eitaa logo
کانال در آرزوی شهادت
3.2هزار دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
1هزار ویدیو
23 فایل
ما راهی به‌ جز این ڪه یڪ شهید زنده در این عصر باشیم نداریم .🌹🍃 سردار شهید ...🕊 #شهیدحاج‌‌احمد‌ڪاظمی
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹 جذب جوونها یادمه وقتی شهید مرادخانی شروع به ڪاری می‌ڪردن ، بچه‌ها و نوجوونا مثل پروانه دورش میگشتن . این مرد بزرگ با رفتار و ڪردار صادقانش ، با اون چهره آرومش ، با لبخندهای ملیحش همه رو جذب خودش میڪرد . ایشون اراده بسیار قوی داشتن و وقتی ڪسی صحبت از نشدن ڪاری میڪرد ، خیلی آروم با اون لبخند زیبا می‌گفت : میشه ، شما یاعلی بگو خدا ڪمڪت میڪنه و همین رفتار ایشون باعث ایجاد اعتماد به نفس توی جوونا میشد . سردار شهید مدافع حرم ♥️ @love_shahid ♥️
#اخلاق_شهدایی 🎈🎉 هیچ وقت مناسبت ها و اعیاد ائمه اطهار رو یادش نمی‌رفت و سعی داشت در این مناسبت‌ها با یڪ شاخه گل بیاد خونه تا چراغ معرفت اهل بیت توی خونه ما خاموش نشه عادت همیشگیش بود وقتی از در میومد تو ، گل رو پشتش قایم میڪرد و اول مناسبت رو تبریڪ می‌گفت بعد گل رو ...🌹 شهید مدافع حرم ... #شهید_رضا_دامرودی ♥️ @love_shahid♥️
#اخلاق_شهدایی ❤️ تقریبا همیشه حسین یا در حال ڪار بود و یا در حالت ڪار . اصلا خستگی برایش معنا و مفهوم نداشت . بدن ورزیده و آماده‌ای داشت . درست زمانی ڪه همه خسته بودند شوخی‌های حسین گل می‌ڪرد . شهید مدافع وطن ... #شهید_حسین_ولایتی_فر #شهید_حادثه_تروریستی_اهواز #سالروز_شهادت_شهدای_حادثه‌تروریستی ♥️ @love_shahid ♥️
#اخلاق_شهدایی 🌹 یڪی از بچه‌ها به شوخی پتو رو پرت ڪرد طرفم . اسلحه از دوشم افتاد و خورد تو سر ڪاوه . ڪم مونده بود سڪته ڪنم ؛ سر محمود شڪسته بود و داشت خون می‌آمد . با خودم گفتم : الانه ڪه یه برخورد ناجوری با من ڪنه . چون خودم رو بی‌تقصیر می‌دونستم ، آماده شدم ڪه اگر حرفی ، چیزی گفت ، جوابش رو بدم . دیدم یه دستمال از تو جیبش در آورد ، گذاشت رو زخم سرش و بعد از سالن رفت بیرون ! این برخورد از صد تا سیلی برام سخت‌تر بود ! در حالی ڪه دلم می‌سوخت ، با ناراحتی گفتم : آخه یه حرفی بزن ، همونطور ڪه می‌خندید گفت : مگه چی شده ؟ گفتم : من زدم سرت رو شڪستم ، تو حتی نگاه نڪردی ببینی ڪار ڪی بوده ! همونطور ڪه خون‌ها رو پاڪ می‌ڪرد ، گفت : این جا ڪردستانه ، از این خون‌ها باید ریخته بشه ، این ڪه چیزی نیست . چنان من رو شیفته خودش ڪرد ڪه بعدها اگه می‌گفت : بمیر ، می‌مردم . #سردار_شهید_محمود_کاوه #درس_اخلاق ♥️ @love_shahid ♥️
کانال در آرزوی شهادت
📸 #عکسهای_ماندگار 🌹شهید محمدحسین محمدخانی معروف به حاج عمار ، 12ساعت قبل از شهادت ، در ڪنار سردار
🌺 ❤️ شهید محمدخانی اعتقاد داشت ڪه بچه‌های هیئتی باید ولایت‌پذیری را یاد بگیرند و باید یڪ نفر ڪه مسئولیت را برعهده دارد ، حرف آخر را بزند و این الگویی باشد برای تبعیت از ولایت . او یڪ سال و نیم قبل از رفتنش مسئولیت هیئت را تحویل داد تا بعد از رفتنش هیئت ضربه نخورد ... طی این یڪ سال و نیم هم خودش حضور داشت توی هیئت و توی اردوی مشهد ، بااینڪه از اول تا آخر اردو دوندگی می‌کرد و ڪارها را خودش انجام می‌داد ، اما خودش را تحت فرمان مسئول اردو نشون می‌داد تا ولایت پذیری را به بچه‌ها یاد بده . شهید مدافع حرم آل‌الله ... ♥️ @love_shahid ♥️
#اخلاق_شهدایی ❤️ اگر شخصی دانشمند شهید ، #شهید_مجید_شهریاری (استاد دانشگاه شهید بهشتی و فیزیک‌دان و دانشمند هسته‌ای ) را می‌دید تصور می‌ڪرد , نیروی خدماتی است ... ✍ نشر به‌مناسبت ... #سالروز_شهادتشان ♥️ @love_shahid ♥️
#اخلاق_شهدایی 🌹 از خصوصیت برجستہ شهید غیرت بی مثالش بود همیشہ سفارش حجاب می‌ڪرد ؛‌ می‌گفت : اگه می‌خواهید قیامت ، جلوی حضرت زهرا (س) رو سفید باشید ، نباید گوش به حرف دیگران بدید و روی مُد رفتار ڪنین . نباید بگید عرف جامعہ فلان حرف رو می‌گہ یا فلان چیز رو می‌خواد . باید نگاه ڪنین به آیات قرآن و زندگی حضرت زهرا (س) . ببینین اونها چی می‌گن ، همون ڪار رو بڪنین . #شهید_ابوالفضل_شیروانیان #سالروز_شهادتشان ♥️ @love_shahid ♥️
#اخلاق_شهدایی 💖 #هتل_همدانی همہ می‌خندیدند و می‌گفتند : اینجا هتل همدانی است ؛ یعنی اینقدر با همہ خودمانی ، صمیمی ، راحت بودند و هر ڪسی هر ڪار و مشڪلی داشت ، اولین جایی ڪه می‌آمد ، منزل ما بود و ایشان هم با رویی خوش برخورد می‌ڪرد . با آن همہ خستگی ڪه از سر ڪار می‌آمد ، اگر میهمان در خانہ بود ، یڪ وقت تا ساعت یڪ یا دو می‌نشست . گرم و صمیمی‌ بود و هر چہ در خانہ بود ، با جان و دل در اختیار همہ می‌گذاشت . اینطور نبود ڪه خودش را برای ڪسی بگیرد و یا در جمعی از خود حرفی بزند . سردار شهید ... #شهید_حاج_حسین_همدانی #سالروز_ولادتشان ♥️ @love_shahid ♥️
#اخلاق_شهدایی📝 « اگر ڪسی او را نمی‌شناخت ؛ هرگز باور نمی‌ڪرد ڪه با فرمانده‌ی لشڪر مقدس امام حسین (ع) روبروست ." » «نماز جماعت ظهر تمام شد . جعبہ شیرینی را برداشت . چون وقت تنگ بود ؛ سریع خودش بہ هر نفر یڪی می‌داد و می‌رفت سراغ بعدی .» « رسید بہ " حاج حسین خرازی" . چون فرمانده بود ڪمرش را بیشتر خم ڪرد و جعبہ را پایین آورد .» ّ« رنگ حاجی عوض شد . با اخم زد زیر جعبہ و گفت : "خودت مثل بقیه یڪی بده " » ✍ #شهید_حاج_حسین_خرازی بہ نقل از آقای مرتضوی @love_shahid.
🌹 می‌‌گفـت : حضرت آقا یا نماینده ایشان امر ڪنند ڪه برو رفتگر محلہ باش ؛ نظام بہ جارو ڪردن نیاز دارد مــن می‌‌روم ... مهدی مطیع امر ولایـت بود و همیشہ وسط میدان معرڪہ بود ... @love_shahid.
خیلی دقت روی " حق الناس " داشت ؛ « بہ عنوان مثال برای خرید میوه ، وقتی می خواست میوه جدا ڪند ؛ آنقدر حواسش بود ڪه اگر ناخنش بہ میوه ای می خورد ، همان را بر می داشت ڪه نڪند بہ اندازه ذره ای حق الناس شده باشد .» 📝 نقل از همسر شهید مدافع حرم ... @love_shahid.
💖 جواد به خانواده عشق می ورزید ، و شماره همسرش را در گوشی به ۷۲۱ ذخیره ڪرده بود ، می گفت : فلسفہ این شماره اینه ڪه در هفت آسمان و دو عالم یڪ نفر همسر من نمیشہ . 🌹 @love_shahid 🌹
🌹 ظرف غذایش ڪه دست‌نخورده می‌ماند ، وحشت می‌ڪردیم . مطمئن می‌شدیم حتماً گروهانی در یڪ ‌گوشه‌ی خطِ لشڪر غذا نخورده. این‌طوری اعتراض می‌ڪرد به ڪارمان. تا آن گروهان را پیدا نمی‌ڪردیم و غذا نمی‌دادیم بهشان، لب به غذایش نمی‌زد . گاهی چهل‌‌وهشت ساعت غذا نمی‌خورد تا یقین ڪند همه غذا خورده‌اند . 🌹 @love_shahid 🌹
❤️ دست‌های روغنی پدرش را می‌بوسید ... پدرش ڪه از سرڪار برمی‌گشت ، تمام قد جلوی او می‌ایستاد و دستش را می‌بوسید . بہ قدیر می‌گفتم دستان پدرت روغنی است اما او می‌گفت من بہ این دستها افتخار می‌ڪنم . شهید_مدافع_حرم 🌹 @love_shahid 🌹
💕 💕 🌸 همیشہ همسردارے ش خاص بود ؛ وقتے مےخواستیم با هم بیرون برویم ، لباس هایش را مےچید و از من مےخواست تا انتخاب ڪنم ؛ از طرف دیگر توجہ خاصے بہ مادرش داشت . هیچ وقت چیزے را بالاتر از مادرش نمےدید ، تعادل را رعایت مےڪرد ؛ بہ خاطر دل همسرش دل مادرش را نمےشڪست ؛ و یا بہ خاطر مادرش بہ همسرش بـےاحترامے نمی ڪرد ... ✍ بہ روایت همسر شهید مدافع حرم مهدی نوروزی ؛ نشر بمناسبت 🌹 ، ملقب بہ شیر سامرا 🍃 ولادت : پانزده خرداد ماه سال ۱۳۶۱ ، ڪرمانشاه 🍃شهادت : بیستم بهمن ماه سال۱۳۹۳ ، العوینات در حومہ ے سامرا 🌹 @love_shahid 🌹
💖 💖 « از خصوصیت شهید می توان بہ " تبسم " و " خنده بر لب " در ڪنار مأموریت‌های سختی ڪه بہ او واگذار می‌شد اشاره ڪرد ؛ » « حسن خلقی در وجود شهید وجود داشت ڪه مثال‌زدنی است و بہ قولی شهید محمدی " بمب روحیہ " در " شرایط سخت ڪاری " بود .» شهید مدافع حرم ... 🌹 @love_shahid 🌹
💖 تـوی محل ڪـار ده ساعـت ڪار مےڪرد ، اما هفت ساعـت بہ عنـوان ساعت ڪاری میـزد . مےگفت : فڪر مےڪنـم فلان ڪار شخصـی را هم انجـام داده‌ام ... 🌹 @love_shahid 🌹
کانال در آرزوی شهادت
ناخالص بودن عمل ، نقطہ شروعی داره ... #شهید_حسن_شفیع_زاده 🕊 🌹 @love_shahid 🌹
💖 یڪ بار ڪه قرار بود در جلسہ ای از فرماندهان یگان های مختلف تقدیر شده و بہ آن ها هدایایی داده شود ، بہ شفیع زاده هم یڪ دستگاه تلویزیون هدیہ دادند ؛ او بہ هیچ عنوان زیر بار قبول این هدیہ نرفت و تلویزیون را ڪه پشت ماشینش گذاشتہ بودند را روی زمین گذاشت . مسئول تدارڪات ڪه از عدم قبول هدیہ توسط او ڪمی ناراحت شده بود ، از او پرسید : " این هدیہ ایہ ڪه بہ همہ میدن ، چرا نمیخوای اونو قبول ڪنی ؟ با این ڪار چی رو میخوای ثابت ڪنی ؟ " 🌹👈شفیع زاده جواب داد : " ناخالص بودن عمل ، نقطہ ی شروعی داره . حس ڪردم ممڪنہ این عمل نقطہ ی شروعی در ناخالصی زندگی ام باشہ . میخوام ذره ای ناخالصی توی عملم نباشہ ، من با ڪس دیگہ ای معاملہ ڪردم و هدیہ ام رو از او میخوام ... " وقتی این را گفت ، مسئول تدارڪات دیگر حرفی برای گفتن نداشت ... 🌹 سردار فرمانده توپخانہ سپاه ( قابل توجہ ... ) 🌷 ڪانال در آرزوی شهادت 🌷👇 http://eitaa.com/joinchat/1194983425C886630eb39 دوستان خود را نیز دعوت نمایید ...
💖 پنجمین روز شهادت پدرم یڪی اومد در خونہ . یڪ آقای روشن دلی بود . گفتیم : «بفرمایید» مرد نابینا گفت : «عباس شهید شده؟» گفتیم : «بله» گفت : «من ڪسی را ندارم . من یڪ هفته‌ای هست ڪه حمام نرفتم ؛ این شهید من را هر هفتہ روز‌های جمعه ڪول می‌ڪرد و بہ حمام می‌برد و لباس‌هام را می‌شست و بدون چشم داشت می‌رفت .» 🌷ڪانال در آرزوی شهادت🌷 http://eitaa.com/joinchat/1194983425C886630eb39
❤️ در زندگی به معنویات اهمیت زیادی می‌داد و برای اعمال عبادی نظم مشخصی داشت . اهل و نماز اول وقت بود . دعای عهد و زیارت عاشورا و تسبیحات حضرت زهرا را ترڪ نمی‌ڪرد و حضور همیشگی در مسجد داشت . شهید مدافع حرم 🌹 @love_shahid 🌹
❤️ تقریبا همیشه حسین یا در حال ڪار بود و یا در حالت ڪار . اصلا خستگی برایش معنا و مفهوم نداشت . بدن ورزیده و آماده‌ای داشت . درست زمانی ڪه همه خسته بودند شوخی‌های حسین گل می‌ڪرد . شهید مدافع وطن ... 🌹 @love_shahid 🌹
♥️ یڪی از بچه‌ها به شوخی پتو رو پرت ڪرد طرفم . اسلحه از دوشم افتاد و خورد تو سر ڪاوه . ڪم مونده بود سڪته ڪنم ؛ سر محمود شڪسته بود و داشت خون می‌آمد . با خودم گفتم : الانه ڪه یه برخورد ناجوری با من ڪنه . چون خودم رو بی‌تقصیر می‌دونستم ، آماده شدم ڪه اگر حرفی ، چیزی گفت ، جوابش رو بدم . دیدم یه دستمال از تو جیبش در آورد ، گذاشت رو زخم سرش و بعد از سالن رفت بیرون ! این برخورد از صد تا سیلی برام سخت‌تر بود ! در حالی ڪه دلم می‌سوخت ، با ناراحتی گفتم : آخه یه حرفی بزن ، همونطور ڪه می‌خندید گفت : مگه چی شده ؟ گفتم : من زدم سرت رو شڪستم ، تو حتی نگاه نڪردی ببینی ڪار ڪی بوده ! همونطور ڪه خون‌ها رو پاڪ می‌ڪرد ، گفت : این جا ڪردستانه ، از این خون‌ها باید ریخته بشه ، این ڪه چیزی نیست . چنان من رو شیفته خودش ڪرد ڪه بعدها اگه می‌گفت : بمیر ، می‌مردم . 🌹 @love_shahid 🌹
❤️ دست‌های روغنی پدرش را می‌بوسید ... پدرش ڪه از سرڪار برمی‌گشت ، تمام قد جلوی او می‌ایستاد و دستش را می‌بوسید . بہ قدیر می‌گفتم دستان پدرت روغنی است اما او می‌گفت من بہ این دستها افتخار می‌ڪنم . شهید_مدافع_حرم 🌹 @love_shahid 🌹
🌹 ظرف غذایش ڪه دست‌نخورده می‌ماند ، وحشت می‌ڪردیم . مطمئن می‌شدیم حتماً گروهانی در یڪ ‌گوشه‌ی خطِ لشڪر غذا نخورده. این‌طوری اعتراض می‌ڪرد به ڪارمان. تا آن گروهان را پیدا نمی‌ڪردیم و غذا نمی‌دادیم بهشان، لب به غذایش نمی‌زد . گاهی چهل‌‌وهشت ساعت غذا نمی‌خورد تا یقین ڪند همه غذا خورده‌اند . 🌹 @love_shahid 🌹
از منطقه برگشته بود. می‌گفت: «اومدم که این چند روز رو همراه بچه‌ها تا می‌تونیم تبلیغ کنیم.» انتخابات ریاست جمهوری بود. 🍃🌸می‌گفت : «الان قضیه ریاست جمهوری برای کشور از هر چیزی مهم‌تر و حیاتی‌تره، مهمه که آقای رجایی با رأی بالا انتخاب بشه.» خیلی جاها با هم رفتیم، خیلی روستاها را سر زدیم. توی آن چند روز فقط خدا می‌داند چقدر از انتخابات و آقای رجایی برای مردم گفت. 🌹 @love_shahid 🌹