی کرد‌و....😱😭 http://eitaa.com/joinchat/3102605334Cfac7bc2cf1 😭👆 ❌❌کپی حرام❌❌
enc_16585559454162878751592.mp3
1.64M
بغلم کن حسین علیرضا دهقانی و مهدی حاجی حضرت علیه السلام •┈┈••✾••┈┈• @azizamhosen
👌 طبقه بالای حرم امام حسین (ع) رو باز کردند برای بچه‌هایی که موقع امتحاناتشونه بیان درس بخونن! ❤️چه لذتی داره درس خوندن اینجا...😊 😭🤲 🥀کانال کربلا🥀 🍃💔 @karbbala_ir 💔🍃 ایام اربعین چقدر اونجا استراحت کردیم😍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به رقیه میگم از جا موندن آخه جا موندن و درکش کرده بانــــک مداحی و سخنرانی👇 https://eitaa.com/joinchat/2309226788C3a3cea2140
naalband-esfehani.mp3
13.07M
آیت الله العظمی وحید خراسانی نقل می کنند: نعلبندی در زندگی می‌‌کرد. بیست و پنج مرتبه در آن زمان رفت به ؛ سفر بیست و پنجم در راه با شخصی از راه شد. رفیق بین راه شد؛ نعلبند متحیر ماند چه کند؟! بگذارمش؟ چگونه جواب را بدهم؟ ببرمش؟ چگونه با این حال برسانمش. کرد من و همه‌ی اموالی که با من است مال تو، جنازه‌ی مرا به کربلا برسان. یزدی جان داد، نعلبند او را به مرکب بست، افتاد بر ، دوباره به مرکب بست، افتاد به زمین، مرتبه سوم افتاد به زمین، جاری شد. رو به قبر سیدالشهدا کرد، گفت: با زائرت چه کنم؟ اگر را بگذارم جواب تو را چه بدهم؟ اگر بخواهم بیاورم قدرت ندارم. در این گیر و دار یک مرتبه دید چهار نفر پیدا شدند سواره؛ یکی از اینها از مرکب پیاده شد، نیزه را به گودال خشک زد، یک مرتبه زلال جوشید، خود اینها جنازه‌ی این یزدی را دادند، کردند، بعد بزرگ آن چهار نفر، جلو ایستاد، بر جنازه خواند، بعد هم که نماز تمام شد، رو کرد به این نعلبند فرمود: جنازه را ببر، در کربلا کن. جنازه را اینبار بست، تا چشم باز کرد، دید رسیده به کربلا، بعد از بیست روز رسید. بعد این قضیه را برای مردم نقل کرد؛ مردم به او خرده گرفتند که این حر‌ف‌ها را چرا می‌‌زنی؟ لب فرو بست. شبی با اهل و عیالش در نشسته بود، صدای در بلند شد؛ آمد در را باز کرد، دید مردی ایستاده، گفت: تو را می‌خواهد.... https://eitaa.com/linkbank_ttej