فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #نماهنگ| #بسیارزیبا👌
🔺با نوای حاج #میثم_مطیعی
زینب ای گل محمدی،
همدم حسین خوش آمدی ...
ولادت #حضرت_زینب(س) مبارک باد💐
🆔 @Loveshohada28
ڪانال شهادت زیباست🕊☝️
روضه خانگی - حضرت زینب (س) - 152.mp3
12.56M
🎙با محبت میکُشی و با محبت میکِشی...
🔻روضه #حضرت_زینب(س)
⏱ #بیش_از_ده_دقیقه | 13:33
👤حجت الاسلام روح الله #صالحی_منش
🆔 @loveshohada28
#روایتگری_شهدا
.
🌷روایتِ اول:
*مادرِ #شهیدحسن_صفرزاده
💓 #حسن دانشجوی پزشکی بود و تک پسر خانواده.
رفت جبهه و #شهید شد
چون توی معرکه ی جنگ شهید شده بود ، نیازی به غسل و کفن نداشت و با همون لباس خونی دفنش کردند
وقتی شهید رو گذاشتند توی قبر ، مادرش گفت : خودم می خوام برم توی قبر و برای بچه ام تلقین انجام بدم
مادر وارد قبر شد. تا دستاش رو گذاشت روی سینه ی پسرش ، دید سینه اش پر از خون لخته شده است😭
مادر میگه: اون لحظه #جگرم_آتش گرفت. سرم رو آوردم بالا تا به خاطر این درد داد بزنم
اما یهو چشمم خورد به پدر و مادرها ، و جوونایی که بالای قبر ایستاده بودند...
با خودم گفتم: اگه من الان از غصه داد بزنم، دلِ پدر و مادرها خالی بشه و بچه هاشون رو نفرستن جبهه ، یا اگه داد بزنم و این جوونا بترسن و دیگه نرن جبهه از اسلام دفاع کنن ، فردای قیامت جواب این گناه رو چی بدم...😢
#بغضم رو فرو خوردم . سرم رو بردم کنار گوش پسرِ شهیدم و آروم گفتم: عزیزم برو! فقط سلام منو به #حضرت_زینب(س) برسون ...😔 زینب(س) خودش مادر شهیده ، می دونه من چی کشیدم...
.
🌷روایت دوم:
*مادرِ #شهیدغلامحسین_توسلی
💓شب بود که #غلامحسین اومد خونه . بهم گفت: مادر برا خداحافظی اومدم ... اون شب برا پسرم #ماهی_پلو درست کرده بودم. غلامحسین اومد سر سفره نشست و شروع کرد به خوردن. اما دیدم توی فکره ... علت رو که پرسیدم گفت: مادر! امشب من پیش شما ماهی می خورم ، فردا ماهی ها منو می خورن ...😢
پسرم رفت و فردا توی خلیج فارس به دست آمریکایی ها شهید شد و هنوز جنازه اش برنگشته...😭
مادر شهید میگفت: از شهادت پسرم سی و چند سال می گذره و من از اون موقع به الان، لب به ماهی نزدم...
.
+ پی نوشت:
برای ام البنین های کشورمون دعا کنیم
🍃💟 @loveshohada28
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙 تا حالا روضه خوانی این شکلی👆
دیده بودید؟
🏴 مرحوم آیه الله احمد سیبویه ۲۰سال امام جماعت حرم حضرت ابالفضل(ع)بود.
حالات وخصائص عجیبی داشت
در ۱۰۰ سالگی مثل یک نوجوان روضه میخوند وگریه میکرد
موقع روضه می آمد لابلای جمعیت میگشت گریه کن ها رو شکارمیکرد یعنی میرفت زانو به زانوش براش روضه میخوند
بدون میکروفن صدای رسائی داشت.
یه روز توی قم بود اومد توی محراب زانو به زانوی آیه الله بهجت شد.
وسط روضه یاد جوانی کرد گفت شیخ محمدتقی یادته جوانی شبهای محرم بین الحرمین تا صبح دوتائی میخوندیم وسینه میزدیم؟
این عارف فرزانه میگفت
شیخ حسین سامرائی بمن گفت:
شبی در سرداب سامرا تنهائی گرم اشک و #روضه #زینب_کبری (س) بودم ناگهان متوجه شدم آقائی پشت سرم نشسته که از هیبتش توان برگشتن ندارم او با زمزمه های من سخت گریه میکرد مقداری بعد از روضه که گذشت فرمود:
شیخ حسین به شیعیانم بگوئید خدا را به عمه جانم #حضرت_زینب قسم بدهند و برای فرجم دعا کنند
سپس من توانی در خود احساس کردم برگشتم ولی دیگرکسی راندیدم.
روحش شاد و با اولیای الهی محشور باد🤲
نشرمعارفشهدادرپیامرسانایتا⤵️
http://eitaa.com/joinchat/2517565440Cbc3f1bfcb6