.
خنده ات را دیده ام ، دل بستنت را، هیچ وقت
#خلسه ی آغوش و گرمای تنت را ، هیچ وقت
برده ام از یاد گاهی ، رنگ و بوی #یاس را
عطر ِ رویا پرور ِ #آویشنت را ، هیچ وقت
کوچه لج کرده ست ، می گویی که در این سالها
برده از خاطر ، گل ِ پیراهنت را؟ هیچ وقت
دانه پاشیدی برای شهر......حالا بگذریم
دیده این گنجشک ِ ترسو ارزنت را ؟ هیچ وقت
بار ها ، با یک نگاه ِ ساده ات ، #لرزیده ام
باد لرزانده ست چون من دامنت را ؟ هیچ وقت
واژه ها موم اند ، در جانم غزل ، گل می کند
نرم کی دیدم دل ِ چون آهنت را؟ هیچ وقت
شهروند ِ کلّ ِ #آغوشم تویی تنها ، ولی
وقت دلتنگی ندیدی میهنت را ، هیچ وقت
.
این همان صبحی ست
که در #آغوشم
از خواب بیدار میشوی
این همان صبحی ست
که #بوسه ای سرگردان
برای وا رفتن روی گونه ات
خودش را به این درو آن در میزند ...!
#علی_سلطانی