eitaa logo
🍁لطفِ خدا🍁
496 دنبال‌کننده
12.7هزار عکس
7.4هزار ویدیو
71 فایل
گویی بازی ماروپله همان رسـم بندگـیست! هربار ڪه بافــریب شـیطان به طبقات پایین و سختیهای زندگی سـقوط‌ میکنی: نردبان🍁لطفِ خدا🍁برای بازگشت به جایگاه گذشته درڪنارتوست. ادمین: @E_D_60 ثبت نظرات: https://daigo.ir/secret/8120014467
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 بر ما برسانید ، دوایے لطفاً از غصہ مریضیم ، شفایے لطفاً در نسخہ‌ے ما جاے دوا بنویسید یڪ چاے غلیظ ڪربلایے لطفاً 💚 🌷 به کانال 🍁لطفِ خدا🍁 بپیوندید @lotfe_khodaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣ ای بی نشون من کجایی ای مهربون من کجایی قربون قلب داغدارت دردت بجون من کجایی بی تو هوا دلگیر و سرده دوریت منو بیچاره کرده دلخوش به اینم که یه روزی خورشید با تو برمیگرده 🌹تعجیل درفرج صلوات🌹 به کانال 🍁لطفِ خدا🍁 بپیوندید @lotfe_khodaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هرچیزی حکمتی دارد ❣ 📖حضرت موسي عليه السلام فقيري را ديد كه از شدت تهيدستي ، برهنه روي ريگ بيابان خوابيده است. 🔰چون نزديك آمد ، او عرض كرد : اي موسي ! دعا كن تا خداوند متعال معاش اندكي به من بدهد كه از بي تابي ، جانم به لب رسيده است. ✨موسي علیه السلام براي او دعا كرد و از آنجا (براي مناجات به كوه طور) رفت.چند روز بعد،موسي عليه السلام از همان مسير باز مي گشت.ديد همان فقير را دستگير كرده اند و جمعيتي بسيار در گردن اجتماع نموده اند ، پرسيد : چه حادثه اي رخ داده است ؟ ✳️حاضران گفتند : تا به حال پولي نداشته تازگي مالي بدست آورده و شراب خورده و عربده و جنگجويي نموده و شخصي را كشته است . اكنون او را دستگير كرده اند تا به عنوان قصاص ، اعدام كنند! 🔆پس موسي عليه السلام به حكمت الهي اقرار كرد ، و از جسارت و خواهش خود استغفار و توبه نمود ⚜️خداوند در قرآن مي فرمايد : اگر خدا رزق را براي بندگانش وسعت بخشد ، در زمين طغيان و ستم مي كنند. 🌺چه زیباست در برابر حوادث و اتفاقاتی که از علت آنها بی خبریم، به خداوند مهربان اعتماد کنیم و زبان حالمان همیشه این باشد: "الهی رضا برضائک،صبرا علی بلائکْ و تسلیماً لاَمرْک " 📗 حكايتهاي گلستان ص 161 به کانال 🍁لطفِ خدا🍁 بپیوندید @lotfe_khodaa
تمام دنیا را بگردی هیچکس جز مادر دوستت نخواهد داشت از آن دوست داشتن‌های تمام نشدنی تمام دنیا را بگردی هیچکس جز پدر غصه دار غمهایت نیست پس دنیا را به پایشان بریز! به کانال 🍁لطفِ خدا🍁 بپیوندید @lotfe_khodaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔹خواص مصرف بصورت ناشتا در 👇🏻👇🏻 ۱-درمان های تنفسی ۲-درمان زخم معده و درد ریه ۳-️ برطرف کننده سرفه ۴-️بهبود سرماخوردگی ۵-️دشمن سنگ کلیه ۶-️کاهش فشار چربی خون به کانال 🍁لطفِ خدا🍁 بپیوندید @lotfe_khodaa
🛑درس اخلاق : از حضرت امام سجاد علیه‌السلام نقل شده است : وقتى فرشته‌ها بشنوند که مؤمن در پشت سر برادر مؤمنش دعا میکند و یا او را به‌خوبى یاد می کند؛ می‌گویند: چه خوب برادرى هستى تو براى برادرت دعاى خیر می کنى با اینکه از تو غایب است و او را به‌ خوبى یاد میکنى، هر آینه خدای عزوجل به تو می دهد دو برابر آنچه را درخواست کردى براى او، و از تو خوبى گوید دو برابر آنچه از او به‌خوبى گفتى و تو بر او فضیلت دارى.✨ 🔶حضرت آیت‌الله العظمی بهجت رضوان تعالی علیه، 📚بهجت‌الدعاء، ص٢٧ به کانال 🍁لطفِ خدا🍁 بپیوندید @lotfe_khodaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌺🍃رمـــان .. 🌺🍃 قسمت جا نمازم را پهن کردم، قطرات آب را که از پیشانیم میچکید گرفتم،روسری سبز ابی که علی برایم خریده بود به سر کردم، چادر سفیدم را بر سرم انداختم ، برای اولین بار زود تر از علی برای نماز صبح بیدار شدم، بیقرار بودم، بی قرار... کنار تخت نشستم، نگاهش کردم، آرام و معصوم خوابیده بود، ارام دستانم را روی شانه اش گذاشتم و گفتم: - علی جان، بیدارشو نمازه! آرام غلطی زد اما بیدار نشد؛ باز هم حرفم را تکرار کردم، صورتش را رو به من برگرداند و لبخند کوچکی زد، لجم گرفت که بیدار است و بلند نمی شود،گفتم:😬 _عه علی پاشو دیگه الان نماز قضا میشه هااا اونموقع من گناهشو گردن نمیگیرم ! چشمانش را آرام و با لبخند باز کرد، ارام گفت: _آخه صدات لالایی بانو. دوست دارم صداتو بیشتر بشنوم؛😇😍 سرم را پایین انداختم و لبخند زدم، لبخندی تلخ از جنس نبودن هایش،گفتم: _پاشو جانمازتو میندازم. جانمازش را از روی قفسه برداشتم و روی زمین پهن کردم، خودم هم پشت سرش جانمازم پهن شده بود،امد و سریع قامت بست، دستان قویش را بالا برد، تمام دنیا را پشت گوشش گذاشت و با الله اکبر وارد دنیایی دیگر شد، آرام آرام ذکر هارا تکرار میکردم یا بهتر است بگویم میکردیم، خدا کنارهم بودنمان را نظاره میکرد، آه خدای من نکند علی مرا... نماز تمام شد، برگشت سمت من و گفت: - خانم بفرمایید جلو.😊 جانمازم را جلو کشیدم، فقط نگاهم میکرد، مثل روز ازدواجمان، انگار میخواست درون چشمانش حل شوم، دستانم را در دستش گرفت و روبه رویم نشست، چشمانش را ارام روی هم گذاشت و گفت _دود اگر بالا نشیند کسر شان شعله نیست بانو جان، شما همیشه تاج سر من هستی و میمونی، فقط نمیخوام و نمیتونم غمگین ببینمت.😊 دستانم را فشاری اهسته داد و سرش را پایین انداخت، قطره ای اشک از چشمانش چکید، تمام توانم را گرفت، دستانشم را محکم گرفتم و گفتم: _تو با قلب ویرانه ی من چه کردی؟ببین عشق دیوانه ی من !چه کردی؟؟؟ نفسی عمیق کشیدم، دستانم را را ارام از دستانش کشیدم و تسبیح را بر دست گرفتم، دستانش را ارام روی چشمانم گذاشتم و گفتم: - چشمامو به روی همه چی میبندم تا تو دوباره برگردی و از پشت چشمامو بگیری، منم با خنده بگم: علی توییییی. دستانش ،دستانم را گرفت و بوسه زد، کنارم سجده کرد ، سجده ای طولانی، سجده ای پر از خواهش، دستانم را که بالا بردم، قلبم را تا اوج اسمان کشیدم و تمنای بودنش را کردم،تمنای نفس کشیدنش را...صبح باید میرفت، به خانواده ام که گفتم در مرز انفجار بودند، مادرم که از آخر گفت:😠 _هر بلایی دوست داشتی سرزندگیت اوردی اینم روش . پدرم هم مثل همیشه سکوت کرد و گفت نمی آید. پدر و مادر علی هم به سختی رضایت دادند، بیشتر مادر ناراضی بود بخاطر من، میگفت : _تو زن علی ، اگر زن نداشت سریع میگفتم اره اما اون تو رو دلبسته کرده و میخواد بره،😣😕 همیشه طرف دار من بود، مسخره اینجا بود که من همه شان را راضی کردم که برود، درحالی که... با صدای الارم گوشی بیدار شدم، سریع دست به کار شدم و صبحانه حاضر کردم، نمیدانم توانش را چگونه داشتم؛ چای دم کردم و منتظر بیدار شدن علی بودم، همه چیز بوی رفتن میداد، بوی تنهایی، بوی علی... برای تو... برای چشمهایت... برای من... برای دردهایم... برای ما... برای این همه تنهایی... ای کاش خدا کاری کند....! احمد شاملو 🌺🍃ادامه دارد... نویسنده: نهال سلطانی @nahalnevesht به کانال 🍁لطفِ خدا🍁 بپیوندید @lotfe_khodaa