eitaa logo
شهادت زیباسـت
80.6هزار دنبال‌کننده
16.9هزار عکس
4.9هزار ویدیو
30 فایل
رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ پروردگارا این خدمت را از ما قبول فرما که تو شنوا و به اَسرار همه دانایی تبلیغات پربازده👇🏿 https://eitaa.com/joinchat/1455685646C75c4db7174 جهت ارتباط👇🏻 @dokhtar_enghlabi
مشاهده در ایتا
دانلود
داستانی درمورد نماز اول وقت در مورد زندگی نامه شهید عباس بابایی: این شهید بزرگوار وقتی دوره خلبانی خود را در دانشگاه آمریکا به سر می بردند همانطور نماز اول وقت قرآن خوندن و روزه گرفتن رو انجام میدادن☺️ هر فردی هم جذب این رفتار ایشون میشد توضیح میدادن براشون و کمک شون میکردن😊 بعد افرادی از این عمل این بزرگوار ناراحت بودند که چرا این کار رو انجام میده😒 و باهاشون مخالفت میکردن این کار اینقدر ادامه پیدا کرد که افراد تصمیم گرفتند موقعی که آقای عباس بابایی خواستند از دانشگاه بروند برای این بزرگوار پرونده ای درست کنند و به رئیس دانشگاه بگن اجازه فارغ التحصيلی رو بهشون ندن😔😒 بالاخره این روز فرا میرسه و پرونده رو مینویسن شهید بابایی به دفتر رئیس دانشگاه میرن در همون هنگام فردی میان رئیس رو صدا میکنن و میرن بیرون از دفتر صحبت کنند شهید بابایی منتظر میمونن اما رئیس نمیاد در همون هنگام اذان گفته میشه☺️❤️😍 شهید بابایی میگن من منتظر بمونم رئیس بیان یا نماز بخونم ایشون رو شروع میکنن بعد رئیس میان و تماشا میکنند تا اینکه نماز تموم ميشه بعد سوال میکنن که چیکار میکردی انگار در پرونده ات پر از اینطور برنامه ها هست و ناراضی اند از شما 😏 شهید بابایی برا شون توضیح درمورد رفتار شون و نماز خوندن ایشون هم احسنت گفته و پرونده شهید بابایی رو امضا میکنن. ☺️☺️❤️😍 ببینید دوستان با نماز اول وقت خوندن به کجا که نمیرسیم در این ماه عزیز سعی کنیم همیشه نماز هامون اول وقت بخونیم و بعد هم همیشه اول وقت میخونیم ان شاء الله
🔴 یک واقعی در یک روستای کوهستانی پیرزنی از اهالی روستا تعریف میکرد سالها پیش از پزشکان طب هند به میان اهالی روستا آمد اما هیچ کس برای درمان مراجعه نکرد .بسیار متعجب شد و یک روز به گردش در اطراف روستا پرداخت او رامشاهده کردو....... 📢نام این گیاه وعرضه دههاداروی گیاهی پرخاصیت در😍👇 http://eitaa.com/joinchat/3559391245C918e09c02a
🌹‌ ‌ 🌸نام ننه علی برای ارادتمندان به شهدا، بسیار آشناست.. همو که از سال 58 تا 78 در یک اتاقک فلزی و محقر نزد فرزند شهیدش زندگی می کرد.. ✨به ننه علی گفتم برای غذا چه می کنی؟ 🍁گفت: خدا روزی رسان است، مردم برایم غذا می آورند، زیاد مهم نیست.. گفتم ننه از پسرت چه خبر؟🎄 گفت: پسرم مرتب به من سر می زند، هیچ وقت مرا تنها نمی گذارد، چند بار شده که غذایی برای خوردن نداشته ام و پسرم برایم غذا آورده است.. مگر نشنیده اید شهدا زنده اند؟ 💐ننه علی مادر شهید قربانعلی رخشانی مهماندوست است 📚راهیان علقمه 🌷 @loveshohda28 کانال شهادت زیباست🍃👆👆
🌹‌ ‌ 🌸نام ننه علی برای ارادتمندان به شهدا، بسیار آشناست.. همو که از سال 58 تا 78 در یک اتاقک فلزی و محقر نزد فرزند شهیدش زندگی می کرد.. ✨به ننه علی گفتم برای غذا چه می کنی؟ 🍁گفت: خدا روزی رسان است، مردم برایم غذا می آورند، زیاد مهم نیست.. گفتم ننه از پسرت چه خبر؟🎄 گفت: پسرم مرتب به من سر می زند، هیچ وقت مرا تنها نمی گذارد، چند بار شده که غذایی برای خوردن نداشته ام و پسرم برایم غذا آورده است.. مگر نشنیده اید شهدا زنده اند؟ 💐ننه علی مادر شهید قربانعلی رخشانی مهماندوست است 📚راهیان علقمه 🌷 @loveshohda28 کانال شهادت زیباست🍃👆👆
شهادت زیباسـت
📚داستان ❤️ #عاشقانہ_دو_مدافع❤️ #قسمت_پنج در اتاق به صدا در اومد... مامان بود... اسماء جان❓❓❓ ساعت
❤️💞❣💛❤️💞❣💛❤️💞❣💛 📚 ❤️ ❤️ 〰❤️〰❤️〰❤️🌹🕊 بامــــاهمـــراه باشــید🌹 💍 @loveshohada28 ￿ خانم محمدے❓❓❓❓ سرمو برگردوندم ازم فاصلہ داشت  دویید طرفم نفس راحتے کشید.سرشو انداخت پاییـݧ و گفت سلام خانم محمدے صبتوݧ بخیر موقعے ک باهام حرف میزد سرش  پاییـݧ بود اصـݧ فک نکنم تاحالا چهره ے منو دیده باشہ  پس چطورے اومده خواستگارے الله و اعلم _سلام صبح شما هم بخیر 〰❤️〰❤️〰❤️🌹🕊 ایـݧ و گفتم و برگشتم ک ب راهم ادامہ بدم صدام کرد ببخشید خانم محمدے صبر کنید میخواستم حرف ناتموم دیشب و تموم کنم راستش...من... انقد لفتش داد کہ دوستش از راه رسید (آقای محسنی )پسر پر شرو شور دانشگاه رفیق صمیمیے سجادے بود اما هر چے سجادے آروم و سر بہ زیر بود محسنی شیطون و حاضر جواب اما در کل پسر خوبے بود رو کرد سمت مـݧ و گفت بہ بہ  خانم محمدے روزتون بخیر سجادے چشم غره اے براش رفت و از مـݧ عذر خواهے کرد و دست محسنے و گرفت و رفت خلاصہ ک تو دلم کلے ب سجادے بدو بیراه گفتم اوݧ از مراسم خواستگارے دیشب ک تشیف آورده بود واسہ بازدید از اتاق اینم از الان 〰❤️〰❤️〰❤️🌹🕊 بامــــاهمـــراه باشــید🌹 💍 @loveshohada28 داشتم زیر لب غر میزدم ک دوستم مریم اومد سمتم و گفت بہ بہ  عروس خانم چیه چرا باز دارے غر غر میکنے مث پیر زنها❓❓❓ اخمے بهش کردم گفتم علیک سلام  بیا بریم بابا کلاسموݧ دیر شد خندیدو گفت:اوه اوه اینطور ک معلومه دیشب  یه اتفاقاتی افتاده. یارو کچل بود❓زشت بود❓ نکنه چایے رو ریختی رو بنده خدا❓❓بگو مـݧ طاقت شنیدنشو دارم دستشو گرفتم وگفتم بیا کم حرف بزن تو حالا حالا ها احتیاج داری  ب ایـݧ فک.تازه اول جوونیتہ تو راه کلاس قضیہ دیشب و تعریف کردم اونم مث مـݧ جا خورد تو کلاس یه نگاه ب من میکرد یہ نگاه ب سجادے بعد میزد زیر خنده. نفهمیدم کلاس چطورے تموم شد کلا تو فکر دیشب و سجادے و....بودم خدا بگم چیکارت کنه مارو از درس و زندگے انداختے.... ◀️ ادامــــہ دارد..... بامــــاهمـــراه باشــید🌹 💍 @loveshohada28