💐🌾🌸🌼🌷🌹🍂
🌸🍃🌿🌺💫
🌹🌷💐
🌾🍃
🌸
خــاطــراتـــ نــاب شــهــداء
#حاجات_مردم_و_نعمت_خدا
همراـہ ابراهیم بودم. با موتور از مسیرۓ تقریبا دور بـہ سمت خانـہ بر مۓ گشتیم. پیرمردۓ بـہ همراـہ خانوادہ اش ڪنار خیابان ایستادہ بود. جلوۓ ما دست تڪان داد و من ایستادہ ام. آدرس جائۓ را پرسید. بعد از شنیدن جواب،
شروع ڪرد از مشڪلاتش گفت. بـہ قیافـہ اش نمۓ آمد ڪـہ معتاد یا گداباشد. ابراهیم هم پیادہ شد وجیب هاب شلوارش را گشت ولۓ چیزۓ نداشت. بـہ من گفت: امیر، چیزۓ همراهت داری؟! من هم جیب هایم را گشتم. ولۓ بـہ طور اتفاقۓ هیچ پولۓ همراهم نبود. ابراهیم گفت: تو رو خدا باز هم ببین. من هم گشتم ولۓ چیزۓ همراهم نبود. از آن پیر مرد عذرخواهۓ ڪردیم و بـہ راهمان ادامـہ دادیم.
بین راـہ از آینـہ موتور، ابراهیم را مۓ دیدم. اشگ مۓ ریخت! هوا سرد نبود ڪـہ بـہ این خاطر آب از چشمانش جارۓ شود، براۓ همین آمدم ڪنار خیابان. با تعجب گفتم: ابرام جان دارۓ گریـہ میڪنی؟! صورتش را پاڪ ڪرد. گفت: ما نتوانستیم بـہ یڪ انسان ڪـہ محتاج بود ڪمڪ ڪنیم. گفتم: خُب پول نداشتیم، این ڪـہ گناـہ نداره. گفت: مۓ دانم، ولۓ دلم خیلۓ برایش سوخت. توفیق نداشتیم ڪمڪش ڪنیم.
🆔 @Loveshohada28
به انجمن شهدایی ما خوش اومدید 🍃☝️