eitaa logo
شهادت زیباسـت
86.5هزار دنبال‌کننده
14.5هزار عکس
3.4هزار ویدیو
27 فایل
🔰امروز فضیلت زنده نگهداشتن یاد و خاطره شهدا کمتر از #شهادت نیست (مقام‌معظم‌رهبری) کپی مطالب کانال با ذکر صلوات آزاد است تبلیغات پربازده👇🏿 https://eitaa.com/joinchat/1455685646C75c4db7174 بگوشم👇🏻 @Ad_shahadat_zibast
مشاهده در ایتا
دانلود
🕊زیارتنامه ی شهدا🕊 🌹🌱🌹🌱اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم🌹🌱🌹🌱 🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊 🍃💟 @loveshohada28
سخت است پاره تنت را به مسلخ جنگ رهسپار کنی ؛ امّا مادران در مکتب حسین گویند جوانم به فدای جوان أباعبدالله ... 💠 @loveshohada28
ای خون بهای عشق چه خوش گفت پیـر مـا " اسلام را محرم تو زنده می‌کند " 💠 @loveshohada28
💚 با وضع جسمـش معنے اسمش عـوض شد!💔🖤 قسمت کننده شُد خودش قسمت به قسمت😭😭 ...😭 🍃💟 @loveshohada28
🍃بسمـ رب شهدا والصدیقین 🍃 ❣✌️🏻 شب✨ پنج محرم سال 92 رو یادم میاد... حاج محمود روضه رو شروع کرد.. لحظه ی آخره... عمو داره میره... عمه یه کاری کن... منو نمیبره... . . . کجا میخوای بری.... چرا منو نمیبری...😭 . اون لحظه که محمد شال مشکی رو سرش بود و از گریه منفجر شد تو ذهنم ثبت شد... 93 94 . . . لحظه ای که پیکرش رو گذاشتن پایین... با خودم زمزمه میکردم. کجا میخوای بری...💔 . . التماس دعا..✨ 🌷 🌱 🍃🌸 @loveshohada28
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃درخواست یک مادر شهید از رئیس جمهور: آقای رئیسی لطفا گرانی را کنترل کنید؛ مردم خیلی در عذاب هستند، لطفا این مردم را نجات دهید . @loveshohada28
❤️💞❣❤️💛💞❤️💛💞 ❤️❤️ _لباساشو کشیدم و گفتم بگو دیگہ خیلہ خب پاره شد لباسم ول کـ میگم اوݧ بازوبند واسہ یکے از رفیقام بود کہ شهید شد. _ازم خواستہ بود کہ اگہ شهید شد او بازو بندو همراه با حلقش ، برسونم بہ خانومش وقتے شهید شد بازو بندشو تونستم از رو لباسش بردارم اما حلقش... آهےکشید و گفت. انگشتش قطع شده بود پیداش نکردم. _بازو بندو دادم بہ خانومش و از اینکہ نتونستم حلقشو بیارم کلے شرمندش شدم همیـݧ دیگہ تموم شد بے هیچ حرفے بلند شدم و رفتم و کنار علے نشستم سرمو گذاشتم رو شونشو تو دلم گفتم:هیچ وقت نمیزارم برے چقدر آدم خودخواهے بودم... _مـݧ نمیتونم مث زهرا باشم ، نمیتونم مثل خانم مصطفے باشم ، نمیتونم خودمو بزارم جاے خانوم دوست اردلا ، یہ صدایےتو گوشم میگفت:نمیخواے یا نمیتونے❓ آره نمیخوام ، نمیخوام بد علے و تیکہ تیکہ برام بیار نمیخوام بقیہ ے عمرمو باے قبر و یہ انگشتر زندگے کنم ، نمیخوااام دوباره او صدا اومد سراغم:پس بقیہ چطورے میتونـ❓ اوناهم نمیخوا اونا هم دوست ندار... اما... _اماچے❓ خودت برو دنبالش... با تکوݧ هاے علے از خواب بیدارشدم اسماء❓اسماء جاݧ رسیدیم پاشو ... چشامو باز کردم ، هوا تاریک شده بود از اتوبوس پیاده شدیم باد شدیدے میوزیدو چادرمو بہ بازے گرفتہ بود _لب مرز خیلے شلوغ بود... همہ از اتوبوس ها پیاده شده بود و ساک بدست میرفتـ بہ سمت ایستگاه بازرسے تا چشم کار میکرد آدم بود ، آدمهایے کہ بہ عشق امام حسیـ با پاے پیاده قصد سفر کرده بودݧ،ا ونم چہ سفرے شلوغے براشوݧ معنایے نداشت حاضر بود تا صبح هم شده وایســݧ، آدما مهربو شده بود و باهم خوب بودݧ _عشق ابے عبدللہ چہ کرده با دلهاشو❓ یہ گوشہ وایساده بودم و بہ آدمها و کارهاشوݧ نگا میکردم باد همچنا میوزید و چادرمو بالا و پاییـݧ میبرد علے کنارم وایسادو آروم دستشو گذاشت رو شونم: بہ چے نگاه میکنے خانومم❓ یکمے بهش نزدیک شدم با لبخند گفتم:بہ آدما،چہ عوض شد علے _علے آهے کشیدو گفت:صحبت اهل بیت کہ میاد وسط حاضرے جونتم بدے هییی روزگار... اردلاݧ و زهرا هم اومدݧ کنار ما وایسادݧ اردلاݧ زد بہ شونہ ے علے و گفت:إهم ببخشید مزاحم خلوتتو میشما ، اما حاجے ساکاتونو نمیخواید بردارید❓ علے دستشو گذاشت رو کمرشو گفت:دوتا کولہ پشتیہ دیگہ _خوب مـݧ هم نگفتم دویستاست کہ نکنہ انتظار دارے مـݧ برات بیارم❓ هہ هہ بابا شوخے کردم حواسم هست الاݧ میرم میارم زدم بہ بازوے اردلا و گفتم: داداش خیلے آقاے مارو اذیت میکنیا... صداشو کلفت کردو گفت: پس داماد شده براے چے❓ _دستم و گذاشتم رو کمرم و گفتم: باشہ باشہ منم میتونم خواهر شوهر خوبے باشماااااا خیلہ خوب حالا تو هم بیاید بریم تو صف داداش شما برید مـݧ وایمیسم باعلے میام چند دیقہ بعد علے اومد از داخل ساک چفیہ ے مشکیشو درآوردم و بستم دور گردنش زل زده بود تو چشمامو نگاهم میکرد _چیہ علے❓چرا زل زدے بہ مـ❓ اسماء چرا چشمات غم داره❓چشماے خوشگل اسماء مـݧ چرا باید اشک داشتہ باشہ❓از چے نگرانے❓ بازهم از چشمام خوند ، اصلا نباید در ایـ مواقع نگاهش میکردم بحثو عوض کردم ، یکےاز ساک هارو برداشتم و گفتم بیا بریم دیر شد دستم و گرفت و مانع رفتنم شد منو نگاه کــݧ اسماء نمیخواے بگے چرا تو خودتے❓چرا نگرانے❓ _ببیـݧ هیچکے نیست پیشموݧ بغضم گرفت و اشکام دوباره بہ صورتم هجوم آوردݧ نمیتونستم بهش بگم کہ میترسم یہ روزے از دستش بدم...چوݧ میدونستم یہ روزے میره با رضایت منم میره یقیـݧ داشتم داره میره پیش آقا کہ ازش بخواد لیاقت نوکرے خواهرشو بهش بده _با چفیش اشکام و پاک کردو گفت: باشہ نگو،فقط گریہ نکـ میدونے کہ اشکات و دوست ندارم بریم ... یک ساعت تو صف وایساده بودیم... پاسپورتهامونو تحویل دادیم و از مرز رد شدیم دوباره سوار اتوبوس شدیم هوا تقریبا روشـݧ شده بود بہ جایے رسیدیم کہ همہ داشتـݧ پیاده میرفتـݧ تموم ایـݧ مدت و سکوت کرده بودم و داشتم فکر میکردم از اتوبوس پیاده شدیم _بہ علے کمک کردم و کولہ پشتے و انداخت رو دوشش هوا یکمے سرد بود چفیہ رو ، رو گردنش سفت کردم و زیپ کاپشنشو کشیدم بالا لبخندے زدو تشکر کرد بعد هم از جیبش یہ سربند درآوردو داد دستم . اسماء ایـݧ سربندو برام میبندے❓ _نگاهے بہ سربند انداختم روش نوشتہ بود: "لبیک یا زینب" لبخندے تلخے زدم ، میدونستم ایـ شروع هموݧ چیزے کہ ازش میترسیدم سربندو براش بستم ، ناخدا گاه آهے کشیدم کہ باعث شد علے برگرده سمتم چیشد اسماء❓ ابروهامو دادم بالا و گفتم هیچے بیا بریم اردلاݧ و زهرا رفتـ بعد از مدت زیادے پیاده روے رسیدیم نجف دست در دست رفتم زیارت حس خوبے داشتم اما ایـݧ حس با رسیدݧ بہ کربلا بہ ترس تبدیل شد وارد حرم شدیم... ادامه دارد... ❤️💞❣💛❤️💞❣💛❤️ 💍 @loveshohada28
4_6025990732928518067.ogg
525.4K
قرار هرشبـمون♥️ . عاشقاۍ مهدے بخۅنیم تا میلیوݧ‌ها دعا خوندھ بشہ🌿 . 🌙 🙂 🆔 @loveshohada28
🕊زیارتنامه ی شهدا🕊 🌹🌱🌹🌱اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم🌹🌱🌹🌱 🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊 🍃💟 @loveshohada28
وقتی زیر تیغ و نیزه دست پا زدی پیچید توی دشت بوی عطر گل محمدی سابقه نداشت صدات کنم جواب ندی پیش من نکش پاتو رو خاکا ولدی .اکبر .پیامبر .اکبر 🍃🖤 @loveshohada28
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
| 🔻 عشق یعنی یک پلاک 🎧 مداحی حاج محمود کریمی کنار پیکیر شهید فرزانه - محرم ۱۴۰۰ 🆔 @loveshohada28
چقدر شـهدا شبیه یکدیگرند! وما همچنان در حسرت جاماندن از شهدا.. سمت راست: مرتضی زرهرن شهید مدافع حرم سمت چب: یدالله رفیعی شهید دفاع مقدس 🍃💟 @loveshohada28
❤️💞❣💛❤️💞❣💛 _وارد حرم شدیم... حس عجیبے داشتم سرگردو تو بیـ الحرمیـݧ وایساده بودیم نمیدونستیم اول بریم حرم امام حسیـݧ یا حرم حضرت عباس بہ اصرار اردلا اول رفتیم حرم اما حسیـݧ دست در دست علے وارد شدیم چشمم کہ بہ گبند افتاد بے اختیار اشک از چشمام جارے شد و روزمیـݧ نشستم _علے هم کنار مـ نشست و تو او شلوغے شروع کرد بہ روضہ خوندݧ چادرمو کشیدم رو صورتمو و با تموم وجودم اشک میریختم نمیدونم چرا تمام صحنہ هاے اوݧ ۴ سال ، مث چادرے شدنم ، اوݧ خوابے کہ دیدم پیرزنے کہ منتظر پسرش بود ، نامہ اے کہ پسرش نوشتہ بود ،خواستگارے علے ، شهادت مصطفے ، خانومش و ...حتے رفتـݧ علے بہ سوریہ میومد جلوے چشمم و باعث شدت گریہ ام شده بود _وای اما از روضہ اے کہ علے داشت میخوند روضہ ے بے تابے حضرت زینب بعد از شهادت امام حسیـݧ قلبم داشت از سینم میزد بیروݧ گریہ آرومم نمیکرد داشتم گریہ میکردم اما بازهم بغض داشت خفم میکرد نفسم تنگ شده بودو داشتم از حال میرفتم تو همو حالت چند تا نفس عمیق کشیدم و زیر لب از خدا کمک میخواستم _چادرمو زدم کنار تا راحت تر نفس بکشم مردم دور تا دور ما جمع شده بود با روضہ ے علے اشک میریختـݧ اشکام و پاک کردم کہ واضح تر اطرافمو ببینم بہ علے نگاه کردم توجهے بہ اطرافش نداشت روضہ میخوندو با روضہ ے خودش اشک میریخت یاد غریبے حضرت زینب و روضہ اے کہ خودش براے خودش میخوندو اشک میریخت افتادم _بغضم بیشتر شد و نفسم تنگ تر بہ زهرا کہ کنارم نشستہ بود با اشاره گفتم کہ حالم بده زهرا نگرا بطرے آب و از کیفش درآورد و داد بہ مـ و بعد شونہ هامو ماساژ داد روضہ ے علے تموم شد اطرافمو تقریبا خلوت شده بود علے کہ تازه متوجہ حال مـ شده بود با سرعت اومد سمتم و با نگرانے دستم و گرفت:چیشده اسماء حالت خوبہ❓ _هنوز اشکاش رو صورتش بود دلم میخواست کسے اونجا نبود تا اشکاشو پاک میکردم و براے بودنش ازش تشکر میکردم لبخندے زدم و گفتم:چیزے نیست علے جاݧ یکم فشارم افتاده بود دستات یخہ اسماء مطمعنے خوبے❓ سرمو بہ نشونہ ے تایید تکوݧ دادم بهش نزدیک شدم و در گوشش گفتم:علے چہ صدایے دارے تو ، ببیـ منو بہ چہ روزے انداخت _با تعجب بهم نگاه کردو از خجالت سرشو انداخت پاییـݧ چند روزے گذشت ، سخت هم گذشت از طرفے حرم آقا و روضہ هاش از طرف دیگہ اشکهاے علے کہ دلیلش و میدونستم میدونستم کہ بعد از شهادت مصطفے یکے از دوستاش براے ردیف کرد کارهاے علے اومده بود پیشش میدونستم کہ بخاطر مـݧ تا حالا نرفتہ الا هم اومده بود از آقا بخواد کہ دل منو راضے کنہ _با خودم نمیتونستم کنار بیام ، مـ علے و عاشقانہ دوست داشتم ، دورے و نداشتـنشو مرگ خودم میدونستم ، علے تمام امید و انگیزه ے مـݧ بود _اما نباید انقدر خودخواه باشم من وقتے علے و میخوام باید بہ خواستہ هاشم احترام بزارم تصمیم گیرےخیلے سخت بود تو همو حرم بہ خدا توکل کردم و از آقا خواستم بهم صبر بده تا بتونم تصمیم درست بگیرمـ نمیدونم چرا احساس میکردم آخریـݧ کربلایی کہ با علے اومدم همہ جا دستشو محکم میگرفتم و ، ول نمیکردم _دل کند از آقا سخت بود ما برگشتیم اما دلمو هنوز تو بیـݧ الحرمیـݧ مونده بود اشک چشمامو خشک نشده بود و دلموݧ غم داشت رسیدیم خونہ بہ همیـ زودے دلتنگ حرم شدیم حال غریب و بدے بود انگار مارو از مادرمو بہ زور جدا کرده بود _علے بے حوصلہ و ناراحت یہ گوشہ ے اتاق نشستہ بود و با تسبیح بازے میکرد رفتم کنارش نشستم نگاهش نمیکردم تسبیح و ازش گرفتم و گفتم:چرا ناراحتے❓ آهے کشیدو گفت:اسماء خدا کنہ زیارتمو قبول شده باشہ و حاجتامونو بگیریم میدونستم منظورش از حاجت چی❗️ با بغض تو چشماش نگاه کردم و گفتم:علے❓ جانم اسماء❓ چشمام پراز اشک شدو گفتم:حاجت تو چیہ❓ با تعجب بهم نگاه کرد _بهم نزدیک شد و اشکامو پاک کرد:اسماء مگہ نگفتم دوست ندارم چشماتو خیس ببینم❓ چشمامو بستم و دوباره سوالمو تکرار کردم ازم فاصلہ گرفت و گفت:خوب مـ خیلے حاجت دارم قابل گفتـݧ نیست چپ چپ بهش نگاه کردم و گفتم:آها قابل گفتـݧ نیست دیگہ باشہ بلند شدم برم کہ دستم و گرفت و کشید سمت خودش و کنارش نشوند بینموݧ سکوت بود _سرمو گذاشتم رو سینش و بہ صداے قلب مهربونش گوش دادم نتونستم طاقت بیارم اشکام سرازیر شد چطورے میتونستم بزارم علے بره ، چطورے در نبودش زندگے میکرم اگہ میرفت کے اشکام و پاک میکردو عاشقانہ تو چشمام زل میزد کے منو درآغوش میگرفت تا تمام غصه هامو فراموش کنم❓ _پنج شنبہ ها باید باکے میرفتم بهشت زهرا❓ دیگہ کے برام گل یاس میخرید سرمو گرفتم و پیشونیمو بوسید تو چشمام زل زدو گفت:اسماء چیشده❓چرا چند وقتہ اینطورے❓ بہ علے نمیخواے بگے❓ میخواے با اشکات قلبمو آتیش بزنے❓ اشکامو پاک کردم و باصداے آرومے گفتم:کے میخواے برے❓ کجا❓ سوریہ... ادامه دارد... 💍 @loveshohada28
4_6025990732928518067.ogg
525.4K
قرار هرشبـمون♥️ . عاشقاۍ مهدے بخۅنیم تا میلیوݧ‌ها دعا خوندھ بشہ🌿 . 🌙 🙂 🆔 @loveshohada28
🕊زیارتنامه ی شهدا🕊 🌹🌱🌹🌱اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم🌹🌱🌹🌱 🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊 🍃💟 @loveshohada28
🔆بــخــیر مے شود این صـــبح هــاے ببین کــه روشــنم از یـــاد خوب لـــبخــنــــدت 🍃🖤 @loveshohada28 .یاحسین
شمر هنوزم هست و چه علی اصغر هایی که بیگناه پر کشیدن 🍃🖤 @loveshohada28
💠امام حسین(ع) فرموده است: 🍃🌸اعْمَلْ عَمَلَ رَجُلٍ یعْلَمُ أَنَّهُ مَأْخُوذٌ بِالْإِجْرَامِ مَجْزِی بِالْإِحْسَان. 🍃🌸در کارهایت چنان رفتار کن که گویا در حال بازخواست کردار زشت و نیکت هستی. 📚بحارالأنوار، ج 75، ص127، ح10- 🆔 @loveshohada28
🔴فرمانده ارتش افغانستان با دو کیلو مدال و یال و کوپال فرار کرد 🔴محمد رضا پهلوی هم با خرواری از مدال و لنت و آرم فرار کرده بود 🔴چهار ستاره های آمریکایی هم فرار کردند اما در جمهوری اسلامی فـرمانده سپاهی بود که بر سـینه مدال و لـنت نداشت دو کشور آنطرفتر را هم آزاد کرد!!! 🆔 @loveshohada28
🥀باسلام و عرض تسلیت به مناسبت ایام سوگواری سرور و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین (ع) ؛ با توکل بر خدا برای سلامتی و تعجیل در فرج و ظهور امام زمان (عج) ؛ ختم زیارت عاشورایی هدیه به روح مطهر امام حسین (ع) و شهدای کربلا و شهدای مدافع حرم به خصوص 🌹شهید حاج قاسم سلیمانی 🌹شهید محمودرضا بیضایی 🌹شهیدمرتضی مسیب زاده 🌹شهید سیدجلال حبیب الله پور 🌹شهید سیدجواد اسدی 🌹شهید سیدسجاد خلیلی و شهید روز تاسوعا 🌹شهید مصطفی صدرزاده برگزار می گردد . در صورت تمایل به نام کاربری 💠 @vesper07 اطلاع دهید .
❤️💞❣ سوریه... باتعجب نگاهم و کردو گفت:سوریہ❓ نگاهش کردم و گفتم:آره ،مـ میدونم کہ میخواے برے مـݧ میدونم کہ میخواے برے فقط بگو کے❓ چیزے نگفت زدم بہ شونش و گفتم:علے با توام _اشک تو چشماش حلقہ زده و گفت:وقتےکہ دل تو راضے باشہ برگشتم ، پشتمو بهش کردم و گفتم: إجدے❓پس هیچوقت نمیخواے برے دستشو گذاشت رو شونم ومنو چرخوند سمت خودش اومد چیزے بگہ کہ انگشتمو گذاشتم رولباشو گفتم:هیس ، هیچے نگو علے تو کہ میخواستے برے چرا اصلا زن گرفتے❓ چرا موقع خواستگارے بهم نگفتے❓ اصلا چرا مـ❓ علے چرا❓ _دستمو گرفت تو دستشو گفت:اجازه هست حرف بزنم❓ اولا کہ هر مردے باید یروزے ز بگیره دوما کہ اسماء تو کہ خودت میدونے مـݧ عاشقت شدم و هستم باز میپرسے چرا مـ❓ اوݧ موقع خبرے از رفتـݧ نبود کہ بخوام بهت بگم الانش هم اگہ تو راضے نباشے مـݧ جایے نمیرم _آره مـݧ راضے نباشم نمیرے اما همش باید ببینم ناراحتے❓ بادید عکس یہ شهید بغضت میگیره❓ ینے مـݧ مانع رسیدݧ بہ آرزوت بشم❓ مـ خودخواهم علی❓ _اسماء چرا اینطورے میکنے❓ نمیدونم علے ، نمیدونم بس کـݧ اسماء دستم گذاشتم رو سرمو بہ دیوار تکیہ دادم علے از جاش بلند شد رفت سمت در ، یکدفعہ وایساد و برگشت سمت مـݧ بہ حرکاتش نگاه میکردم اومد پیشم نشست و با ناراحتے گفت:!اسماء ینے اگہ موقع خواستگارے بهت میگفتم کہ احتمال داره برم سوریہ قبول نمیکردے❓ _نگاهم و ازش دزدیدم و بہ دستام دوختم قلبم بہ تپش افتاده بود ، نمیدونستم چہ جوابے باید بدم چونم گرفت و سرمو آورد بالا اشک تو چشماش حلقہ زده بود سوالشو دوباره تکرار کرد ایندفعہ یہ بغضے تو صداش بود طاقت نیوردم دستشو گرفتم و گفتم:قبول میکردم علے مثل الاݧ کہ... کہ چے❓ بغضم ترکید ، توهموݧ حالت گفتم ، مثل الاݧ کہ راضے شدم برے _باورم نمیشد ایـݧ حرفو مـݧ زدم❓ کاش میشد حرفمو پس بگیرم کاش زما فقط یکدیقہ بہ عقب برمیگشت علے اشکامو پاک کردو سرمو چسبوند بہ سینش دوباره صداے قلبش میشنیدم پشیمو شدم از حرفے کہ زدم تو دلم گفتم:الا وقت درآغوش گرفتنم نبود علے ، دارے پشیمونم میکنے،چطورے ازت دل بکنم چطورے❓ باصداش بہ خودم اومدم _اسماء اینطورے راضے شدے با گریہ و اشک❓با چشماے غمگیـ❓ فایده اے نداشت مـ حرفمو زده بودم نمیتونستم پسش بگیرم ازش جدا شدم سرمو انداختم پاییـݧ و گفتم:مـݧ تصمیممو گرفتم فقط بگو کے میخواے برے❓ بگو بہ جوݧ علے راضیم برے❓ إ علے گفتم راضیم دیگہ ایـݧ حرفا ینے چے❓ بگو بہ جوݧ علے علے دارے پشیمونم میکنیا دیگہ چیزے نگفت _علے نمیخواے بگے کے میخواے برے❓ آهے کشید و آروم گفت:جمعہ شب پس واقعیت داشت رفتنش تو ایـݧ یکے دوماه دنبال کاراش بود بہ من چیزی نگفته بود چرا❓ احساس کردم سرم داره گیج میره نشستم رو صندلے و چشمامو بستم زما از دستم خارج شده بود نمیدونستم چند روز تا رفتنش مونده باصداے آروم کہ کمے هم لرزش قاطیش بود پرسیدم:علے امروز چند شنبست چهارشنبہ _فقط سہ روز تا رفتنش زماݧ داشتم.باید چیکار میکردم❓ما هنوز عروسے هم نکرده بودیم قرار بود تولد امام رضا عروسیمونو بگیریم و ماه عسل بریم پابوس آقا _جلوے چشمام سیاه شد از رو صندلے افتادم دیگہ چیزے نفهمیدم چشمامو باز کردم همہ جا سفید بود یادم نمیومد چہ اتفاقے افتاده و کجام از جام بلند شدم اطرافمو نگاه کردم هیچ کسے نبود تازه متوجہ شدم کہ بیمارستانم... با سرعت از تخت اومدم پاییـ و سمت در اتاق حرکت کردم ، متوجہ سرم تو دستم نشده بودم ، سرم کشیده شد ، سوزنش دستم و پاره کردو از دستم خارج شد سوزش شدیدے و تو تمام تنم احساس کردم آخ بلندے گفتم،سرم گیج رفت و افتادم زمیـݧ پرستار با سرعت اومد داخل اتاق رو زمیـݧ افتاده بودم _لباسم و کف اتاق خونے شده بود ترسید و باصداے بلند بقیہ پرستارها ، رو و صدا کرد از زمیـݧ بلندم کرد و لباسامو عوض کردݧ و یہ سرم دیگہ وصل کردݧ از پرستار سراغ علے و گرفتم گفت رفتـݧ دارو هاتونو بگیر الا میاݧ مگہ چم شده❓ افت فشار شدیدو لرزش بد _اگہ یکم دیرتر میاوردنتو میرفتیـ تو کما خدا رحم کرده لبم و گاز گرفتم و یہ قطره اشک از گوشہ ے چشمم روے بالش بیمارستاݧ چکید علے با شتاب وارد اتاق شد چشماش قرمز شده بود و پف کرده بود معلوم بود هم گریہ کرده هم نخوابیده بغضم گرفت خستہ شده بودم از بغض و اشک کہ ایـݧ روزا دست از سرم بر نمیداشت خودمو کنترل کردم کہ اشک نریزم اومد سمتم رو بہ پرستار پرسید:چیشده خانم❓ _چیزے نشده پس همکاراتو پرستار حرفشو قطع کرد وخیلے جدے گفت از خودشوݧ بپرسید آمپول آرام بخشے روداخل سرم زد و از اتاق رفت بیرو علے صندلے آورد و کنارم نشست لبخندے بهم زدو گفت:خوبے اسماء❓میدونے چقد منو ترسوندے❓ حالا بگو ببینم چیشده بود مـݧ نبودم❓ لبخند تلخے زدم و گفتم:‌مـݧ چرا اینجام علے❓ازکے❓الا ساعت چنده... ادامه دارد.. 💍 @loveshohada28
4_6025990732928518067.ogg
525.4K
قرار هرشبـمون♥️ . عاشقاۍ مهدے بخۅنیم تا میلیوݧ‌ها دعا خوندھ بشہ🌿 . 🌙 🙂 🆔 @loveshohada28
🕊زیارتنامه ی شهدا🕊 🌹🌱🌹🌱اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم🌹🌱🌹🌱 🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊 🍃💟 @loveshohada28