کانال در آرزوی شهادت
☺️ لبخند بزن رزمنده ⭕️ خاطرات #جبهه - #دهه_60 مرداد1367 🙄 خواهر اوشین آخرین روزهای عملیا
☺️ لبخند بزن رزمنده
🌹 #خاطرات_جبهـه
🔹⇐ مأموریت ما تمام شد ، همه آمده بودند جز «بخشی» ، بچه خیلی #شوخـی بود ، همه پڪر بودیم ، اگر بود همه مان را الان می خنداند .
🔸⇐ یهو دیدیم دونفر یه برانڪارد دست گرفته و دارن میان ، یڪ #غـواص روی برانڪارد آه و ناله میڪرد ، شڪ نڪردیم ڪه خودش است . تا به ما رسیدند ، بخشی سرِ #امدادگر داد زد : «نگه دار!»
🔹⇐ بعد جلوی چشمان بهت زده ی دو امدادگر پرید پایین و گفت : «قربون دستتون ! چقدر میشه؟!!» و زد زیر #خنـده و دوید بین بچه ها گم شد . به زحمت ، امدادگرها رو راضی ڪردیم ڪه بروند !! 😁😁
╔══ ⚘ ════ ⚘ ══╗
@dararezooyeshahadat
╚══ ⚘ ════ ⚘ ══╝
🌸 لبخند بزن رزمنده ☺️
چیزی بہ عید_غدیر نمانده بود . همہ بچہ های گردان در تڪاپوی آماده ڪردن محل و دعوت از روحانی و ڪنجڪاوی برای مستحبات این روز و شیرینی و.... بودند .
از قضا روحانی شوخ طبعی هم آمد و....
تو نمازخونہ ڪہ چادری پشت پادگان ڪرخہ بود نشست و هر بار چند نفر میومدن و براشون صیغه_برادری می خوند و میرفتن . 🙂
شب بعد از نماز مغرب بالای منبر رفت و گفت : شنیده بودم شما رزمندگان انسان های باحالی هستید و ....
بعد تن صدایش را تندتر ڪرد و گفت : بابا از صبح نشستم هر ڪی دست یہ نفر رو گرفته میاد پیشم می گہ حاج آقا اینو برام صیغه ڪن ..... 😐
و شلیڪ خنده بچہ ها ڪہ تا دقایقی همانطور ادامہ داشت و یادگاری از آن روز برایمان ماند .
😁😁
#خاطرات_جبهه
💠 @love_shahid