eitaa logo
ܢ݆ߺܢܚ݅ࡅ߳ߺܙ ܟܿߊ‌ܭܝ‌یܝ̇‌ ܣߊ‌ܨ ܫܢܚ݅ܦ̈ܙ‌
1.2هزار دنبال‌کننده
3هزار عکس
1.8هزار ویدیو
44 فایل
- ﷽ - شروعمون ⟵ 1402/3/21 «|| اسلام علیک یا صاحب الزمان ||» به کانال ܢ݆ߺܢܚ݅ࡅ߳ߺߺܙ ܟܿߊ‌ܭܝ‌یܝ̇‌ ܣߊ‌ܨ ܫܢܚ݅ܦ̈ܙ‌ خوش اومدید کپی آزاد ولی رگباری نَ از روز مرگی نه ❌🕊 ° ° (لفت دادنتم با ذکر صلوات:) ولی لف ندی خوشحال میشم چون روت حساب باز کردم😎 1200..✈️..1300
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از تاکسی
به تعدادی ادمین پست گذاری فعال نیازمندیم🍃🖤 آیدی جهت درخواست ادمین:👇 @A_f_ahmadi_313
هدایت شده از رسائل الشيخة
1_3720014235.mp3
3.67M
بسم‌رب‌المهدی♡ ‌چہِ‌انتظـٰاࢪعجیبیست! نه‌ڪوششے... نه‌دعـٰایۍ... فقط‌نشستہ‌ایم‌ ومی‌گوییم‌خداڪُندڪه‌بیایـۍ . . !💔🥀 ختم‌بزرگ‌صلوات‌برای‌ظهور‌آقا‌امام‌زمان(عج)گرفتیم https://EitaaBot.ir/counter/zbpa ارادت‌خودت‌رو‌به‌صاحب‌الزمان‌نشون‌بده‌رفیق‌و‌تا‌میتونی‌پیام‌رو‌برای‌همراهات‌پخش‌کن✨ 𝟑𝟏𝟑💚⃞🌿
490 بشیم چند تا با معرفت نیاز دارم!! تک گذاشته می شود @l_m_a_m_zamani کانالمون @lmam_zaman
هدایت شده از حاج مالک بکماز
•●♥بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ•●♥ سݪام علیڪم✋🏻 امیدوارم حاݪتون خوب باشه☺️ قراره بخشۍ از ڪانالمون رو به خدماتمون اختصاص بدیم😉✨ خدماتۍ ڪه داریم پایین بهتون میگم👇🏻 ¹-آوردن عضۅ فعال و مونگار براے ڪانالتون با قیمت بسیاࢪ مناسب🌱 ²-ساخت بنࢪ براے ڪانالتون🌱 قیمت:بنر با فونت و ࢪیپ:۱۷تومن. ³-ساختن لوگو حرفه ای(پࢪوفایل ڪانال)🌱 قیمت:۲۰ تومن. ³-ساخت استیڪر به صۅرت خیلی حرفه ایییی🌱 قیمت:هر عدد ۳تومن. بالاے ۱۰ استیڪر سفارش بدین تخفیف ویژه اے داده میشه😍 جهت سفارش،دیدن نمونه ڪار ها،دیدن فرم ࢪضایت مشتࢪے به آیدے زیر مراجعه ڪنید👇🏻 @Zahrakamali36 𝐣𝐨𝐢𝐧↴ ‹❁@yehmoshtnokararbab› ♡ثانیه هاے دݪتنگۍ♡
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗 💗 قسمت۱۸ دستای هممون پر بود امیر: یعنی خدا به داد اون شوهرای بد بختتون برسه ،یه ماه نشده ورشکستشون میکنین معصومه: مگه چی خریدیم حالا... امیر : هیچی ،یعنی عروس اینقدر خرید نمیکنه که شما دوتا خرید کردین رفتیم سمت پارکینگ سوار ماشین شدیمو حرکت کردیم سمت خونه بعد از رسیدن از معصومه و رضا خدا حافظی کردیم و رفتیم سمت خونه امیر به من نگاه میکرد من به امیر - در و باز کن دیگه امیر: با کجام درو باز کنم... - یه نگاه بهش کردم و خندم گرفت دست کردم تو جیب شلوارش کلید خونه رو بیرون آوردمو درو باز کردم وارد خونه شدیم متوجه شدم بی بی رفته خونه عمو مامان از آشپز خونه اومد بیرون مامان: سلام ،مبارکتون باشه امیر : مبارکموووون؟ مبارکش باشه مامان: یعنی واسه خودت خرید نکردی؟ امیر: مگه این دوتا دختر گذاشتن شکلکی واسه امیر درآوردمو رفتم سمت اتاقم امیر: هووووی نکنه میخوای تا اتاقت بیارم این وسیله ها رو ،بیا ببرشون - ععع داداشی ،سر قولت بمون دیگه منم سرقولم هستم... مامان: چه خبره؟ چه قولی ؟ امیر: هیچی مامان جان،قرار شد مثل آدم باشیم با شنیدن این حرفش زدم زیر خنده و رفتم توی اتاقم که امیرم پشت سرم وارد اتاق شد امیر: بفرما ،باز امر دیگه ای نداری؟ - قربون دستت ،نه دیگه برو استراحت کن لباسمو عوض کردمو روی تختم دراز کشیدم اینقدر خسته بودم که نفهمیدم کی خوابم برد با صدای مامان بیدار شدم مامان: آیه ،پاشو شام آماده است چشمام از شدت خستگی باز نمیشدن فقط زیر لب گفتم : باشه مامان که رفت توی فکربودم که نماز نخوندم ،سریع از جام بلند شدم و رفتم وضو گرفتم و برگشتم توی اتاقم نمازمو خوندم و رفتم سمت پذیرایی همه دور میز ناهار خوری نشسته بودن سلام کردم و رفتم کنار امیر نشستم امیر: ساعت خواب، حمالی و من کردم حاج خانم گرفتن خوابیدن اینقدر گرسنه ام بود که حوصله جواب دادن به امیرو نداشتن با دیدن دیس ماکارونی چشمام دو دو میزد و بشقابمو پر از ماکارونی کردم و شروع کردم به خوردن .... مامان:فردا جمعه اس ،هر کسی اتاق خودشو باید تمیز کنه ،دیگه وقتی نمونده تا عید منو امیر به همدیگه نگاه کردیمو چیزی نگفتیم بعد از خوردن شام ظرفا رو شستم و رفتم توی اتاقم با دیدن اتاق دربه داغونم گریه ام گرفت کی میخواد اینجا رو تمیز کنه ،یه روز کمه واسه اتاقم از بچگی یه کم شلخته تشریف داشتم برعکس من امیر خیلی مرتب و با نظم بود 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗💗 قسمت19 صبح با صدای جیغ جیغای مامان بیدار شدم مامان: آیه پاشو دیگه ،کی میخوای شروع کنی به تمیز کردن ،اخ اخ اخ ببین اتاقشو کوفه شام شده اینجا یه خمیازه ای کشیدمو گفتم: مگه ساعت چنده؟ مامان: ساعت ۱۰ - واییی چقدر خوابیدم من ،باشه الان بلند میشم با رفتن مامان بلند شدمو دست و صورتمو شستم و رفتم سمت آشپز خونه یه چایی واسه خودم ریختم و شروع کردم به صبحانه خوردن که امیر دستمال به سرش بسته بود یه ماسکم زده بود رو صورتش با دیدنش خندم گرفت - این چه قیافه ایه مگه داری سمپاشی میکنی اتاقت ... امیر: نخیر ،گفتم گرد و خاک نره تو موهامو دهنم - خو یه عینکم میزاشتی که تو چشمت هم نره امیر: عع ،چرا به فکر خودم نرسید ععع پسره دیونه جدی جدی رفت عینک بزنه صبحانه مو خوردمو رفتم سمت اتاقم با نگاه کردن به اتاقم سرگیجه گرفتم ،اصلا نمیدونستم از کجا شروع کنم رفتم سمت اتاق امیر درو که باز کردم چشمام با تمیزی اتاقش میدرخشید نگاه مظلومانه ای به امیر کردم امیر: چیه باز چی میخوای؟ - میشه کمکم کنی اتاقمو مرتب کنم امیر: نوچ ،بزن به چاک - قول میدم اگه کمکم کنی ،فردا با سارا صحبت کنم انگشت کوچیکشو آورد سمت من امیر: قول؟ - قول بعد با هم رفتیم توی اتاق من شروع کردیم به تمیز کردن یعنی تا ۶ غروب کشید تا اتاقم تمیز شه یه تغییر دکوراسیونم به اتاقم دادم که واقعا از تمیزی اتاقم لذت میبردم امیر: آیه تو چه جوری اینجا نفس میکشیدی؟ - به راحتی... امیر: یعنی شلخته تر از تو دختر پیدا نمیشه بعد از تمام شدن کار اتاقم پریدم تو بغلش و بوسش کردم - دستت درد نکنه که کمک کردی امیر: اخ اخ اخ برو پایین کمرم داغونه بعد با هم رفتیم توی پذیرایی امیر روی مبل سه نفره دراز کشید منم روی من دونفره ولو شدم یعنی توی عمرم اینقدر کار نکرده بودم مامان با دیدن سرو وضع منو امیر روی مبل یه جیغی کشید که مثل پادگان سربازی منو امیر بر پا زدیم امیرم بدون هیچ حرفی از کنار مامان رد شد و رفت سمت حمام منم رفتم توی اتاقم روی تختم دراز کشیدمو با گوشیم ور میرفتم تلگراممو باز کردم دیدم یه عالمه پیام از سارا دارم پیامشو خوندم نوشته بود قراره واسه عید بچه ها رو ببریم راهیان نور اسم تو رو هم نوشتم یعنی میخواستم خفش کنم که بدون مشورت با من اسممو نوشته بود چیزی ننوشتم براش و از خستگی زیاد چشمامو بستم با صدای امیر چشمامو باز کردم امیر: یعنی خرس قطبی بیشتر از تو نمیخوابه،پاشو نصف شب شده بلند شدمو اول رفتم حمام یه دوش گرفتم تا مامان دوباره شروع به جیغ زدن نکنه... 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
رفیق! چند سالته؟ همون تعداد صلوات نذر کن واسه اقا😌📿 اجرکم عند الله 🤲🏻 اَللّهُــمَّ‌عَجـِّــل‌لِوَلیِّــکَ‌الفَــرَج
-به‌‌دلم‌دردفراق‌حرمت‌افتاده هوس‌گرمۍآغوش‌ضریحت‌دارم💔:)!