نقشِ داغ🔥
دل که گرفتار نگاهش شد و...
قلبِ سراسیمه دچارش شد و ...
عصر و زمان، ساعتِ دلتنگی و...
عقربهها شعلهے آتش شد و...
طبقِ روایاتِ زبانِ قلم،
بندِ نفسها و تپشها بُرید
دفترِ پیمانه، ورق خورد و بعد...
وصلهے صافیِّ مُنقش شد و ...
عطر گلِ یاسِ نسیمِ سحر
شانهے شب را پرِ پرواز کرد
جان به لبِ ساقی مستان رسید،...
چارهے دورے، مِیِ بیغش شد و...
سرخی جامِ لبِ سودابه هم
زمزمهے جوش و خروش آفرید
لرزهے افتاده به اندامِ مِی،
پا پیِ دامانِ سیاوش شد و...
تیشهے اندیشهے شیرین شکست
بر سر فرهادِ جم آمد فرود
کوهِ کمر خم شد و جنگ آفرید،
تیر نِگه، قاتلِ آرش شد و...
بغضِ ترک خوردهے چشمِ انار،
مردمکِ خونجگرش را که بست
مذهب و کیشِ همه بر باد رفت،
سنگدلی، شیوهے مهوش شد و ..
عاشق مجنون به بیابان که زد
لیلی بیتاب؟!...نه! آنجا نبود
از سر ناچاری و درماندگی
وارثِ میخانهےِ آتش شد و ...
#کبری_رحمتی(بیتاب)
#دورود_لرستان
#عصر_دلتنگی
🦋 عضویت در کانال افق سوم بانوی لر
@lorban