eitaa logo
عاشقان ماه
334 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
1.7هزار ویدیو
2 فایل
خوش اومدید دیلی لیدی مون...ی دختر خیالباف کانال نقاشیم: https://eitaa.com/art_moon ناشناس: https://daigo.ir/secret/921695570
مشاهده در ایتا
دانلود
17.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
جوجیلا رو سوار تاب کردم خیلی خوشش اومد🥲🥺
عاشقان ماه
ازینا میخوام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حقیقتا الان زنده شدم شما چهارشنبه سوری رفتید؟ بهتون خوش گذشت مثل اینکه حالم خوب نبود نشد برم
بیاین صحبت کنیم
سرقتی که سرقت نبود باران شدت گرفته بود. چراغ‌های نئون روی آسفالت خیس خیابان منعکس شده بودند. روکسی با نفس‌های سنگین در تاریکی خیابان می‌دوید، قاب هنری قدیمی و ارزشمند را در آغوش گرفته بود. صدای آژیر پلیس هر لحظه نزدیک‌تر می‌شد. او می‌دانست که اگر متوقف شود، هیچ‌کس به حرفش گوش نخواهد داد. آن‌ها فقط یک چیز را می‌دیدند: یک دزد. قدم‌هایش روی زمین لغزید. نفسش در سینه حبس شد. نور چراغ‌های پلیس از پشت سر، سایه‌اش را روی خیابان کشید. _"همین‌جا بایست!"_ صدای قاطع مأموران در شب بارانی طنین انداخت. روکسی نای دویدن نداشت. می‌دانست که دیگر راهی برای فرار باقی نمانده است. قاب گنج را محکم‌تر در آغوش فشرد. در آن لحظه، با پدرش وداع کرد *"بابا،دختر دستو پا چلفتید مثل همیشه شکست خورد..."* سپس صدای کلیک سردی در سکوت شب پیچید. دستبندهای فلزی دور مچ‌هایش قفل شدند. روکسی دیگر تقلا نکرد. فقط چشمانش را بست و لبخند تلخی زد. درهای ماشین پلیس پشت سرش بسته شد. چراغ‌های قرمز و آبی در شب بارانی می‌درخشیدند، و صدای همهمه و اهانت مردم در خیابان طنین‌انداز بود. اما آیا واقعاً روکسی یک دزد بود؟ اشتباه بزرگی مامورا کردند...