🌺🌾🌸🌾🌸🌾🌸🌾
🌾🌸
🌸
🌾
☺️ #لبخند_بزن_رزمنده ☺️
@loveshohada28
عازم جبهه بودم. یڪی از دوستانم برای اولین بار بود ڪه به جبهه مےآمد.😍😃
مادرش برای بدرقه ی او آمده بود. خیلے قربان صدقه اش مےرفت و دائم به دشمن ناله و نفرین مےڪرد.
به او گفتم: « مادر شما دیگه برگردید فقط دعا ڪنید ما شهید بشیم. دعای مادر زود مستجاب مےشود.»😌
او در جواب گفت:« خدا نڪنه مادر، الهی صد سال زیر سایه ی پدر و مادرت زنده بمونے!🙄 الهے ڪه صدام شهید بشه ڪه اینجور بچه های مردم رو به ڪشتن مےده!»😐😂😂
#طنزدرجبهه
#خاطرات_ناب
شهادت زیباست↙️
🆔 @loveshohada28
🌸🌾🌺🌾
#طنزدرجبهه
☺️لبخند بزن رزمنده☺️
✔️ سر به سر عراقیا
هوس ڪردم با بی سیم عراقی ها را اذیت ڪنم.
گوشی بی سیم را گرفتم، روی فرڪانس یڪ عراقی ڪه از قبل به دست آورده بودم، چند بار صدا زدم:
" صفر من واحد. اسمعونی اجب"
بعد از چند بار تڪرار صدایی جواب داد:
"الموت الصدام"
تعجب ڪردم و خنده بچه ها بالا رفت.😄
از رو نرفتم و گفتم:
" بچه ها، انگار این ها از یگان های خودمان هستند، بگذارید سر به سرشان بگذاریم."
به همین خاطر در گوشی بی سیم گفتم: "انت جیش الخمینی"
طرف مقابل ڪه فقط الموت بلد بود گفت:
"الموت بر تو و همه اقوامت"😝😝😝
همین ڪه دیدم هوا پس است، عقب نشینی کرده، گفتم:
"بابا ما ایرانی هستیم و شما را سر ڪار گذاشته بودیم."
ولی او عڪس العمل جدی نشان داد و اینبار گفت:
"مرگ بر منافق! بالاخره شما را هم نابود می ڪنیم. نوڪران صدام، خود فروخته ها..."
😵😎😵
دیدم اوضاع قمر در عقرب شد،
😅😂😂😂😂
بی سیم را خاموش ڪرده و دیگر هوس سر به سر گذاشتن عراقی ها نڪردیم.
#خاطرات_طنز_شهدا
🆔 @loveshohada28
ڪانال شهادت زیباست🕊👆
#طنزدرجبهه
😄اصطلاحات طنز جبهه😂
🌾لاله زار= میدان مین
🏚کله پز=سنگرساز
👀چشم چران=دیده بان
🍚ترکش پلو=عدس پلو
📿ایستگاه بدنسازی=ایستگاه صلواتی
🍚اوشین پلو= برنج سفید بدون مخلفات
👞ایران تایر=پوتینهای بسیجی
👕ایران گونی=شلوار و اورکت بسیجی ساخت وطن
🌙پا لگدکن=نماز شب خوان
🚑آدمکش گردان=امدادگر
💐🎋💐🎋💐🎋💐🎋
ڪانال شهادت زیباست 🕊👇
🆔 @loveshohada28
#دفاع_مقدس
#طنزدرجبهه😂
به سلامتی فرمانده🕵
دستور بود هیچ کس بالای ٨٠ کیلومتر سرعت🚖، حق ندارد رانندگی کند😓!
یک شب داشتم میآمدم كه یکی کنار جاده🛣، دست تکان داد
نگه داشتم😉
#سوار كه شد،🙂
گاز دادم و راه افتادم
من با
#سرعت میراندم و با هم حرف میزديم!😍
گفت: میگن #فرمانده لشکرتون دستور داده تند نرید!🙄😒 راست میگن؟!🤔
گفتم: #فرمانده گفته😊! زدم دنده چهار و ادامه دادم: اینم به سلامتی #فرمانده باحالمان!!!😄
مسیرمان تا نزدیکی واحد ما، یکی بود؛ پیاده که شد، دیدم خیلی تحویلش میگيرند!!😟
پرسيدم: کی هستی تو مگه؟!🤔
گفت: همون که به افتخارش زدی دنده چهار...😶😰😨😱😂
#فرمانده_مهدےباکری
🆔 @loveshohada28
ٌڪانال شهادت زیباست🕊👆
#طنزدرجبهه😅
خاﻧﻢ ﭘﺮﺳﺘﺎﺭﯼ ﺧﻮﺩﺵ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﻣﯽﮐﺮﺩ ﻣﯽﮔﻔﺖ :
ﺑﺎﻻﯼ ﺳﺮ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻣﺠﺮﻭﺣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﻣﺪﺗﯽ ﺑﯿﻬﻮﺵ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩ اﯾﺴﺘﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻫﻮﺵ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺩﯾﺪ ﻣﻦ ﺑﻮﺩﻡ .😊
ﺑﺎ ﺻﺪﺍﯾﯽ ﻣﺮﺩﺩ ﭘﺮﺳﯿﺪ ﻣﻦ ﺷﻬﯿﺪ ﺷﺪﻡ؟😌
ﺭﮒ ﺷﯿﻄﻨﺘﻢ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﮔﻔﺘﻢ ﺑﺬﺍﺭ ﮐﻤﯽ ﺳﺮ ﺑﻪ ﺳﺮﺵ ﺑﺬﺍﺭﻡ!
ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩﻡ ﺁﺭﻩ ﺷﻬﯿﺪ ﺷﺪﯼ !😑
ﺑﺎﺯ ﺑﺎ ﻫﻤﻮﻥ ﺻﺪﺍ ﭘﺮﺳﯿﺪ ﺷﻤﺎ ﻫﻢ ﺣﻮﺭﯼ ﻫﺴﺘﯽ؟😍🙈
ﺩﯾﺪﻡ ﺷﯿﻄﻨﺘﻢ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩﻩ ﺑﺎ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺑﺪﺟﻨﺴﺎﻧﻪ ﺍﯼ ﮔﻔﺘﻢ ﺑﻠﻪ ﻣﻦ ﺣﻮﺭﯼ ﻫﺴﺘﻢ !😉😌
ﮐﻤﯽ ﻣﮑﺚ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ از ﺗﻮ بهترنبود😒
ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ ﺑﺮﻡ ﺟﻬﻨﻢ😕😂
🆔 @Ioveshohada28
ڪانال شهادت زیباست🕊☝️
#طنزدرجبهه
وسط عملیات خیبر، احمدی خودش را آماده کرد تا🚁 هلیکوپتری را که از روبهرو میآمد، هدف بگیرد. 🚁هلیکوپتر که به خاکریز نزدیک شد، احمدی موشک 🚀را روی دوش گرفت و پس از نشانهگیری آن را شلیک کرد. موشک از کنار هلیکوپتر رد شد. خوب که نگاه کردم دیدم هلیکوپتر شروع کرد به شلیک موشک. احمدی که دود حاصل از شلیک موشک ها را دید، به خیال اینکه موشک خودش به هلیکوپتر اصابت کرده، کف دست هایش را به هم کوبید وتوی خاکریز بالا و پایین پرید و با خوشحالی گفت:
ـ زدم زدم... زدم زدم...
ولی تا موشک های هلیکوپتر روی خاکریز خورد و منفجر شدند، احمدی که 😂😂😂😂دید بدجوری خراب کرده، برای اینکه ضایع نشود و خودش را کنترل کند، باهمان حال شادی و خنده و در حالی که دست میزد ادامه داد:
ـ زدم زدم... نزدم نزدم... نزدم نزدم...
🆔 @loveshohada28
ڪانال شهادت زیباست🕊☝️
#طنزدرجبهه😁
یڪبار سعید خیلے از بچہها کار کشید...
#فرمانده دستہ بود
شب برایش جشن پتو گرفتند...
حسابے کتکش زدند
من هم کہ دیدم نمےتوانم نجاتش
دهم، خودم هم زیر پتو رفتم تا
شاید کمے کمتر کتک بخورد..!😕
سعید هم نامردی نڪرد، بہ تلافے
آن جشن پتو ، نیمساعت قبل از وقت #نماز صبح، #اذان گفت...
همہ بیدار شدند نماز خواندند!!!😄
بعد از اذان فرمانده گروهان دید همہ
بچہها خوابند... بیدارشان ڪرد وَ گفت:
اذان گفتند : چرا خوابیدید!؟🤔
گفتند : ما #نماز خواندیم..!✋🏻
گفت: الآن اذان گفتند، چطور نماز خواندید!؟😳
گفتند : سعید شاهدی اذان گفت!
سعید هم گفت من برایِ
#نماز شب اذان گفتم نہ نماز صبح☀️
#شهید_سعید_شاهدی
#یادش_باصلوات
🆔 @loveshohada28
ڪانال شهادت زیباست🕊☝️
#طنزدرجبهه
همیشه یکی هست که عکساتو خراب کنه....😐😂😢🤦♂
این لوسبازی های جلو دوربین از جبهه شروع شد...😐😂
#یادشهداباصلوات
🍃💟 @loveshohada28
نشر معارف شهدا در ایتا🕊☝️
😂تحمل😂
#طنزدرجبهه
داخل میدان مین عراقی ها صدای کُپ انفجار خفیف مین بلند شد و بین دود و خاک قاسم نیروی تخریب گردان 999 آنی زیر پایش خالی شد و روی پای راستش خراب شد روی زمین. هول خودم را رساندم بالای سر او. زانو زدم و سرش را توی بغل گرفتم. رنگ و روی سرخ صورتش به سرعت زرد شد و عرق نشست.
نگاهی به پایش کردم که از زیر زانو قطع شده بود و خون شُر شُر از بین گوشت های ریش ریش شده اش بیرون می زد و روی خاک می چکید. تند پیشانی بند سبز رنگ را از دور پیشانی او باز کردم و بالای زانویش را بستم، گفتم:
ـ چی شد قاسم؟
تبسم کرد. عضلات صورتش کمی لرزیدند. سخت آب دهان را قورت داد و گفت:
ـ پوتینم رو پیدا کن و بیار!
متعجب ابرو درهم کشیدم.
ـ پوتین!؟
ـ ها بله!
نگاهم را انداختم به پای قطع شده ی که داخل پوتین آن طرف تر افتاده بود. گفتم:
ـ منظورت پای قطع شده ات هس؟
ـ نه، همون پوتین تاف قشنگم رو می خوام!
از دستش حرص خوردم.
ـ پات قطع شده، تو داری حرف پوتینت رو می زنی؟
لبخند زد و گفت:
ـ آخه تحمل دو تا داغ رو با هم ندارم! 😅
✏️اکبر صحرایی
شهـادت زیباســت👇
@loveshohada28
#طنزدرجبهه
روحانی 👳♀گردانمان بود. روشش این بود که بعد از نماز حدیثی از معصومین نقل میکرد و درباره ی آن توضیح میداد.📿 پیدا بود این اولین باری است که به صورت تبلیغی رزمی به جبهه آمده است😌 والا شاید بیگدار به آب نمی زد و هوس نمی کرد بچهها را امتحان کند؛ آن هم بچه های این گردان را که تبعیدگاه بود؛ آمد بگوید: «بچه ها! النظافه من الایمان و …؟» بچهها در عین ناباوری اش گفتند: «حاج آقا والکثافه من الشیطان».😐😂😐😂😐
فکر می کرد لابد می گویند حاج آقا «والْ» ندارد، یا هاج و واج میمانند و او با قیافه حکیمانهای میگوید: «ای بیسوادها بقیه ندارد. حدیث همین است».😒😒😒
با این وصف حاجی کم نیاورد و گفت: «حالا اگر گفتید این حدیث مال کیه؟»
بچهها فی الفور گفتند: «نصفش حدیث نبوی است، نصف دیگرش از قیس بن اکبر سیاه»😄🤣
#یادشهداباصلوات
🍃💟 @loveshohada28
#الله_اکبر
#طنزدرجبهه
اسیر شده بود!😢
مأمور عراقی پرسید: اسمت چیه؟!🤔
- عباس😐
اهل کجایی؟!🤔
- بندر عباس😌
اسم پدرت چیه؟!🤔
- بهش میگن حاج عباس!😍
کجا اسیر شدی؟!🤔
- دشت عباس!☺
افسر عراقی که کم کم فهمیده بود طرف دستش انداخته و نمی خواهد
حرف بزند محکم به ساق پای او زد و گفت: دروغ می گویی!😡
او که خود را به مظلومیت😢 زده بود گفت:
- نه به حضرت عباس (ع) !!😂😄
#یادشهداباصلوات
🍃💟 @loveshohada28
#الله_اڪبر
#طنزدرجبهه
روحانی 👳♀گردانمان بود. روشش این بود که بعد از نماز حدیثی از معصومین نقل میکرد و درباره ی آن توضیح میداد.📿 پیدا بود این اولین باری است که به صورت تبلیغی رزمی به جبهه آمده است😌 والا شاید بیگدار به آب نمی زد و هوس نمی کرد بچهها را امتحان کند؛ آن هم بچه های این گردان را که تبعیدگاه بود؛ آمد بگوید: «بچه ها! النظافه من الایمان و …؟» بچهها در عین ناباوری اش گفتند: «حاج آقا والکثافه من الشیطان».😐😂😐😂😐
فکر می کرد لابد می گویند حاج آقا «والْ» ندارد، یا هاج و واج میمانند و او با قیافه حکیمانهای میگوید: «ای بیسوادها بقیه ندارد. حدیث همین است».😒😒😒
با این وصف حاجی کم نیاورد و گفت: «حالا اگر گفتید این حدیث مال کیه؟»
بچهها فی الفور گفتند: «نصفش حدیث نبوی است، نصف دیگرش از قیس بن اکبر سیاه»😄🤣
#یادشهداباصلوات
🍃💟 @loveshohada28
#الله_اکبر
#طنزدرجبهه
اولین عملیاتی بود که شرکت میکردم.😰 بس که گفته بودند ممکن است موقع حرکت به سوی مواضع دشمن، در دل شب عراقیها بپرند تو ستون و سرتان را با سیم مخصوص از جا بکنند، دچار وهم و ترس شده بودم.😣😣😣😣
ساکت و بی صدا در یک ستون طولانی که مثل مار در دشتی میخزید جلو میرفتیم. جایی نشستیم. یک موقع دیدم یک نفر کنار دستم نشسته و نفس نفس میزند.😳 کم مانده بود از ترس سکته کنم.😱 فهمیدم که همان عراقی سرپران است. 😤تا دست طرف رفت بالا معطل نکردم با قنداق سلاحم محکم کوبیدم توی پهلویش و فرار را بر قرار ترجیح دادم.😁🏃🏃🏃
لحظاتی بعد عملیات شروع شد. روز بعد در خط بودیم که فرمانده گروهان مان گفت: «دیشب اتفاق عجیبی افتاده، معلوم نیست کدام شیر پاک خوردهای به پهلوی فرمانده گردان کوبیده که همان اول بسم الله دنده هایش خرد و روانه بیمارستان شده.»😱😱😱😤😤😡
از ترس صدایش را در نیاوردم که آن شیر پاک خورده من بوده ام.😂😶😰😨
#یادشهداباصلوات
🍃💟 @loveshohada28
#الله_اڪبر
#طنزدرجبهه
🌷سرکار گذاشتن فرمانده های لشکر🌷
توی پادگان ابوذر یک خط FX 📞داشتیم که اصلش توی مخابرات بود یک خطش را هم پارالل کرده بودن به اتاق ما که گوشی اش شماره گیر نداشت☹️
یکبار که انجا بودیم رضا دستواره،که شوخی و شیطنت هایش زبانزد بود😜 بدون مقدمه گفت میخواین با همین گوشی براتون شماره بگیرم؟؟عباس کریمی گفت مگه میشه؟😳رضا گفت یه قلقی داره که با اون میتونی شماره بگیری😁 عباس گفت چه قلقی؟؟گفت وقتی گوشیو برمیداری یه تقّی میکنه که باهمین میشه شماره گرفت😌 حالا چجوری؟هر تقّه یعنی یه شماره مثلا اگه شماره هات هشت باشن باید هشت تا تق بزنی الی اخر😉
همه داشتیم باور میکردیم جالب اینکه امتحان کرد و شماره ۱۱۹ را گرفت 😳😕
بعد به عباس گفت عباس شماره تو بده تابرات بگیرم😝
عباس هم شماره تلفن خواهرش را داد رضا با چندتا تق گرفت و هی میگفت الو الو صدا خیلی ضعیفه شما صدای منو میشنوین😩😫
بعد گوشیو داد عباس،عباس الو الو کرد اما صدا نمی امد رضا گفت باید داد بزنی🙃 عباس هم شروع کرد به داد زدن 😟که یهو رضا خندید همه فهمیدیم سرکاریه😐 حالا نخند کی بخند😂😂
در همین حین تلفن زنگ زد رضا رفت گوشیو برداشت گفت حاج همت با تو کار دارن ☺️همت گفت من با کسی کار ندارم گوشیو بذار بچه جون رضا🤗 گفت حاجی بجون خودم راست میگم طرف میگه کار واجب دارم☹️ همت گفت خیال کردی میتونی منم مثل عباس سرکار بذاری؟😬نه حنات پیش من رنگ نداره😎😎
رفتم گوشیو از دست رضا گرفتم دیدم اره راست میگه گفتم حاجی بیا از قرارگاه نجف است 😦
حاج همت گفت شماها چی خیال کردین؟😒یعنی من اینقدر ساده که باور کنم؟😏
انقدر التماسش😢 کردیم تا اومد وقتی دید راسته😱 گفت چرا از اول نگفتین 😡مگه لال هسین😐😂
📎راوی:سعید معتمدی
📚منبع:کتاب برای خدا مخلص بود
#شهیدابراهیم_همت
#شهیدعباس_ڪریمی
#شهیدرضادستواره
#یادش_باصلوات
🍃💟 @loveshohada28
#الله_اڪبر
#طنزدرجبهه
#لبخندبزنرزمنده
😄اصطلاحات طنز جبهه😂
🌾لاله زار= میدان مین
🏚کله پز=سنگرساز
👀چشم چران=دیده بان
🍚ترکش پلو=عدس پلو
📿ایستگاه بدنسازی=ایستگاه صلواتی
🍚اوشین پلو= برنج سفید بدون مخلفات
👞ایران تایر=پوتینهای بسیجی
👕ایران گونی=شلوار و اورکت بسیجی ساخت وطن
🌙پا لگدکن=نماز شب خوان
🚑آدمکش گردان=امدادگر
💐🎋💐🎋💐🎋💐🎋
شهادت زیباست
@loveshohada28
#طنزدرجبهه
بين نماز ظهر 📿و عصر كمي حرف زد. قرار بود فعلاً خودش بماند و بقيه را بفرستند خط. توجيههاش كه تمام شد و بلند شد كه برود،🚶 همه دنبالش راه افتادند. او هم شروع كرد به دويدن🏃 و جمعيت به دنبالش. آخر رفت توي يكي از ساختمانهاي🏠 دوكوهه قايم شد و ما جلوي در را گرفتيم. 😏
پيرمرد 🎅شصت ساله ای بود، ولي مثل بچهها بهانه ميگرفت كه «بايد حاجي رو ببينم. يه كاري دارم باهاش. » 😢
ميگفتيم «به ما بگو كار تو، ما انجام بديم.» 😊
ميگفت «نه. نميشه. دلم آروم نميشه. خودم بايد ببينمش.»😭 به احترام موهاي سفيدش گفتيم «بفرما! حاجي توي اون اتاقه.» 😊😊
حاجي را بغل گرفته بود و گونههاش را ميبوسيد. 😘😍بعد انگار بخواهد دل ما را بسوزاند، برگشت گفت «اين كارو ميگفتم. حالا شما چه جوري ميخواستين به جاي من انجامش بدين؟»😐😳😅😂😂
#سردارشهیدحاج_محمدابراهیم_همت
#یادش_باصلوات
#الله_اڪبر
🍃💟 @loveshohada28
ڪـــــانالمــــون🌺☝️
#طنزدرجبهه
همیشه یکی هست که عکساتو خراب کنه....😐😂😢🤦♂
این لوسبازی های جلو دوربین از جبهه شروع شد...😐😂
#یادشهداباصلوات
🍃💟 @loveshohada28
#الله_اڪبر
#طنزدرجبهه
اخه چند دفعه بگیم بچه رو با پدرش تنها نذارین....😐😂🤦♂
#یادشهداباصلوات
🍃💟 @loveshohada28
#الله_اڪبر
#طنزدرجبهه
امبولانسی مدرن و فوق پیشرفته😐😂
#یادشهداباصلوات
#عیدانه
نشرمعارفشهدادرپیامرسانایتا🇮🇷👇
••••••••••♡♡♡♡•••••••••••
🆔@lovemartyr
http://eitaa.com/joinchat/2517565440Cbc3f1bfcb6
••••••••••♡♡♡♡•••••••••••
#طنزدرجبهه
همیشه یکی هست که عکساتو خراب کنه....😐😂😢🤦♂
این لوسبازی های جلو دوربین از جبهه شروع شد...😐😂
#یادشهداباصلوات
نشرمعارفشهدادرپیامرسانایتا🇮🇷👇
••••••••••♡♡♡♡•••••••••••
🆔@lovemartyr
http://eitaa.com/joinchat/2517565440Cbc3f1bfcb6
••••••••••♡♡♡♡•••••••••••
#طنزدرجبهه
اخه چند دفعه بگیم بچه رو با پدرش تنها نذارین....😐😂🤦♂
#یادشهداباصلوات
نشرمعارفشهدادرپیامرسانایتا🇮🇷👇🏿
••••••••••♡♡♡♡•••••••••••
🆔@lovemartyr
http://eitaa.com/joinchat/2517565440Cbc3f1bfcb6
••••••••••♡♡♡♡•••••••••••
👆📷 سمت راست تصویر (پیراهن سفید بر تن): سید حسن پَرسابَرین
رزمنده گردان حمزه، لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص)؛ اهل تهران
⌛️ فروردین ۱۳۶۴ -- اندیمشک، اردوگاه آموزشی آبی - خاکی سدّ دز
⚪️... آره، فامیلیش عجیبه!! واسه همین بچه ها بهش می گفتن:
پس بنابرین 😂
#لبخندبزنرزمنده | #طنزدرجبهه
نشرمعارفشهدادرپیامرسانایتا⤵️
http://eitaa.com/joinchat/2517565440Cbc3f1bfcb6