#عاشقانه_شهدا
#زندگي_به_سبك_شهدا😍
اول تابستون سال ۶۱ بود که به عقد هم دراومدیم...💍
یه ماه بعد عروسیمون بود و سه_چهار روز بعد دوتایی رفتیم مشهد...🕌💚
یادمه وقتی واسه زیارت مشرف شدیم حرم نگاهی بهم کرد و گفت : "طیبه خانوم...☹️
میخوام یه دعا کنم دوست دارم تو آمین بگی ...😇
با خنده گفتم :
"تا چی باشه…"😅
جواب داد :
"تو کارت نباشه..."
گفتم :"باشه...
هر چی شما بگین آقااا...❤"
ای کاش این حرفو نمیزدم...💔
چون تا این جمله رو گفتم رو کرد به گنبد طلایی امام رضا (علیه السلام) دستاشو بلند کرد و گفت :
#خدا_کند_به_دلت_مهر_این_غلام_افتد
#به_رنگ_سرخ_شهادت_در_آوری_من_را
😔أَلْلّهُمَّ أَرْزُقْنَا تُوفِيق َأَلْشَّهَادَةَ فِي سَبِيلِک...
دلم لرزید...💔
عرق سردی به تنم نشست...😣
قطرات اشک بود که بی امون رو گونه هام سرازیر میشد...😭
اما چه کنم که بهش قول آمین گفتن داده بودم، با صدایی حزین و گرفته از بغض گفتم...
"آمین...💔"
همسرشهیدحسین علی پور کناری 💞
🌸 @love_ideas 💍
#عاشقانه_شهدا 🌹🌹
سر سفره عقد نشسته بودیم کنارهم.بوی عطرش همه اتاق را پر کرده بود😍😍
بله را که گفتم.🙈🙊
سرش را آورد زیر گوشم،خیلی آرام و آهسته گفت:((تو همونی هستی که من میخواستم.☺️))
نگاهش کردم واز ته دل خندیدم😍 دستم را گذاشتم روی حلقه ازدواجمان💍
چشم دوختم به قرآن و از خدا طلب خوشبختی کردم😍😊
💚شهید جواد فکوری
🌸 @love_ideas 💍
#عاشقانه_شهدا
#وصیت_نامه
#همسر_مهربان_و_صبورم!
میدانم که بعد از رفتن من تمام سختیهای این زندگی بر دوش توست، من برای شهادت نمیروم،
من جوانی و زندگی با شما را دوست دارم و میخواهم با شما باشم،
ولی این تکلیف ماست که از حریم اسلام و اهلبیت (ع) دفاع کنیم و راضی هستیم به رضای خدا ولی این بار سنگین بر دوش توست
و از تو میخواهم صبر زینبگونه پیشه کنی و در برابر تمام سختیها و مشکلات یاد خدا را فراموش نکنی
و در تمام مراحل از خدا کمک بگیری.
از تو میخواهم که فرزندانم را طوری تربیت کنی که در مسیر اسلام و ولایت ادامهدهنده را شهدا باشند
و بابت تمام کمبودها و نبودهایم از تو میخواهم #حلالم کنی.
و من الله التوفیق
#رضاحاجی_زاده
#عاشقانه_شهدا
*مشغول کار منزل بودم. 🍃
حواسم از حامد پرت شد. 🤦♀️
یک دفعه از روی صندلی افتاد زمین
و سرش غرق خون شد. 🥺
او را به دکتر رساندم.
سرش را پانسمان کردند.
خیلی میترسیدم که مبادا یوسف
با من دعوا کند و ناراحت شود
و بگوید: چرا مواظب بچه نبودی؟ 😥
وقتی آمد مثل همیشه سراغ حامد
را گرفت. گفتم: خوابیده.
بعد هم قضیه را برایش تعریف کردم.
فقط گوش داد. آرام آرام
چشم هایش خیس شد.
لبش را گاز گرفت.
بعد گفت: تقصیر من
است که تو را با حامد تنها میگذارم.
چاره ای ندارم. مرا ببخش. 😐
.
وقتی این جملات را گفت،
خیلی شرمنده شدم.
در همه
برخوردهایش این عشق و محبت
را به پای زندگیمان میریخت. 🍃❤
#برشیازیکروایتعاشقانه
#شهیدیوسفکلاهدوز
#عاشقانه_شهدا
محمد حسین اهل خوشحال ڪردن و #سورپرایز کردن بود.😍
نامزدے ما هم شیرینے خاصی داشتـــ.😋
۴ ماه دوستداشتنے!💞
دائماً حسینآقا #سورپرایزم میکرد🙈
مثلاً تماس مےگرفتم و با حالت دلتنگے میپرسیدم
«آخر هفته تهران میآیی؟»
میگفت «باید ببینم چه میشود!»
چند ثانیه بعد، آیفون به صدا در میآمد و حسینآقا پشت در ایستاده بود!😅
یادم هست یڪبار دیگر میخواستم برای خرید به بیرون بروم پول نداشتم هرچه فکر کردم چه کنم،
به نتیجهای نرسیدم! 😞
خجالت میکشیدم از پدر و مادرم پول بخواهم.
نشستم به مطالعه📚
اما تمام فکرم به خرید بود.
مشغول ورق زدن کتابم بودم که دیدم 30 هزار تومن پول لای آن استــ!😳😍
از پدر و مادرم سوال کردم که آنها پول برایم گذاشتهاند؟
گفتند نه! 🤔
مامان گفت «احتمالاً کار حسینآقاست!» خریدم را انجام دادم و بعداً هرچه تماس گرفتم و از او پرسیدم، طفره میرفت. میگفت
«نمیدونم! من؟ من پول بگذارم؟»🤔
حتی این مدل کارها را برای خانوادهام هم انجام میداد عادتی که بعدها هم ترک نشد.😇
✍🏻به روایت همسر
#شهید_محمدحسین_حمزه❤️🕊*
❤️💛💚
#عاشقانه_شهدا 🌹🌹
سر سفره عقد نشسته بودیم کنارهم.بوی عطرش همه اتاق را پر کرده بود😍😍
بله را که گفتم.🙈🙊
سرش را آورد زیر گوشم،خیلی آرام و آهسته گفت:((تو همونی هستی که من میخواستم.☺️))
نگاهش کردم واز ته دل خندیدم😍 دستم را گذاشتم روی حلقه ازدواجمان💍
چشم دوختم به قرآن و از خدا طلب خوشبختی کردم😍😊
💚شهید جواد فکوری
♡ ♡ ♡ ♡ ♡ ♡ ♡ ♡ ♡
@love_ideas 💍